فلسفه فَرَج، فلسفه جهان برتر
نویسنده:علی اكبر رشاد
دربارهی آیندهی جهان و پایان كار بشر، نظریه های
مختلفی ارائه شده است و این مسأله، هماره یكی از دغدغه های اصلی انسان بوده، و
امروز نیز از مباحث زندهی فلسفه، فلسفهی دین، الهیات، فلسفهی تاریخ و
جامعهشناسی است. نظریههای ارائه شده در باب فرجام شناسی به دو طیف كلان تقسیم
میشود:
پارهای دیدگاهها، طیف "بدفرجام انگاری" را تشكیل میدهند، اصحاب این نظریه معتقدند
كه: نهایت تاریخ، بسیار تلخ و فرجام حیات بشر بسیار نازیبا صورت خواهد بست و در
توجیه بدفرجام انگاری حیات و هستی، بعضی میگویند: خلقتْ ذاتا شر مرام و در نتیجه
شر فرجام است و فرایند و برآیند گردش روزگارِ بدو بیراه، تاریك و تیره است؛ و گاه
میگویند: انسان، موجودی هنجارناپذیر، بیرحم و جانی بالطبع است و حتّا به همنوع خود
رحم نمیكند، و ممكن است روزی انسان قُلدری بر سرنوشت بشر حاكم شود و جهان را با
اِعمال ستم و ارتكاب جنایات، به سقوط بكشاند. برخی دیگر معتقدند: سلاحها و
زرّادخانههای بسیار مدرن و بیاندازه ویرانگری كه امروز در كرهی زمین فراهم آمده،
میتواند هزار بار این سیاره را نابود كند و از كجا یك آدم بیرحم یا بیخرد با
استخدام این مجموعهی مخرّب، روزی دست به چنین كاری نزند؟! چه بسا فرد بیخردی با
اشارهی انگشت، یك سیستم پیچیده و بسیار ویرانگر را فعال كند و گیتی یكباره ویران
شود! در آن صورت یك خودكشی جهانی روی خواهد داد و همهی بشریت نابود خواهد شد.
برخی دیگر میگویند: چنان كه روزی انفجار بزرگ، جهان، از جمله كرهی زمین را پدید
آورد، ممكن است روزی انفجار بزرگ دیگری اوضاع جهان را عوض كند و در این میان كرهی
زمین نیز نابود شود. زیرا ممكن است كمترین اختلال در نظام كنونی گردش كرات و سیارات
روی بدهد و یكباره بعضی سیاراتْ به هم نزدیك شده با هم اصطكاك پیدا كنند و سیارهی
خاكی ما هم به مخاطره بیافتد!، گاه میگویند: چهبسا شهابْ سنگهای بزرگی كه
میلیونها سال نوری از مبدأشان فاصله گرفتهاند، در راه باشند و روزی به كره زمین
اصابت كنند و آن را نابود سازند، به هر روی: انواع دیدگاههای فلسفی، فیزیكال، انسان
شناختی و جامعه شناختی مطرح است كه آینده را منفی تصویر میكنند.
طیف دیگری از مكاتب و متفكران به فرجام حیات، انسان و تاریخ خوشبیناند و میگویند
كه آیندهی جهانْ روشن و امیدبخش، و سرانجامِ حیات و هستی، خوش و دلپذیر است و
پایان شب تیرهی تاریخ، صبح فام خواهد بود. از این جمله، دیدگاهی است كه از سوی
ادیان ابراهیمی ارائه شده است. علاوه بر این دو طیف، نظریاتی هم هست كه آنها را
میتوانیم نظریههای "توقف" بنامیم كه میگویند: آیندهی جهان را نمیتوان پیشبینی
كرد.
