هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
93282
نام: كيميا
شهر: اهواز
تاریخ: 7/31/2012 8:06:09 PM
کاربر مهمان
  سلام جناب شهاب ازشهراميدبه خدا
لطفادرختم دوره دوم قران جزء ۲۴ اكه خداقبول كنه بنام من ثبت كنيد
ممنون
93281
نام: نارنجی
شهر: تهران
تاریخ: 7/31/2012 7:54:04 PM
کاربر مهمان
  خسته شدم، نمیدونم کاری که دارم انجام میدم درسته یا نه،نمیدونم ادامه دادنش درسته یا شکستن دل یه ادم و تموم کردنش.
یک ماه و نیم پیش با یه قراره دو روزه با هم دوست شدیم،حتی من ندیدمش، فقط ازم خواست اس ام اس بدم. بعد از دو روز قرار شد یک ماه دیگه باهاش دوست باشم. الان دوازده روزه اون یک ماه تموم شده ولی هنوز با هم دوست هستیم.
من حتی ندیدمش،تو این مدت شاید پنج بار هم تلفنی صحبت نکرده باشیم. فقط ازم میخواد که باشم تا تنها نباشه، فقط میخواد اس ام اس بدم، همین.
حالا یکی به من بگه این کار اشتباهه یا نه، به خدا تو دوراهی موندم. نمیدونم همه چی رو تموم کنم یا اداامه بدم.
هیچ آزاری نداره، حتی یه دفعه هم نگفته همدیگرو ببینیم. بهم میگه اگه سختته برو، ولی من سختم نیست، فقط نمیدونم کارم درسته یا نه.
خواهش میکنم یکی راهنماییم کنه.
93280
نام: محک
شهر: فولادشهراصفهان
تاریخ: 7/31/2012 7:27:39 PM
کاربر مهمان
  سلام
ممنون بابت سایت خوبتون اجرتون با خدا
93279
نام: mohammadmehdi moradi
شهر: karaj
تاریخ: 7/31/2012 7:13:27 PM
کاربر مهمان
  سلام
نمیدونم چرا اینجوری شد ولی راضی هستیم به رضای خدا من که آدم بدی نبودم ولی نمیدونم چرا اینجوری شد
خیلی دلم میخاد من هم آدم ساکتی باشم و زیاد حرف نزنم چون وقتی که شروع میکنم به حرف زدن غیبت هزارتا آدم رو میکنم و ادای همه آدمها رو در میارم نمیدونم چیکار کنم که این وضعیت رو ترک کنم
خدایا کمک کن که این یه خصلت بدم رو دور بندازم و از غیبت و حرف زدن پشت سر مردم دست بردام
خدایا کمکم کن که منم بتونم مثل بنده های با کلاست باشم
خدایا کمکم کن که منم یه ملیاردر بزرگ باشم
خدایا کمکم کن که منم از تمام علوم برنامه نویسی کامپیوتر سر دربیارم و تو همشون حرفه ای باشم
خدایا کمک کن که امسال من دانشگاه سراسری (دانشگاه تهران مهندسی آی تی ) قبول بشم
خدایا کمکم کن که منم زودتر زن بگیرم دیگه خیلی سنم رفته بالا
93278
نام: فاطمه
شهر: زرین شهر
تاریخ: 7/31/2012 7:08:04 PM
کاربر مهمان
  خداوندا کمکم کن که در این دنیای غریب بی تو دقیقیه ای بسر نبرم .مولامون یوسف فاطمه را برسان.
93277
نام: کربلا
شهر: مهم نیست
تاریخ: 7/31/2012 7:05:39 PM
کاربر مهمان
  سلام خدمت شهاب گرامی از امیدوار به رحمت خدا همچنین سلام خدمت جا مانده از راه خدای گرامی از تهران ممنون بابت تذکرتون و همچنین یاداوری تون متاسفانه من الان در شرایطی هستم که نمیتونم هر روز به حرف دل سر بزنم طرح پیشنهادی من این بود که گفتم یه اس ام اس برام اومد دوست دارم شما هم بدونید.
متنش این بود:
مایلی از امشب تا اخر عمرت هر شب ۳۰تا صلوات برا سلامتی اقا بفرستی اگه اره یه یا علی بفرست و سعی کن یادت نره.
حالا هر کی امادست یا علی بگه.
اللهم عجل الولیک الفرج.
التماس دعا
93276
نام: امیر
شهر: اهواز
تاریخ: 7/31/2012 6:43:22 PM
کاربر مهمان
  گاهی وقت ها فکر میکنم همه یه جورایی میخوان سرم رو شیره بمالن!
ولی باز میگم امید به خدا!!!!!!!!!
