2101
قل الحقّ و إن كان مرّا.
حق را بگو و گرچه تلخ باشد.
2102
قولوا خيرا تغنموا و اسكتوا عن شرّ تسلموا.
خيرى گوئيد تا بهره بريد و از شر خاموش مانيد تا بسلامت رويد.
2103
قوام المرء عقله و لا دين لمن لا عقل له.
اعتبار مرد بعقل اوست و هر كه عقل ندارد دين ندارد.
2104
قوا بأموالكم عن أعراضكم.
آبرويتان را بوسيله اموالتان حفظ كنيد
2105
قيّدوا العلم بالكتاب.
علم را بنوشتن در بند كنيد.
2106
قيّدها و توكّل.
شتر ببند و توكل كن.
2107
القبر أوّل منزل من منازل الآخرة.
قبر نخستين منزل از منزلهاى آخرت است.
2108
القرآن هو الدّواء.
قرآن دواست.
2109
القرآن غنى لا فقر بعده و لا غنى دونه.
قرآن غنائيست كه پس از آن فقرى نيست و غنائى جز آن نيست.
2110
القلب ملك و له جنود فإذا صلح الملك صلحت جنوده و إذا فسد الملك فسدت جنوده.
دل پادشاهى است كه سپاهيان دارد و چون شاه بصلاح آيد سپاهيانش بصلاح گرايند و
چون شاه فاسد شود سپاهيانش فاسد شوند.
2111
القناعة مال لا ينفد.
قناعت مالى است كه تمام نميشود.
2112
كاتم العلم يلعنه كلّ شي ء حتّى الحوت في البحر و الطّير في السّماء.
همه چيز حتى ماهى دريا و مرغ هوا نهان كننده علم را لعنت كنند.
2113
كاد الحليم أن يكون نبيّا.
نزديك بود كه شخص بردبار پيمبر شود.
2114
كاد الفقر أن يكون كفرا.
بيم آنست كه فقر بكفر انجامد.
2115
كاد الحسد أن يغلب القدر.
بيم آنست كه چشم زخم بر تقدير غالب شود.
2116
كأنّ الحقّ فيها على غيرنا وجب و كأنّ الموت فيها على غيرنا كتب و كأنّ الّذين
يشيّع من الأموات سفر عمّا قليل إلينا عائدون نبوء أجداثهم و نأكل تراثهم كأنا
مخلّدون بعدهم قد نسينا كلّ واعظة و أمنّا كلّ جائحة.
گوئى در اين دنيا حق بر غير ما واجب است و گوئى در اين دنيا مرگ بر غير ما مقرر
است و بذله گوئى آن مردگان كه مشايعتشان كنند مسافرانند كه بزودى بسوى ما
بازمى گردند تنشان را در گور ميكنيم و ميراثشان را ميخوريم گوئى ما
پس از آنها جاودانيم هر اندرزى را فراموش كرده ايم و از هر حادثه اى در امانيم.
2117
كان رجل يداين النّاس فكان يقول لفتاه إذا أتيت معسرا فتجاوز عنه لعلّ اللَّه
أن يتجاوز عنّا فلقي اللَّه فتجاوز عنه.
مردى بود كه با مردم معامله داشت و بخدمتگزار خود ميگفت چون بتنگدستى برخوردى
از او در گذر شايد خدا از ما درگذرد سپس بپيشگاه خدا رفت و خدا از او در گذشت.
2118
كان على الطّريق غصن شجرة يؤذى النّاس فأماطها رجل فادخل الجنّة.
شاخه درختى در راه بود كه مردم را آزار مى داد مردى آن را دور كرد و ببهشتش
بردند.
2119
كبر مقتا عند اللَّه
الأكل من غير جوع و النّوم من غير سهر و الضّحك من غير عجب
خوردن بى گرسنگى و خواب بدون خستگى و خنده بى شگفت نزد خدا بسختى منفور است.