میتوان گفت نظریههای "خوشْ سرانجام انگار" كه فرجام هستی و سرانجام حیات انسان و
تاریخ را، خوش و دلپذیر و امیدبخش میدانند، در یك مسأله مشترك اند، و آن مسألهی
"موعودگرایی" است. اینان میگویند: روزی دستی از غیب برون خواهد آمد و برای التیام
زخمهای كهنهی بشریت كاری خواهد كرد، مردی ظهور خواهد كرد كه یكسره و بالمرّه حیات
بشر را دگرگون كرده و روزگاری فراخواهد آورد، روشن و آینهسان، كه جهان سیمای
دلپذیر و زیبای عدالت را در آن مشاهده خواهد كرد و جور و جفا را ریشه كن و عدل و
وفا را شكوفا خواهد ساخت. عقیده به ظهور موعود و نجات نهایی، جوهر فرجامشناسی
ادیان ابراهیمی است.
اوج این گونه نگاه به فرجامِ هستی، تاریخ و انسان در مكتب تشیع جلوه كرده است. در
تشیع ما مسأله فَرَج، مطرح تبیین بنیادهای نظری و زیرساختهای اندیشگی این مساله به
"فلسفهی فرج" تعبیر میشود. كه چیزی فراتر از فلسفهی تاریخ است. فلسفهی تاریخ از
قواعد حاكم بر سرگذشت و سرنوشت بشر سخن میگفت. و در آن، ارزش داوری و خوش بینی و
بدبینی دربارهی فرایند و برآیند گردش ایام مطرح نیست بلكه تعلیل سرگذشت بشر و
تحلیل آیندهی تاریخ او مطرح است، امّا در فلسفهی فرج، تحلیل سرنوشت و سرانجام كلّ
حیات و هستی مطرح است. فلسفهی فرج، ناظر به آینده و پایانهی حیات و هستی است و در
آن، طبیعت هم سرنوشت دیگری دارد. آن گاه كه زیباییهای پس از وقوع فرج، وصف میشود
حتّا سخن از این است كه میش نیز از گرگ نمیترسد و با هم در آسایش میزیند، زمینْ
بركت خویش را سخاوتمندانه در اختیار اهل خود قرار خواهد داد و نبات و جماد نیز دیگر
خواهند شد.
در فلسفهی تاریخ فقط سرنوشت جمعی انسانها مطرح است و سخن از وضع فرد فرد و آحاد
انسانی در میان نیست، امّا در فلسفهی فرج آحاد آدمی نیز مطرح اند، سخن در این است
كه عقول آحاد آدمی به كمال خواهد رسید، روابط و مناسبات بشر با اطراف هستی تغییر
میكند، رابطهی انسان با خدا و رابطهی انسانها با هم دیگر دیگرگون میگردد،
رفتار و رابطهی بشر با طبیعت تغییر میكند، محیط زیست هم در امنیت به سر خواهد
برد، همهی اجزا و اطراف حیات و هستی در یك جهانخانهی امن با هم به تعایش و تعامل
خواهند پرداخت.
فلسفهی فرج بر یك سلسله مبانی و مواضع معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی و
جامعه شناختی خاصی به جز مبانی فلسفهی تاریخ، مبتنی است، پارهای از اصحاب فكر و
فضل به این مهم توجه نكردهاند. حتّا استاد مطهری، نیز ضمن اشاره به علوم تاریخ،
مانند تاریخ تحلیلی، تاریخ نقلی، فلسفهی تاریخ؛ مبحث فرج و مسألهی انتظار را در
چارچوب فلسفه تاریخ، تحلیل میفرماید ولی بگمان اینجانب، فلسفهی فرج چیزی فراتر از
فلسفهی تاریخ است. زیرا اینجا سخن از آیندهی تاریخ نیست بلكه سخن از آیندهی
هستی، حیات و دگرگونی مناسبات همهی هستمندان است. كما اینكه دكترشریعتی، "انتظار"
را در حوزهی جامعهشناسی تحوّل، تحلیل كردهاند و انتظار فرج را تا حد عامل
اعتراض اجتماعی و تن در ندادن به وضع موجود فرو كاسته و مرتكب خطای مضاعف شده است،
زیرا هرچند اعتراض و عدم رضا به شرایط حاكم از فواید و كاركردهای آن بشمار میرود،
اما غایت و قلمرو انتظار، بسی فراتر از این مقولات و مدعیات است.
