هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
95932
نام: عاشق شهدا
شهر: شهدا
تاریخ: 10/3/2012 3:20:48 PM
کاربر مهمان
  بنام رب المهدی (عج)
سلام به همه بچه های خوب حرف دل و سلام به شما
محب محمد و آل محمد(ص)ازحرم اهل بیت(ع)
واقعا از ته دل برای شما و همچنین کسانی که همچنین مشکلی دارند صمیمانه دعا میکنم امیدوارم در پناه ایزد منان عاقبت به خیر و زندگی سراسر خوشبختی همراه با ارامش داشته باشید
نمیدونم چه طور شما رو راهنمایی کنم ولی فقط توکل به خدا رو از دست نده و همیشه به یاد او باش تا کمکت کنه فقط خدا فقط خدا فقط خدا ان شاالله که مشکل شما هر چه زودتر حل بشه
و ما بچه های حرف دل به دعاهای همدیگه نیاز داریم به امید براورده شدن حاجات و خوشبختی همه
95931
نام: زهرا
شهر: اصفهان
تاریخ: 10/3/2012 2:46:51 PM
کاربر مهمان
  بخشش کنید اما نگذارید از شما سو استفاده شود !
عشق بورزید اما نگذارید با قلبتان بد رفتاری شود !
اعتماد کنید اما ساده و زود باور نباشید . . .

بعضی از زن برادرایی مثل زن برادر من نمیفهمه که وقتی بهش گفتم از همون روز اول دوست دارم مثل خواهر باشیم چه جوری لز اطمینان خانواده ومادرم سواستتفاده کرد وهر دری وری بود تو وبلاگش نوشت وچه جوری بعضی حرفاش عین چاقو تو قلبمون فرو کرد من خدارو شکر میکنم بازم میگم ممکنه بد تر ازاین آدم ها هم پیدا بشه که هرچی بهشون محبت کنی دست آخر یا پاچت میگیرن یا وحشی میشن

خدایا بعضی هارو از باتلاقی که میخوان خودشون بادست خودشون اطرافیان بندازن توش خودت قبلش گرفتارشون کن
به قول آقای پناهیا بعضی هارو باید ببری لب بهشت تا یه چیزی بفهمن بعضی ها رو باید برد لب جهنم تا یه چیزی بفهمن

خدا خیرتون بده اگه حرف دلش آدم نتونه بزنه از غصه دق میکنه.
95930
نام: جا مانده از راه خدا
شهر: تهران
تاریخ: 10/3/2012 2:41:10 PM
کاربر مهمان
  به نام خداوند یکتا

سلام

به تمامی دوستان خوبم


روزی شیوانا برای جمعی از شاگردانش درس می گفت .

مردی با تکبر وارد مجلس درس شد و خطاب به شیوانا گفت : که او یکی از مامورین عالی رتبه امپراتور است و آمده است تا از بیانات استاد بزرگ معرفت درس بگیرد .

شیوانا با تبسم پرسید : جناب امپراتور شما را به چه شغلی در این منطقه گمارده اند ؟؟!!

مامور امپراتور گفت : ماموریت من ساخت جاده و بازسازی و اصلاح جاده های منتهی اصلی و فرعی این سرزمین است .

لبخند شیوانا محو شد و با خشم بر سر مامور فریاد زد : تو که از سوی امپراتور مامور شده ای تا جاده ها را اصلاح کنی به چه جراتی در این کلاس حضور یافته ای .

هیچ می دانی که چقدر گاری به خاطر چاله های ترمیم نشده در سطح معابر چرخ هایشان شکسته و چقدر اسب و قاطر به خاطر سنگ ها و موانع پراکنده در سطح جاده دست و پا شکسته شده اند ؟؟

آیا از جاده دهکده عبور کردی و مشکلات آن را در هنگام بارندگی و حتی در مواقع عادی ندیدی ؟؟!!