2120
كبرت خيانة أن تحدّث أخاك حديثا هو لك به مصدّق و أنت له كاذب.
خيانتى بزرگ است كه ببرادر
خويش سخنى گوئى كه راستگويت شمارد و تو دروغگو باشى.
2121
كتب اللَّه تعالى مقادير الخلائق قبل أن يخلق السّموات و الأرض بخمسين ألف سنة
و عرشه على الماء.
خداى والا تقدير خلايق را پنجاه هزار سال پيش از آنكه آسمانها و زمين را
بيافريند ثبت كرد و عرش وى بر آب بود.
2122
كتب على ابن آدم نصيبه من الزّنا مدرك ذلك لا محالة:
فالعينان زناهما النّظر، و الاذنان زناهما الاستماع، و اللّسان زناه الكلام، و اليد
زناها البطش، و الرّجل زناها الخطا، و القلب يهوي و يتمنّى و يصدق ذلك الفرج أو
يكذبه.
بر فرزند آدم سهم وى از زنا مقرر است كه ناچار مرتكب بشود زناى چشمان نگاه است
و زناى گوشها سماع است و زناى زبان سخن است و زناى دست تعدى است و زناى پاها رفتن
است، قلب هوس كند و آرزو كند و عورت عمل كند يا نكند.
2123
كثرة الضّحك تميت القلب.
خنده بسيار دل را بميراند.
2124
كرم المرء دينه و مروّته عقله و حسبه خلقه.
كرامت مرد بدين اوست و مروت وى بعقل اوست و شرف وى باخلاق اوست.
2125
كرم الكتاب ختمه.
اعتبار نامه بمهر است.
2126
كفى بالدّهر واعظا و بالموت مفرّقا.
چه آموزگاريست روزگار و چه جماعت پراكنى است مرگ.
2127
كفى بالمرء إثما أن يضيع من يقوت.
گناهكارى مرد همين بسكه عيال خويش را بى تكليف گذارد.
2128
كفى بالمرء علما أن يخشى اللَّه و كفى بالمرء جهلا أن يعجب بنفسه.
در علم مرد همين بس كه از خدا ترسد و جهل مرد همين بس كه مفتون خويش باشد.
2129
كفى بالمرء فقها إذا عبد اللَّه و كفى بالمرء جهلا إذا أعجب برأيه.
دانش مرد همين بس كه خدا را پرستد و نادانى مرد همين بسكه دلبسته رأى خويش
باشد.
2130
كفى بالمرء كذبا أن يحدّث لكلّ ما سمع.
دروغگوئى مرد همين بس كه هر چه بشنود بگويد.
2131
كفى بالمرء شرّا أن يشار إليه بالأصابع.
بدى مرد همين بسكه انگشت نما باشد.
2132
كفى بالمرء من الكذب أن يحدّث بكلّ ما سمع و كفى بالمرء من الشّحّ أن يقول آخذ
حقي لا أترك منه شيئا.
دروغگوئى مرد همين بس كه هر چه بشنود بگويد و بخل مرد همين بس كه گويد حق خويش
را ميگيرم و از چيزى نميگذرم.
2133
كفى بالموت واعظا و كفى باليقين غنى.
چه پند آموزيست مرگ و چه غنائيست ايمان.
2134
كفى بالموت مزّهدا في الدّنيا و مرغبا في الآخرة.
چه وسيله اى است مرگ براى بى رغبتى بدنيا و رغبت بآخرت.
2135
كفى بالمرء سعادة أن يوثق به في أمر دينه و دنياه.
خوشبختى مرد همين بس كه در كار دين و دنيايش بر او اعتماد كنند.
2136
كفى بالمرء إثما أن يحدّث بكلّ ما يسمع.
گناه مرد همين بس كه هر چه ميشنود بگويد.
2137
كفى إثما أن تحبس عمّن تملك قوته.
همين گناه بس كه غذا از بنده خويش منع كنى.
2138
كفى بك إثما أن لا تزال مخاصما.