نظریهی اسلامی "فرج" بر اصول روشنی از جهان بینی اسلامی مبتنی است كه ذیلاً گذرا
بدانها اشاره میكنیم. جهانبینی، به نحوهی نگاه آدمی به حیات و هستی اطلاق
میشود؛ جهاننگری اسلامی بر دو پیشگمانهی كلان استوار است:
الف) خدا مدار و توحیدْ بنیاد بودن جهان،
ب) احسنانگاری جهان موجود.
این دو پیشگمانهی كلی نیز خود در قالب ده اصل، تفصیل مییابد. هر یك از مبانی و
اصول، محتاج ژرفرسی درخور و نیازمند شرح و بسط شایسته و بایستهای است و ذیل هر
یك از اصول، شواهد قرآنی بسیار وجود دارد. ما به طرح مختصر دو مبنا و ده اصل بسنده
كرده و صرفا به برخی شواهد قرآنی اشاره خواهیم داشت. نخست دو مبنا را تبیین و سپس
اصول دهگانه را طرح میكنیم:
مبنای اول: نظام احسن بر هستی، حكمفرماست
در نگاه قرآن، "جهانِ موجود" نیكوترین جهانهای ممكن است و خدا "آفرینش همه چیز را
نیكو ساخته است." در خلقت رحمانی "خلأ و خلل راه ندارد و ناسازگاری و فطوری به چشم
نمیخورد."
بر جهان، دو نظام تأثیری و تدبیری حاكم است: نظام "طولی عِلّی"، نظام "عرضی
اِعدادی"؛
نظام طولی از سلسلهی علل و معالیل، نظام عرضی از شبكهی معدّات و مستعدّات تشكیل
مییابد؛ زنجیرهی علل و معالیل و طبقات عوالم و مراتب وجود، به صورت "اَلأشرفُ
فَالأشرف و اَلاْءعلی فَالأعلی"، از سطوح پست جهان آفرینش، آغاز، و به ساحت متعالی
جهانْآفرین منتهی میشود، و رابطهی میان مراتب و حلقات این سلسله، رابطهی وجودی
است، یعنی هر معلولی در اصل وجود و حاقّ هستی خود، حاجتمند علتِ خویش است.
در شبكهی عرضی، معدّات نیز زمینهساز تأثّر مستعدها از علل هستند و حضرت حق اراده
و مشیت الوهی خویش را از رهگذر "اسباب ظاهری" اِعمال میفرماید. و بدین ترتیب نه در
مقام نظر و عقیده، باور به علیت و فاعلیت حق تعالی و سایر حلقات سلسلهی علل طولی
(مانند فرشتگان)، با علم و عقیده به تاثیرگذاری اِعدادی عوامل طبیعی، تعارضی
دارد؛ و نه در مقام عمل و عینیت، میان عوامل طبیعی (= معِدّات مادی) و علل حقیقی
(= موثِّرات وجودی) تزاحم پدید میآید، زیرا علل طولی با معدّات عرضی، چونان تار و
پودِ درهم تنیده، هستمندان را به هم گره میزنند. چرا كه از نظر قرآن، نه تنها اصل
وجود، بلكه خاصیت تأثیرگذارندگی عوامل طبیعی هم در گرو اراده و مشیت الهی است، و
این خدای خالق است كه با یك "جعل"، هم "وجود" به اشیاء و اسباب عطا فرموده است و هم
"سببیت و علّیت".
از اینروست كه قرآن كریم، از سویی (بمثابه یك متن وحیانی) جهان را فعل خدا میداند
واز الوهیت مطلق و آفرینندگی، پدید آورندگی و صورتگری او دم میزند و همه چیز و هر
خوب و بد را به حضرت حق نسبت میدهد و از دیگر سو (چونان یك كتاب طبیعی) از فرآیند
و ساز و كار فعل و انفعالات طبیعی در عالم مادّه سخن میگوید. این مدّعا كه "جهانِ
موجود، بهترینِ جهانهای ممكن است"، مستظهر و مستحكم به براهین و دلائل بسیاری است
كه ما به برخی موارد اشاره میكنیم. چهار برهان نخست هر چند از متن گزارهها و
آموزههای دینی اصطیاد شده، اما ماهیت فلسفی، عرفانی دارد لیكن پنجمین دلیل، متكی
بر مصرّحات قرآنی است و میتواند دلیل نقلی قلمداد شود:
1ـ پدیدآورندهی هستی و آفرینندهی هستمندان، موجودی "حكیم" و "توانا" است؛ اتقان
صنع از حكیم توانا بایسته است، چرا كه خلقِ پرعیب و نقص و آفرینشِ پر خلل و خلأ،
خلاف حكمت و قدرت است و قبیح؛ و فعلِ قبیح بر حكیمِ مطلق و قادرِ محضْ محال است.
