اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
95592 |
نام:
سحر
شهر:
شیراز
تاریخ:
9/25/2012 7:02:02 PM
کاربر مهمان
|
سلام،اگه خدا و امام رضا دلتون رو بشکنن چیکار میکنید؟فقط یه ارزو برام مونده اونم مرگه.به کی پناه ببرم وقتی خدا خودش دل منو شکسته.از این زندگی هم خسته شدم هم بیزارم.دلم میخواد بمیرم.
|
|
95591 |
نام:
.
شهر:
ب
تاریخ:
9/25/2012 6:59:13 PM
کاربر مهمان
|
در قراری که همه بدونِ قرارِ قبلی حاضرند ،چه می دانی که قبلا قرار بوده ام ! حیرانی ! هِه ! همه چیز در من عمق می کند اضطراری !
|
|
95590 |
نام:
معصومیت از دست رفته
شهر:
نیو اورلان
تاریخ:
9/25/2012 6:58:37 PM
کاربر مهمان
|
سلام من امروز خطا کردم شرمنده خدا هستم. خدایا من ببخش خدایا من یاری کن .................................................. من کتبا مینویسم من به یاری خدا در همین لحظه قول میدهم دیگه تکرار نشود ...............التماس دعا ////////////
|
|
95589 |
نام:
راستین
شهر:
غریبم
تاریخ:
9/25/2012 6:12:54 PM
کاربر مهمان
|
پر بودم از آمدنت که رفتی و تهی کردی دلی را که از تو لبریز بود هیچ با خودت گفتی کجا خاطراتت را دور بریزم و کوله ام را به دوش کدام سنگ صبور بگذارم؟؟؟
دلم دیگه همراهی نمیکنه وقت و بی وقت تنگ میشه خدایا حرفام تموم شد اما دلم آروم نشد غمش تو دلم جا نمیشه تو قلبم یه خلاء احساس میکنم با معرفت کاری بکن هنوزم با هم دوستیم مگه نه؟؟؟ خدا به این وقت اذان جوابمو بده تنهام نذار...
|
|
95588 |
نام:
مهرابی
شهر:
سنندج/اصفهان
تاریخ:
9/25/2012 6:03:53 PM
کاربر مهمان
|
آوینی عزیزم توتالار گفتگو عضوشدم بلد نبودم برم تو اتاق خجالت هم نمیکشم چون باراولم بود امایه چیز بگم کمک خواستم کسی کمکم نداد!میدونی مومن دست مومن را مگیره چه در دنیای مجازی چه واقعی شرایطم جوریه کسی نیست یادم بده
|
|
95587 |
نام:
شهاب
شهر:
اُمید به رحمت خدا
تاریخ:
9/25/2012 5:27:51 PM
کاربر مهمان
|
.:: یاالله ::.
در اضطراب چه شبها که صبح شان گم شد
چـه روزها که گـرفتار روز هـفتم شد
چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جمعه روز تفرّج برای مردم شـد!
چه قدر شنبه و یک شنبـه و دوشنـبه رسید
ولی همیشه و هر هفته جمعه ها گم شد
چه هفتهها که رسید و چه هفتهها که گذشت
شمارشی که خلاصه به چند و چندم شد
و هفتهای که فقط ریشه در گذشتن داشت
برای شعله کشیدن به خویش هیزم شد
نه شنبه و نه به جمعه، نه هیچ روز دگر
در انتظار تو قلبی پر از تلاطم شد!؟
کدام جمعه ی موعود میزنـی لبخند
به این جهان که پر از قحطی تبسم شد؟
برای آمدنت جمعهای معین کن
کـه هفتهها همهشان خالی از ترنّم شد
شاعر: گمنام
|
|
95586 |
نام:
جا مانده از راه خدا
شهر:
تهران
تاریخ:
9/25/2012 5:00:09 PM
کاربر مهمان
|
به نام خداوند یکتا سلام به تمامی دوستانی که ، ادامه دهنده راه شهدا هستند .