همين گناه ترا بس كه پيوسته در حال مخاصمه باشى.
2139
كفى بالمرء نصرا أن ينظر إلى عدوّه في معاصي اللَّه.
براى فيروزى مرد همين بس كه دشمن خويش را در معاصى خدا ببيند.
2140
كفى بالرّجل إثما أن يكون بذيّا فاحشا بخيلا.
گناه مرد همين بس كه بدزبان و بدكار و بخيل باشد.
2141
كفى بالمرء إثما أن يشار إليه بالأصابع إن كان خيرا فهى مزلّة إلّا من رحم
اللَّه تعالى و إن كان شرّا فهو شرّ.
براى مرد همين گناه بس كه انگشت نما باشد اگر بخير باشد لغزش است مگر آنكه
خدايش رحم كند و اگر بشر باشد كه شريست.
2142
كفّارة الذّنب النّدامة و لو لم تذنبوا لأتى اللَّه بقوم يذنبون ليغفر لهم.
كفاره گناه پشيمانى است اگر شما گناه نميكرديد خدا مردمى پديد مى آورد كه گناه
كنند تا بيامرزدشان.
2143
كفارة من اغتبت أن تستغفر له.
كفاره كسى كه عيب وى كرده اى اينست كه براى او آمرزش بخواهى.
2144
كفّ شرّك عن النّاس فإنّها صدقة منك على نفسك.
شر خويش را از مردم كوتاه كن كه اين صدقه ايست كه بخويشتن مى دهى.
2145
كلام ابن آدم كلّه عليه لا له إلّا أمرا بمعروف أو نهيا عن منكر أو ذكر اللَّه
تعالى.
گفتار فرزند آدم بضرر اوست نه بنفع او مگر امر بمعروفى يا نهي از منكرى يا ذكر
خداى والا.
2146
كلمة الحكمة ضالّة كلّ
حكيم.
گفتار حكمت آميز گمشده هر خردمنديست.
2146
كلّ معروف صدقة.
هر كار نيكى صدقه است.
2147
كلّ صاحب علم غرثان إلى علم.
هر دانشمندى گرسنه علم ديگر است.
2148
كلّ شي ء بقدر حتّى العجز و الكيس.
هر چيزى مقرر است حتى ناتوانى و هوش.
2149
كلّ بني آدم خطّاء و خير الخطّائين التّوابين.
همه فرزندان آدم خطا كارند و
بهترين خطاكاران توبه گرانند.
2150
كلّ خلّة يطبع عليها المؤمن إلّا الخيانة و الكذب.
مؤمن هر صفتى تواند داشت مگر خيانت و دروغ.
2151
كلّ ذنب عسى اللَّه أن يغفره إلّا من مات مشركا أو قتل مؤمنا متعمّدا.
هر گناهى را شايد خدا ببخشد مگر كسى كه مشرك مرده يا مؤمنى را بعمد كشته باشد.
2152
كلّ ذي مال أحقّ بما له يصنع به ما يشاء.
هر صاحب مالى بمال خويش شايسته تر است كه با آن هر چه خواهد كند.
2153
كلّ شي ء ينقص إلّا الشّرّ فإنّه يزداد فيه.
هر چيزى كاسته شود بجز شر كه فزونى گيرد.
2154
كلّ شي ء فضل عن ظلّ بيت و جلف الخبز و ثوب يواري عورة الرّجل و الماء لم يكن
لابن آدم فيه حقّ.
آدميزاد بيشتر از سايه خانه اى و خشك نانى و جامه اى كه عورت مرد بپوشاند و آب
حق ندارد.
2155
كلّ شي ء ساء المؤمن فهو مصيبة.
هر چه مؤمن را از آن بد آيد مصيبت است.
2157
كلّ عين زانية و المرأة إذا استعطرت فمرّت بالمجلس فهى زانية.
هر چشمى زناكار است و زن وقتى خشبو شود و بر انجمنى بگذرد زناكار است.