2ـ خداوند سبحان، "فیض محض" و "خیر مطلق" است، اگر صنع الهی با بهترین صورت، سامان
نیافته باشد، امساك فیض و منع خیر، تلقی میشود، و امساك خیر و فیض، و امتناع سود
وجود، از فیاض محض و خَیر مطلق، خلاف فیاضیت و ناقض این وصف است.
3ـ حضرت احدیت، "حسن" و "حكمت مطلق" است، و جهان "آیه" و "آینه"ی كمال و جمال احدی
است، پس جهان نمیتواند اكمل و احسن نباشد. اگر نه، آیه و آینهی حُسن و حكمت مطلق
نتواند بود.
4ـ مطالعهی هستی و مشاهدهی نظم و نسق حیرتانگیز حاكم بر آن، و شگفتیها و
زیباییهای تحسین برانگیز انواع پدیدهها، بر اِحكام و اِتقان جهان حاضر صحه
میگذارد.
5 ـ در آیات قرآنی فراوانی، بر نیكآفرینی و اِحكام و اِتقان صنع، تصریح و تلویح
شده است؛ چنانكه تصریح فرموده است كه "كوهها را جامد و ساكن میبینی. ولی آنها
چونان ابری روان در حركتند، این صنع خداست كه هر چیزی را با كمال اتقان آفرید، خدا
بر همهی افعال شما آگاه است." (نمل/88)؛ "[خدا]یی كه آفرینش همه چیز را نیكو
ساخت." (سجده/32) و همچنین: "بیگمان انسان را در بهترین صورت آفریدیم." (تین/4)
در قرآن از خدا به "اَحْسَنُ الْخالِقین" (بهتر آفرینندگان) تعبیر فرموده است،
بدیهی است حق تعالی از آنجا "بهترین آفریننده" نامبردار شده كه "بهترینها" را
آفریده است، اگر چنین نبود این صفت صادق نمیبود.
در چشمانداز هستیشناختی انسانِ مسلمان، خدا خیرِ بالذّات است، و خلق او نیز
بالذّاتْ خیر است و شُرور و كاستیها، عدمی، نسبی، طفیلی و بالعرضاند، و بالعرض به
"خیر بالذات" منسوبند: "هر آنچه از نیكی برای تو به هم رسد از خداست و هر چه از بدی
به تو در رسد از خود توست..." (نساء/ 79)
مبنای دوم: هستی، خدا محور و توحیدْ بنیاد است
هیچ مقوله و مسألهیی به اندازهی خدا و خداشناسی، مصب اهتمام قرآن و ادبیات دینی
اسلامی نیست. در متون مقدس اسلامی به لحاظ فراوانی الفاظ و بسامد واژگانی، و نیز از
حیث ژرفا و گسترهی معنایی، بزرگترین حجم و سهم لفظی و معنوی را همین مبحث به خود
اختصاص داده است. بعثت محمدی (ص) دستاوردی عظیمتر و عمیقتر، انبوهتر و بشكوهتر
از توحید ناب اسلامی نداشته است. جهانبینی اسلامی، "خدامدار" و "توحیدْ بنیاد"
است؛ در این باب به ایجاز و اختصارِ تمام و با اجتناب از هرگونه شرح و توضیحی، به
برخی نصوص و آیات قرآن در این باب اشاره میكنیم.