تو این وظیفه سنگین نگهداری و بازسازی جاده ها را از امپراتور پذیرفتی و آن را به خوبی انجام نداده ای و بعد آرام و با غرور به کلاس من آمده ای تا درس معرفت بگیری ؟؟!!

شرط اول کسب معرفت این است که ماموریت نهاده شده بر دوش خودت را به نحو احسن انجام دهی .

دفعه بعد که خواستی به این کلاس بیایی ، یا ماموریتت را به فرد صلاحیت دار دیگری محول کن و یا این که آن را به درستی انجام بده و بعد از پایان کار به سراغ معرفت بیا .

شایستگی در انجام امور زندگی به نحو احسن شرط اساسی پذیرفته شدن در کلاس های معرفت شیوانا است .

می گویند از آن به بعد جاده ها و معابر منتهی به دهکده شیوانا در سراسر سرزمین بهترین بودند .

شیوانا هر وقت در این جاده قدم می گذاشت با لبخند می گفت : این مامور جاده ها زرنگ ترین شاگرد غیر حضوری کلاس معرفت است .



در پناه خدا باشید .

یا حق
95929
نام: رنج دیده از پررویی بعضی ها
شهر: استان اصفهان
تاریخ: 10/3/2012 2:39:58 PM
کاربر مهمان
  زبان هیچ استخوانی ندارد ! اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند . . .
مراقب حرف هایتان باشید . . .


جایی نمانید که مجبور باشند شما را تحمل کنند ، جایی بروید که بودنتان را جشن بگیرند . . .





مراقب حرفهایی که میزنید باشید . . .
بعضی حرفها ؛ عین چاقو توو قلب فرو می رند . . . !
95928
نام: زينب سلامات
شهر: اصفهان
تاریخ: 10/3/2012 2:37:52 PM
کاربر مهمان
  سلام خواهر خوبم راستين از شهر غريبم منو مثل خواهرت بدون ولي كاش بيشتر از اين ميشد با هم اشنا بشيم و در ارتباط باشيم انشالله هيچوقت از اين سايت جدا نشيم
البته جا داره اينجا از اقا شهاب از شهر اميد به رحمت خدا تشكر كنم چون واقعا سايت جالب و كاملي هست من اولين سايتي هس كه باش در ارتباط هستم و خوشم اومد بخاطر اينكه درباره چيزاي مذهبي حرف زده ميشه و قران خوندن
قبلا هر وقت يكي بهم ميگفت من با فلان سايت هستم و اينجور چيزا در جوابش ميگم من دوس دارم با سايتي اشنا بشم كه درباره چيزاي مذهبي و پيامبرا و قران باشه
شايد باورتون نباشه دوستاي حرف دلي شب اول ماه رمضان داشتم با خواهرم حرف ميزدم بش گفتم دوس دارم با گروهي اشنا بشم كه در تمام روزاي سال ختمه قران بخونن و من باشون باشم بم گفت فكر نكنم پيدا بشه و بعد اتفاقي با اين سايت اشنا شدم درست بعد از 2 هفته و چيزي كه جالبه درست همون شب كه ارزو كردم خواب ديدم برادرم برام بليط هواپيما گرفت و رفتم مشهد پابوس امام رضا(ع) واسه سحري كه بيدار شدم خيلي خوشحال شدم از اينكه همچين خوابي ديدم و الان خدا رو شكر ميكنم به ارزوم رسيدم
95927
نام: زهرا
شهر: یه شهر خدا
تاریخ: 10/3/2012 2:06:55 PM
کاربر مهمان
  سسسسسسسسسسسسسسسلام من میخواستم بگم خیلی دلم برای امام زمان تنگه دوس دارم ظههههههههههههههههههههوووووووووور کنه تا امریکا نابود شه همه که اهانت به ارزش های ما برامون سختههههههه مرگ بر امریکا
95926
نام: عطيه
شهر: كربلا
تاریخ: 10/3/2012 1:59:01 PM
کاربر مهمان
  باسلام وصلوات برمحمد وآل محمد
درود وسلام بردوستان واهالي حرف دل