93275
نام: جامانده از راه خدا
شهر: تهران
تاریخ: 7/31/2012 6:29:33 PM
کاربر مهمان
  به نام خداوند یکتا و آمرزنده گناهان
سلام به تک تک دوستان مهربانم در حرف دل
قسمت سوم
گفت : باید راه ما را ادامه بدهید . من تا پای دژ بیشتر باشم نیستم . آنجا می افتم و شهید می شوم .
همه با تعجب نگاهش کردند .
******************************
علی داد زد : (( کجا ؟؟ )) . آر پی چی زن گفت : (( می خواهم سنگر تیربار را بزنم )) . و به زحمت خود را وسط آب نگه داشت و شلیک کرد . موشک از بالای سنگر تیربار گذشت . مهدی خود را رساند به علی . دست گذاشت روی شانهء او . محمدی نسب هم آمد . او هم برای اینکه فرمانده اش را گم نکند ، شانهء علی را گرفت . حالا تیربارچی آتشش را متمرکز کرده بود روی ستون . مهدی و علی و محمدی نسب هرسه پایین رفتند. وقتی بالا آمدند ، علی گفت : (( باید هر جور شده ، تیربارچی را بزنیم )) . یکی داشت می رفت طرف سنگر تیربار . شاید خشاب می برد ، شاید هم می رفت به کمک . علی کلاشش را مسلح کرد تا او را بزند . کلاش شلیک نکرد . دوباره گلنگدن کشید . فایده ای نداشت . گفت : (( اسلحه ام گیر کرده )) . آب جلو رویشان به هوا رفت . هرسه پایین رفتند و وقتی بالا آمدند ، علی گفت : (( یا مهدی !! )) . و زیر دست مهدی و محمدی نسب وا رفت . مهدی زیر بازوی او را چسبید . با نگرانی گفت : (( چی شده حاجی !! طوری شده ای ؟؟ )) .
علی فقط می گفت : (( یا مهدی !! )) .
صدایی بود دردآلو و التماس آمیز که به سختی از میان دندان ها بیرون می آمد . مهدی با نگرانی داد زد : (( انگار حاجی تیر خورده )) . محمدی نسب دست کشید به بدن علی . جای گلوله ای دیده نمی شد . گفت : (( چی شده حاجی ؟؟ تیر خورده ای ؟؟ )) . علی گفت : (( یا مهدی !! یا مهدی !! )) .
یکهو منوری به هوا رفت و نورش سطح دریاچه را روشن کرد . همه پایین رفتند. مهدی چشم دوخت به علی . خون از پشت سر علی می جوشید و راه می کشید طرف ستوان فقراتش . گفت : (( حاجی تیر خورده . حاجی از دست رفت )) . صدایش می لرزید . محمدی نسب برگشت و پشت سر را نگاه کرد . در آن شلوغی ، کسی متوجه حرف مهدی نشده بود . گفت : (( هیچی نگو !! روحیهء بچه ها پایین می آید )) . مهدی با گریه گفت : (( حالا چکار کنیم ؟؟)) . محمدی نسب دژ را نشان داد . (( چیزی به خشکی نمانده . می بریمش طرف دژ )) . خمپاره ای خورد روی دژ آر پی چی زن هایی که از سیم خاردار گذشته بودند ، سنگر تیربار را نشانه رفتنتد . منور دیگری روشن شد . علی با صدای ضعیفی گفت : (( یا مهدی !! )) . مهدی و محمدی نسب ، از دو طرف بازوهای او را گرفتند و راه افتادند طرف دژ . دیگر به ده قدمی دژ رسیده بودند که صدای یا مهدی ، یا مهدی گفتن علی خاموش شد . مهدی گفت : (( علی !! علی جان ، صدای مرا می شنوی ؟؟ )) . علی جواب نداد .
محمدی نسب گفت : (( تمام کرد ؟؟ )) .
بر گرفته از کتاب : در باد آمد ، در باران رفت
در پناه خدا باشید
یاحق
93274
نام: سعیدسناتور
شهر: زاهدان
تاریخ: 7/31/2012 6:22:01 PM
کاربر مهمان
  سلام

مهدیا لطف نما درد مرا درمان کن
غم هجران تو بیمارشدن هم دارد


التماس دعا
93273
نام: mohajer
شهر:
تاریخ: 7/31/2012 6:11:26 PM
کاربر مهمان
  khoda jon khaili delam gerefte az hameye donya khastam en hes dare devonam mikune khaili sakhte jaai zendegi koni ke mal oonja nabashi hichki nemitone dark kone az negahaye pur za soaal khastam khodaya komakam kun
<<ابتدا <قبلی 9334 9333 9332 9331 9330 9329 9328 9327 9326 9325 9324 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=9329&mode=print