یك) خدا همیشه و همه جا حضور دارد و به تعبیر دقیقتر، حضرت ربّ الاربابْ، فارغ از
مكان و زمان است؛ آیات زیر بر محور فوق دلالت دارد:
ـ "او آغاز است و انجام، و ظاهر است و باطن، و به همه چیز داناست." (حدید/3)
ـ "مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر جا رو كنید وجه خدا همانجاست." (بقره/115)
ـ "و ما انسان را آفریدیم و ما از رگ كردن به او (انسان) نزدیكتریم." (ق/16)
ـ "آگاه باشید! او به همه چیز احاطهی وجودی دارد." (فصلت/54)
ـ "و خدا به همه چیز احاطهی علمی دارد." (طلاق /12)
دو) مبدأ و مقصد هستی خداست، جهان و انسان ماهیت "از اویی" و "به سوی اویی" دارد،
یعنی هستی از آن خداست و به سوی او نیز راهبر است و به محضر او نیز باز خواهد گشت؛
برخی شواهد قرآنی به شرح زیر است:
ـ "ما برای خدا هستیم و به سوی او بازگشت كنندگانیم." (بقره/156)
ـ "خدا آفرینش را آغاز میكند و سپس اعاده میكند، سپس به سوی او بازگردانده
میشوید." (روم / 11)
ـ "... او نخستین بار آفریدتان و به سوی او نیز بازگردانده میشوید." (فصّلت/21)
سه) خدا هم خالق است و هم ربّ، هم خلق عالم و آدم بااوست، هم تدبیر و تربیت جهان و
انسان به دست اوست، هماره و بیدرنگی در كار خلق و تدبیر جهان است، آنی از كار
هستی، فارغ نیست. چنانكه گذشت حتا خصلت علیت و خاصیت تاثیرگذارندگی عوامل طبیعی و
معدّات مادی نیز از سوی خداست، وجودِ وجود، دم به دم از سوی او افاضه میشود و اگر
دمی از افاضه باز ایستد، "هستی" یكسره و بالمرّه "نیست" خواهد شد، در آیات زیر بر
این محور تاكید شده است:
ـ "هان! خلق و امر (آفرینش و فرمان) از آن اوست، فرخنده باد خدا، پروردگار
جهانیان." (اعراف/54)
ـ "هر دم او در كاری است."
ـ "... از آسمان تا زمین، كار جهان را تدبیر میفرماید." (سجده/5)
ـ "همانا امر او چنین است كه هرگاه اراده فرماید چیزی را بگوید: باش پس باشد. پس
منزه باد آنكه ملكوت و وجودِ همه چیز به دست اوست و شما به سوی او بازگردانده
میشوید." (یاسین/83 ـ 82)
چهار) همهی جهان، عین فقر و نیاز به خداست و خداوند جهان، بینیاز محض و غنی مطلق
است، آیات فراوانی موید این محور است از جمله:
ـ "ای مردم! شما همهتان نیازمندان به خدایید و خداوندْ بینیازِ ستوده است."
(فاطر/15)
پنج) همهی جهان، مسخّرِ یدِ قدرتِ اوست، همهی باشندگان، مطیع محض اویند، و این
اطاعتپذیری، هم در مقام تكوین، هم در مقام تشریع، جاری و ساری است، چنانكه در آیات
زیر آمده است:
ـ "آیا جز دین خدا را میطلبند! با آنكه هر چه در آسمانها و زمین است خواه ناخواه
تسلیم اوست و همه نیز به سوی او بازگردانده میشوند؟" (آل عمران 3/83)
ـ "[از زبان یوسف در زندان:] ای همزنجیرهای من! آیا پروردگاران پراكنده و چندگانه
بهتر است یا خدای یگانهی قهّارِ غالب؟ غیر از خدا هر چه میپرستید تنها نامهایی
است كه شما و پدرانتان بدانها دادهاید [حقیقت خارجی ندارند [هرگز خدا بدانها سلطنت
و قدرت نداده است [آنها هیچ قدرت و سلطهیی ندارند [حاكمیت تنها از آن خداست..."