شب از نيمه گذشته بود. پرستار به مرد جواني که آن طرف تخت ايستاده بود و با نگراني به پيرمـرد بيمار چشم دوخته بود نگاهي انداخت.
پيرمرد قبل از اينکه از هوش برود، مدام پسر خود را صدا مي زد.
پرستار نزديک پيرمرد شد و آرام در گوش او گفت: پسرت اينجاست، او بالاخره آمد.
بيمار به زحمت چشم هايش را باز کرد و سايه پسرش را ديد که بيرون چادر اکسيژن ايستاده بود.
بيمار سکته قلبي کرده بود و دکترها ديگر اميدي به زنده ماندن او نداشتند.
پيرمرد به آرامي دستش را دراز کرد و انگشتان پسرش را گرفت. لبخندي زد و چشم هايش را بست.
پرستار از تخت کنار که دختري روي آن خوابيده بود، يک صندلي آورد تا مرد جوان روي آن بنشيند. بعد از اتاق بيرون رفت. در حالي که مرد جوان دست پيرمرد را گرفته بود و به آرامي نوازش مي داد.
نزديک هاي صبح حال پيرمرد وخيم شد. مرد جوان به سرعت دکمه اضطراري را فشار داد.
پرستار با عجله وارد اتاق شد و به معاينه بيمار پرداخت ولي او از دنيا رفته بود.
مرد جوان با ناراحتي رو به پرستار کرد و پرسيد: ببخشيد، اين پيرمرد چه کسي بود؟! پرستار با تعجب گفت: مگر او پدر شما نبود؟!
مرد جوان گفت: نه، ديشب که براي عيادت دخترم آمدم براي اولين بار بود که او را مي ديدم. بعد به تخت کناري که دخترش روي آن خوابيده بود، اشاره کرد.
پرستار با تعجب پرسيد: پس چرا همان ديشب نگفتي که پسرش نيستي؟
مرد پاسخ داد: فهميدم که پيرمرد مي خواهد قبل از مردن پسرش را ببيند، ولي او نيامده بود. آن لحظه که دستم را گرفت، فهميدم که او آن قدر بيمار است که نمي تواند من را از پسرش تشخيص دهد. من مي دانستم که او در آن لحظه چه قدر به من احتياج دارد...


تورا خدا بيايد باهم مهربان باشيم .
كينه ودشمني را كناربگذاريد
ياعلي
95925
نام: حاج همت
شهر: حاج همت
تاریخ: 10/3/2012 1:53:41 PM
کاربر مهمان
  چه خوب با حروف کلمه می سازیم و با تخیلاتمان کلمه می سازیم و با نفس هایمان آنها را تقدیم به این و آن می کنیم. چه ساده با اسم و شهداء و مکان های مقدس دل این و آن را می لرزانیم و برای خود آبرو می خریم و جه ساده تر آن کسانی که دلی شکسته دارند و اینها را مرهم می کنند .
۱- خواندن قران خوب است ولی بصیرت از آیات در کنار روایات ) قرآن حکیم ( مهمتر است
۲- این سایت جای درد و دل است نه جای گفتمان- نه جای حرفهای . . .
۳- از شهدا به نیکی یاد کنیم چون به نیکی یاریتان می کنند
۴-از بعضی ها هم خواهشمندم این اداهاشون را بذارن کنار
95924
نام: امین
شهر: هرمزگان
تاریخ: 10/3/2012 1:50:15 PM
کاربر مهمان
  دلم گرفته از این دنیا دنیایی پر از گناه کجا برم ای شهید برام دعا کن کجای زندگی هستم
ای شهدا به خدا نمی دانم چه کار کنم از این زندگی مرگبار
95923
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 10/3/2012 1:48:09 PM
کاربر مهمان
  هر قدیسی گذشته‌ای دارد و هر گناهكار، آینده‌ای
<<ابتدا <قبلی 9599 9598 9597 9596 9595 9594 9593 9592 9591 9590 9589 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=9594&mode=print