یک روز ، مردی یک پیله کرم ابریشم پیدا کرد و آن را با خود به خانه برد . بعد از مدتی شکاف کوچکی بر روی پیله کرم ابریشمی ظاهر شد . مردی ساعت ها با دقت به تلاش پروانه برای خارج شدن از پیله نگاه کرد . پروانه خیلی تلاش می کرد تا بدن خود را از شکاف ایجاد شده ، خارج کند . بعد از مدتی پروانه دست از تلاش کشید و حرکتی نکرد . به نظر می رسید که او تمام سعی خود را کرده است و دیگر قادر به ادامه ی کار نیست . او تصمیم گرفت به این مخلوق کوچک کمک کند . و با استفاده از قیچی شکاف را کمی پهن تر کرد . پروانه به راحتی از پیله خارج شد ، اما بدنش متورم و بال هایش کو چک و چروکیده بودند . مرد مدتی همان طور به پروانه نگاه کرد . او انتظار داشت ، پروانه برای محافظت از بدنش بال هایش را باز کند . و هر لحظه بال هایش بزرگ شوند و او پرواز کند ، اما هیچ یک از این اتفاق ها نیفتادند . در حقیقت پروانه مجبور بود باقی عمرش را روی زمین بخزد ، و نمی توانست به راحتی پرواز کند . و بدن متورم و بال های چروکیده اش را به این طرف و آن طرف می کشید . مرد با نیت خیر این کار را انجام داده بود و نمی دانست چرا عاقبت آن چنین شد ؟؟ مرد مهربان هرگز پی نبرد که خدا محدودیت را برای پیله و تلاش برای خروج را برای پروانه بوجود آورده است . پیله ی کرم ابریشم محکم بود و سعی و تلاش پروانه برای خروج از آن شکاف باریک ، قانون طبیعت بود . محدوديت پيله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ريز آن را خداوند برای پروانه قرار داده بود ، تا به آن وسيله مايعی خاص از بدنش ترشح شود که پس از خروج از پيله به او امکان پرواز می داد . گاهی تلاش کردن برای زندگی لازم و مفید است . اگر خداوند زندگی همراه با آسودگی ، و بدون هیچ گونه سختی برای ما مهیا کرده بود . در این صورت ما برای ادامه زندگی کاملا فلج می شدیم و هرگز قادر به پروازی نبودیم که باید برای بزرگی روح خویش انجامش می دادیم .
در پناه خدا باشید . یاحق
|
|
95585 |
نام:
مهرابی
شهر:
سنندج/اصفهان
تاریخ:
9/25/2012 4:40:46 PM
کاربر مهمان
|
محمدجواد عزیز حالاها باید صبر بکنی!وقتی خوب روحت بزرگ شد خدا عطا میکنه ولی بعدش برات فرقی نمیکنه!این را داشته باش ویادم باش!
|
|
95584 |
نام:
شکست عشقی
شهر:
تنهایی
تاریخ:
9/25/2012 4:08:24 PM
کاربر مهمان
|
من یه پسری رو دوست داشتم حدود ۵ ماه بود که با هم حرف می زدیم اون روز به من گفت که من یه نفر دیگه رو دوست دارم حالا نمی دونم چی کار کنم خدایا کمکم کن
|
|
95583 |
نام:
محیــــــا
شهر:
اصفهـــان
تاریخ:
9/25/2012 3:51:38 PM
کاربر مهمان
|
گفتمش نقاش را نقشي بکش از زندگي ... با قلم نقش حبابي بر لب دريا کشيد
گفتمش چون مي کشي تصوير مردان خدا ... تک درختي در بيابان يکه و تنها کشيد
گفتمش نامردمان اين زمان را نقش کن ... عکس يک خنجرزپشت سر پي مولا کشيد
گفتمش راهي بکش کان ره رساند مقصدم ... راه عشق و عاشقي , مستي ونجوا را کشيد
گفتمش تصويري از ليلي ومجنون رابکش ... عکس حيدر در کنار حضرت زهرا کشيد
گفتمش بر روي کاغذ عشق را تصوير کن ... در بيابان بلا، تصوير يک سقا کشيد
گفتمش از غربت ومظلومي ومحنت بکش ... فکر کرد و چهار قبر خاکي از طه کشيد
گفتمش سختي ودرد وآه گشته حاصلم ... گريه کردآهي کشيد وزينب کبري کشيد
گفتمش درد دلم را با که گويم اي رفيق ... عکس مهدي راکشيد و به چه بس زيبا کشيد
گفتمش ترسيم کن تصويري از روي حسين گفت اين يک را ببايد خالق يکتا کشيد
|
|