(یوسف/39 ـ 38)
اصول جهانبینی
چنانكه گفته آمد "خدامداری" جهان و "احسن انگاری" نظام موجود، نگاه كلان و كلی به
ماهیت و ساختار حیات و هستی است و این اجمال در قالب ده اصل، تفصیل و تبیین میشود:
اصل یكم) هدفمندی آفریدگار و هدفداری آفریدگان: برخی، هستی را مكانیكال
(Mechanical) و خودگردان، انگاشته، (و اگر هم به "خالقیت" خدا معتقد بودهاند با
انكار "ربوبیت") آفریدگار را ساعتساز بازنشسته پنداشتهاند، اما مطالعهی "نظم و
قانونمندی فعّالِ" جاری بر آفرینش و توجه به "حكمت بالغه" و "فیاضیت" حضرت احدیت،
انگارهی فوق را نفی و نقض میكند.
در قرآن كریم آمده است: "هر آینه در آفرینش آسمانها و زمین، و آمدْ شدِ شب و روز،
برای خردمندان نشانههایی است، آن كسانی كه [در همه حال] ایستاده و نشسته و خفته،
خدا را یاد میكنند و دربارهی آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [و میگویند [كه:
ای پروردگار ما! تو اینهمه را باطل و بیهوده نیافریدی! منزهی تو، پس ما را از عذاب
آتش نگاهدار".(آل عمران/191 ـ 190)
نیز آمده است: "و او كسی است كه آسمانها و زمین را بحق آفریده است [نه بیهوده]...".
(انعام/73)
همچنین میخوانیم: "زمین و آسمان و آنچه را بین آن دو است بیهوده نیافریدیم"
(ص/27)، نیز فرموده است: "جن و انس را نیافریدیم جز برای اینكه مرا پرستش كنند."
(الذّاریات/ 56)
خداوند منّان همهی موجودات را به سوی اهداف خود و كمال مطلوب آنها هدایت
میفرماید؛ هدایتهای الهی مراتب و انواع گوناگونی دارد كه هر یك از آفریدهها به
حسب قابلیت و استعداد خود مشمول مرتبه و نوع یا مراتب و انواعی از هدایتهای الهی
میشوند. هدایتهای الهی از یك نظر به دو قسم "تكوینی" و "فراتكوینی" تقسیم
میشوند، هدایت تكوینی نیز به سه قسم طبیعی، غریزی و فطری تقسیم میشود. خداوند
متعال به هدایت تكوینی آفریدهها اشاره فرموده است: "[موسی در پاسخ به فرعون] گفت:
پروردگار ما آن كسی است كه خلقت هر چیزی را عطا فرمود، سپس هدایت كرد." (طه/ 50)
هدایت فراتكوینی نیز به دو قسم "وحیانی" و "شرقانی" تقسیم میشود.
نیز همهی موجودات، حتا جمادات مشمول "هدایت طبیعی"اند، اما هدایتهای غریزی معطوف
به انسان و حیوان است: و پروردگار تو به زنبور عسل الهام كرد كه از كوهها و درختان
و سقفهای بلند، خانه بگیر و سپس از همهی میوهها [و گلها [تغذیه كن و راههای
پروردگارت را فروتنانه بپیمای..." (نحل/ 68)
هدایت فطری مخصوص انسان است كه در جای جای قرآن بدان اشاره شده است.
هدایت اشراقی نیز الهامات خاص الهی است كه شامل كسانی میشود كه به جهاد با نفس
خویش پرداخته، اخلاص و تقوی تحصیل كنند:
"اگر جامعهیی ایمان آوردند و تقوی ورزیدند ما بركتهای بسیاری از آسمان و زمین به
روی آنان میگشاییم". (اعراف/ 96)
نیز میخوانیم: "ای مؤمنان! اگر تقوی پیشه كنید خداوند به شما فرقان و قدرت تشخیص
حق و باطل عطا میفرماید..."