2158
كلّ قرض صدقة.
هر قرضى صدقه است.
2159
كلّ امرئ حسيب نفسه.
هر كس حسابگر خويشتنست.
2160
كلّ مشكل حرام و ليس في الدّين مشكل.
هر عمل مشكلى حرامست و در دين مشكل نيست.
2161
كلّ ما هو آت قريب.
هر چه آمد نيست نزديك است.
2162
كلّ المسلم على المسلم حرام: دمه و عرضه و ماله.
همه چيز مسلمان خون و آبرو و مال او بر مسلمان حرام است.
2163
كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيّته.
همه شما رعايتگريد و همتان در باره رعيت خويش مسئوليد.
2164
كلّ الذّنوب يؤخّر اللَّه تعالى ما شاء منها إلى يوم القيامة إلّا عقوق
الوالدين فإنّ اللَّه يعجّله لصاحبه في الحياة الدّنيا قبل الممات.
خداى والا، از همه گناهان هر چه را خواهد تا روز
رستاخيز مؤخر دارد مگر نارضائى پدر و مادر كه خدا سزاى آن را در زندگى دنيا پيش از
مرگ دهد.
2165
كلّ الكذب يكتب على ابن آدم إلّا ثلاث: الرّجل يكذب في الحرب فإنّ الحرب خدعة،
و الرّجل يكذب المرأة فيرضيها، و الرّجل يكذب بين إثنين ليصلح بينهما.
همه دروغها بر فرزند آدم ثبت شود مگر سه دروغ مرد در جنگ دروغ گويد كه جنگ خدعه
كردن است و مرد بزن دروغ گويد كه او را خشنود كند و مرد با دو كس دروغ گويد كه
ميانشان اصلاح دهد.
2166
كلّ المسلم على المسلم حرام: ماله و عرضه و دمه، حسب امرئ من الشّرّ أن يحقّر
أخاه المسلم.
همه چيز مسلمان، از مال و آبرو و خونش بر مسلمان حرامست، براى مرد همين شر بس
كه برادر مسلمان خويش را تحقير كند.
2167
كلّ أمّتي معافى إلّا المجاهرين و إنّ من الجهار أن يعمل الرّجل باللّيل عملا
ثمّ يصبح و قد ستره اللَّه تعالى فيقول عملت البارحة كذا و كذا و قد بات يستره ربّه
و يصبح يكشف ستر اللَّه عنه.
همه امت من بخشوده اند مگر تظاهر كنان (بفسق)، از جمله تظاهر
اينست كه مرد بشب عملى كند و بصبح، با آنكه خدا عمل او را مستور داشته گويد شب
گذشته چنان و چنان كردم، پروردگارش بشب مستورش داشته و بروز پرده خدا را از خويش
برمى دارد.
2168
كلّ علم وبال يوم القيامة إلّا من عمل به.
همه علم ها روز قيامت وبال است مگر علمى كه بدان عمل كنند.
2169
كلّ بني آدم حسود و لا يضرّ حاسدا حسده ما لم يتكلّم باللّسان أو يعمل باليد.
همه فرزندان آدم حسودند و حسد حسود مادام كه بزبان از آن سخن نگويد و بدست عملى
نكند زيانش نمى زند.
2170
كلّ قرض جرّ ضعفه فهو ربا.
هر قرضى كه دو برابر خويش آرد ربا است.
2171
كلّ موذ في النّار.
هر آزارگرى در جهنم است.
2172
كلّ معروف صنعته إلى غنى أو فقير فهى صدقة.
هر كار خير كه در باره ثروتمند يا فقيرى كنى، صدقه است.
2173
كلّ معروف صدقة و ما أنفق المسلم من نفقة على نفسه و أهله كتب له بها صدقة و
ما وقى به المرء المسلم عرضه كتب له به صدقة.
هر كار نيكى صدقه است و هر چه مسلمان بر خويش و كسان خويش خرج كند در قبال آن
براى او صدقه اى نويسند و هر چه مسلمان بوسيله آن آبروى خويش محفوظ دارد در قبال آن برايش صدقه اى نويسند.