هدایت وحیانی الهی كه توسّط انبیاء نازل میشود، همهی انسانها را منظور دارد،
چنانكه فرموده است:
"ما پیامبران را با بینات فرو فرستادیم و به همراه آنها كتاب و میزان نیز فرود
آوردیم تا مردم قسط و عدالت را برپای دارند." (حدید/10)
اصل دوم) نظم و قانونمندی: چنانكه اشاره شد: دو نظام متقاطع، بر حیات و هستی جاری
است، و این ممكن نیست جز آنكه قَدَر و قانون دقیق، و نظم و نسق مشخصی بر جهان
حكمفرما باشد: "خدایی كه ملك آسمانها و زمین از آن اوست، فرزندی نگرفته و شریكی در
ملك وجود ندارد، و همه چیز را آفرید و به آنها اندازه بخشید" (فرقان/2)
در سورهی یاسین مثالهای متعددی از نظم و قانون حاكم بر جهان ذكر شده است، از جمله
"چگونگی نو شدگی زمین" و "رویش و باردهی گیاهان خوراكی" و "پیدایی باغها و
چشمهسارها"، "زوج بودن روییدنیها و انسان"، "نظم شب و روز و گردش قانونمند ماه و
خورشید"، مورد تأكید قرار گرفته است، آیات بسیار دیگری مانند: انبیاء / 22، زمر/42،
سجده/ 61، توبه /14، اعراف / 58، بقره/64-63، رعد / 3، اعلی / 3-1، قمر / 49، طلاق
/ 3، روم / 24 و 48، نحل / 65، نوح 16-15، رحمان / 5ـ7، یونس / 5، حجر / 16 و...
تلویحا و تصریحا از حكومت نظم و قانون بر هستی سخن گفتهاند.
اصل سوم) وحدت و انداموارگی: بر جهان موجود، وحدت ارگانیك (و نه مكانیك) حاكم است.
جهان چونان یك موجود زنده از همسانی و تناسب شگفتانگیزی برخوردار است:
"خدا فرزندی نگرفت و با او اله دیگری نیست [و اگر دو خدا میبود] هر خدایی در پی
تدبیر خلق خود بود و در این صورت بر اثر تزاحم اراده و مشیتِ دوگانه نزاع روی
میداد." (مؤمنون/91)
در آغاز سورهی مُلك نیز متذكر میشود: "هفت آسمان را به صورت مطبّق آفرید، در خلقت
خدای رحمان هیچ نقصان و ناسازگاری مشاهده نمیكنی، بارها به دیدهی ظاهر و باطن
(حسّ و عقل) به جهان بنگر، هیچ خلأ و خللی در آن نخواهی یافت. باز هم به چشم بصیرت
به طور مكرر به هستی نگاه كن دیدهات زبون و خسته به سوی تو باز خواهد گشت."
اصل چهارم) آینهسانی و آیهوارگی هستمندان: همهی عالم، فعل و معلول خدا است،
همهی موجودات، آیه و سایهی خداوندند، در قبال "هستی حقیقی" او، همه "هیچ"اند، به
هر چه بنگری خدا را در آن مشاهده میكنی، زیرا همه چیز با "وجود" خود به "جود" خدا
دلالت میكند، سراسر قرآن كه "كتاب تشریع" است از آیه و نشانه بودن هستی سخن
میگوید، چنانكه سراسر هستی كه "كتاب تكوین" الهی است، حكایت از خدا دارد.
اصل پنجم) دو ساحتی بودن جهان: جهان به ساحت "غیب" و ساحت "شهود" تقسیم میشود؛
ساحت غیبی هستی، مرتبهی عالی جهان و رویهی اصیل آفرینش محسوب میشود. صدها آیهی
قرآنی بر این حقیقت مهم دلالت میكند.
اصل ششم) شعورمندی پدیدهها: قرآن همهی پدیدهها، حتّا جمادات را، شعورمند (نه
جاندار) میداند، هر چند ما انسانها شعورمندی موجودات را ادراك نتوانیم كرد.
اصل هفتم) كرنش و پرستندگی جهان: جهان بالمرّه تسلیم ذات الهی است و یكسره در حال
خضوع و كرنش در برابر او، تمام موجودات (جماد، نبات، حیوان و ملك) همواره و لایزال
در حال ستایش و پرستش اویند. هیچ پدیدهیی جز انسان قدرت و اختیار نافرمانی ندارد.