2174
كلّ نعيم زائل إلّا نعيم أهل الجنّة و كلّ هم منقطع إلّا همّ أهل النّار.
هر نعمتى زايل شد نيست مگر نعمت بهشتيان و هر غمى قطع شدنيست مگر غم جهنميان.
2175
كلّ نفس تحشر على هواها، فمن هوى الكفرة فهو مع الكفرة و لا ينفعه عمله شيئا.
هر كسى را با دلبستگيش محشور كنند، هر كه بكافران دلبسته باشد با كافران است و
عملش سودش ندهد.
2176
كلّ ذي نعمة محسود إلّا صاحب التّواضع.
هر كه نعمتى دارد بمعرض حسد است مگر آنكه تواضع دارد.
2177
كلّ نفس من بني آدم سيّد فالرّجل سيّد أهله، و المرأة سيّدة بيتها.
هر يك از فرزندان آدم فرمان
روائيست مرد فرمانرواى كسان خويش است و زن فرمانرواى خانه خويش است.
2178
كلّما طال عمر المسلم كان له خير.
عمر مسلمان هر چه دراز شود خير اوست.
2179
كلوا الزّيت و أدهنوا به فإنّه من شجرة مباركة.
زيتون خوريد و با آن روغن كارى كنيد كه از درخت مبارك است.
2180
كلوا جميعا و لا تفرّقوا فإنّ طعام الواحد يكفى الأثنين و طعام الأثنين يكفى
الثّلاثة و الأربعة كلوا جميعا و لا تفرّقوا فإنّ البركة مع الجماعة.
با هم غذا خوريد و پراكنده مشويد كه غذاى يكى براى دو تن كافى است و غذاى دو تن
براى سه تن و چهار تن كافى است، با هم غذا خوريد و پراكنده مشويد كه بركت قرين
جماعت است.
2181
كلوا و اشربوا و تصدّقوا و ألبسوا في غير إسراف و لا مخيلة.
بخوريد و بنوشيد و صدقه دهيد و بپوشيد بى اسراف اسراف و تكبر.
2182
كما تكونوا يولّى عليكم.
چنان كه هستيد بر شما حكومت كنند.
2183
كما لا يجتنى من الشّوك العنب كذلك لا ينزل الفجّار منازل الأبرار فاسلكوا أيّ
طريق شئتم فأيّ طريق سلكتم وردتم على أهله.
چنان كه از خار انگور نتوان چيد بدكاران نيز بمقامات نكوكاران در نيايند بهر
راه كه خواهيد رويد كه از هر راه رويد بر اهل آن وارد ميشوند
2184
كم من مستقبل يوما لا يستكمله و منتظر غدا لا يبلغه.
بسا كسا به روزى برسد كه آن را بسر نبرد و انتظار فردائى برد كه بدان نرسد.
2185
كم من عاقل و هو حقير عند النّاس ذميم المنظر ينجو غدا و كم من ظريف اللّسان
جميل المنظر عظيم الشأن هالك غدا في القيامة.
بسا عاقل كه پيش مردم حقير است و منظرى زشت دارد و فردا نجات يابد و بسا
خوشزبان زيبا منظر بزرگ شأن كه فردا در قيامت هلاك شدنيست.
2186
كن في الدّنيا كأنّك غريب أو عابر سبيل وعد نفسك من أصحاب القبور.
در دنيا چنان باش كه گوئى
غريبى يا رهگذر و خويشتن را از اهل قبور شمار.
2187
كن ورعا تكن أعبد النّاس و كن قنعا تكن أشكر النّاس و أحبّ للنّاس ما تحبّ
لنفسك تكن مؤمنا و أحسن مجاورة من جاورك تكن مسلما و أقلّ الضّحك فإنّ كثرة الضّحك
تميت القلب.