اصل هشتم) نیك سرشت و خوش آفرینش بودن انسان: اسلام انسان را، موجودی "ذاتمند" و
"دوساحتی"، "نیكسرشت" و "خوش آفرینش"، و آفریدهیی "ارجمند" و ممتاز از سایر
پدیدهها، "عاقل" و "مختار"، هماره و بیوقفه "در صیرورت" و "تحت هدایت و نظارتِ"
آفریدگار و پروردگار، "صلاح اندیش" و "خیرخواه"، "كمال پرست و تكاملپذیر" انگاشته،
همچنین آفرینش او را "هدفدار" و حیات او را "خوش فرجام" میداند. و به خاطر "خلود
نفس"، دنیا و عقبا را چونان دو دورهی به هم پیوستهی حیات او كه ادامهی طبیعی و
قهری یكدیگرند، محسوب میدارد.
از دیدگاه دیانت محمدی (ص) چون انسان "عالم و عاقل" است، "مختار" است، چون مختار
است "محق" است، چون محق است "مكلف" است، و چون مكلّف است "مسؤول" است. قرآن،
اصلیترین و معتبرترین سند دیانت اسلامی است، از جمله موضوعاتی كه این كتاب كریم
اهتمام ویژه بدان دارد مسألهی انسانشناسی است، نظری گذرا به سورههای این كتاب
ارجمند ثابت میكند كه دست كم حدود ربع آیات آن به انسانشناسی اختصاص یافته است، و
بخش عمده یی از این آیات در باب تبیین ماهیت و توصیف صفات و تحلیل حالات ناشی از
ذات دوپایهای او و همچنین سازوكار و كیفیت تنظیم مناسبت این صفات و حالات با هم،
و استخدام آنها در جهت تكامل بشر بحث میكند.
در منظر قرآن، آدمی در بدو پیدایش خود، نه "بیذات و لااقتضا" است، و نه بناچار "تك
گرایش" و "یك سویه رو"؛ احكام قطعی كه قرآن دربارهی انسان صادر میكند، دلیل
ذاتمندی او است، آیاتی كه از انحراف و مسخ هویت برخی آدمیان بحث میكند نیز، دالّ
بر این مدعاست، آیات متعددی نیز صریحا از ذات و ماهیت مفطور و مخلوق او سخن
میگوید. قرآن از او به عنوان موجودی كه خدا او را به مثابه "خلیفه"ی خود گماشته و
از "روح خویش" در او دمیده و به "احسن تقویم" ش آفریده و "همهی اسماء" را بدو
آموخته و بر همهی آفریدههای خود، او را "برتر"ی بخشیده، حتّا "مسجودِ" فرشتگانش
قرار داده و شایستهی پرواز تا مرز "خدایی"اش دانسته نام میبرد.
اصل نهم) تداوم حیات و هستی و ترابط بین دنیا و عقبا: این جهان، فصلی از حیات جهان
و موجودات عالم است، جهان پس از مرگ (آخرت) نیز فصلی دیگر از حیات جهان است. این دو
فصل، دو مرحلهی جداییناپذیرِ حیات انسان و سایر پدیدهها هستند. سراسر قرآن،
آكنده از شواهد این اصلِ اصیل اسلامی است.
اصل دهم) فراگشتی انسان و جهان: آفرینندهی جهان، جانبدار عدل و حق، و خیر و كمال
است، ارادهی خدا بر فرگشتی هستی تعلق گرفته است، جهان و انسان رو به تكامل است،
عاقبت انسان و فرجام جهان به غلبهی حق و تحقق عدل منتهی خواهد شد. آیات فراوانی
انگشت تأكید بر این مدعا مینهند و از آیندهی خوش جهان و نهایت بسامان انسان خبر
میدهند.
در پایان مجدا یادآور میشویم كه اصول دهگانه و شواهد قرآنی كه بدانها اشارت رفت،
نیازمند بسط و شرحی درخور است و متفكران اسلامی در زمینهی این اصول، مباحث دقیق و
نكات عمیقی را ارائه داشتهاند، كه باید در آن بحث و بررسی افزونتری صورت گیرد.
منبع: نشریه كتاب نقد،شماره 24-25