پرهيزكار باش تا عابدتر از همه باشى، قانع باش تا شكرگزارتر از همه باشى، هر چه
براى خويش خواهى براى مردم بخواه تا مؤمن باشى و با مجاوران خويش نيكو مجاورت كن تا مسلمان باشى و خنده كمتر كن كه خنده بسيار دل را بميراند.
2188
كونوا في الدّنيا أضيافا، و اتّخذوا المساجد بيوتا، عوّدوا قلوبكم الرّقّة و
أكثروا التّفكر و البكاء و لا تختلفنّ بكم الأهواء تبنون ما لا تسكنون و تجمعون ما
لا تأكلون و تأملون ما لا تدركون.
در دنيا چون ميهمانان باشيد و مسجدها را خانه كنيد دلها را برقت عادت دهيد و
انديشه و گريه بسيار كنيد و هوسها شما را از راه نبرد بناها مى سازيد كه در آن ساكن
نميشويد و چيزها فراهم ميكنيد كه نميخوريد و اميدها داريد كه بدان نميرسيد.
2189
كيف يقدّس اللَّه أمّة لا يؤخذ من شديدهم لضعيفهم؟
خداوند مردمى را كه حق ضعيفان را از نيرومندشان نگيرند چگونه تقديس كند.
2190
الكاسب من يده خليل اللَّه.
كسى كه بدست خويش كسب كند دوست خداست.
2191
الكبر من بطر الحقّ و غمط النّاس.
تكبر نتيجه بى اعتنائى به حق و تحقير مردم است.
2192
الكذب كلّه إثم إلّا ما نفع به مسلم.
دروغ همه اش گناه است مگر دروغى كه مسلمانى را سود دهد.
2193
الكذب يسوّد الوجه و النميمة عذاب القبر.
دروغ مايه روسياهى است و سخن چينى موجب عذاب قبر است.
2194
الكرم التّقوى، و الشّرف التّواضع و اليقين الغنى.
كرامت بپرهيزكارى است و شرف بتواضع و بى نيازى بيقين.
2195
الكلمة الحكمة ضالّة المؤمن فحيث وجدها فهو أحقّ بها.
سخن حكمت آميز گمشده مؤمن است و هر كجا بيابدش بدان شايسته تر است.
2196
الكلمة الطّيّبة صدقة.
سخن نيكو صدقه است.
2197
الكيّس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت و العاجز من اتّبع نفسه هواها و تمنّى
على اللَّه الأماني.
هوشيار آن است كه بر خويش مسلط است و براى پس از مرگ عمل كند و ناتوان آنست كه
هوسهاى خويش را تبعيت كند و از خدا آرزوهاى بسيار دارد.
2198
للَّه أشدّ فرحا بتوبة عبده من أحدكم إذا وجد بعيره قد أضلّه بأرض فلاة.
خداوند از توبه بنده خويش، بيشتر از آن خرسند مى شود كه يكى از شما شترى را كه
در بيابانى گم كرده است بيابد.
2199
للَّه أفرح بتوبة عبده من العقيم الوالد، و من الضّال الواجد، و من الظّمآن
الوارد.
خداوند از توبه بنده خويش بيش از عقيمى كه بزايد و گم كرده اى كه بيابد و
تشنه اى بآب درآيد خرسند است.
2200
للَّه أفرح بتوبة التّائب من الظّمآن الوارد، و من العقيم الوالد، و من الضّال
الواجد فمن تاب إلى اللَّه توبة نصوحا أنسى اللَّه حافظيه و جوارحه و بقاع الأرض
كلّها خطاياه و ذنوبه.
خداوند از توبه توبه گذار بيشتر از تشنه اى كه بآب در آيد و عقيمى كه بزايد و
گم كرده اى كه بيابد خوشحال مى شود هر كس بخدا از روى خلوص توبه برد، خداوند خطاها
و گناهان وى را از ياد دو فرشته نگهبان و اعضاى وى و همه نقاط زمين ببرد.