هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
91822
نام: mahrokh
شهر: kharabat
تاریخ: 7/2/2012 11:16:51 AM
کاربر مهمان
 
91821
نام: سید ثارالله موسوی
شهر: کاشان
تاریخ: 7/2/2012 11:14:11 AM
کاربر مهمان
  بچه که بودم وقتی دایی های من میخواستند برن جبهه شب میومدن قم خونه ما میخوابیدن تا صبح با قطار برن.

خیلی دوست داشتم دنبالشون برم. اونها هم به من قول میدادن که من رو دنبال خودشون ببرن. ولی صبح که خواب بودم یواشکی میرفتن.

روحشون شاد ولی اونا شهید شدن و آرزوی شهادت رو روی دل من گذاشتند. دوست دارم جونم رو برای رهبرم و مملکتم بدم.

خیلی دوست دارم توی سپاه یا یکی از ارگانهای نظامی کشورم خدمت کنم و برای دفاع از کشورم و جنگ با دشمنان کشور و رهبرم جون ناقابلم رو فدا کنم. اللهم ارزقنا شهاده
91820
نام: غریب
شهر: غریب
تاریخ: 7/2/2012 11:06:20 AM
کاربر مهمان
  سلام-حسین آقا ما نماز صبحمونم هم قضا میره فقط توماه رمضان نماز شب میخونیم اونم بعضی از شبا-ولی خیلی دوست دارم وسط شب پاشم و نمازشب بخونم میشه پارتی بازی کنی واسم ماروهم بیاری معلومه آدمه مومنی هستی که نماز شب میخونی خوش بحالت من اهل این معامله نیستم چون میدونی که ازخواب پانمیشم ولی مارویادت نره سفارشی دعاکن بلکه ماهم این لیاقت نصیبمون بشه و بتونیم اسم شماروتوی خلوت شبانمون با خدا بیاریم
ای ول خوشم اومد کاشکی همه جوون ها به راه راست هدایت بشن مثل شمامخصوصا پسرای جوون انشاالله که عاقبتت بخیر بشه خداروزیت رو چندبرابر کنه بقیه هم ازت یادبگیرند.

امیدوارم مشکلت حل بشه و حاجت روابشی به برکت صلوات برمحمدوآل محمد
91819
نام: عبد الله
شهر: بیرق ولایت فقیه
تاریخ: 7/2/2012 11:03:31 AM
کاربر مهمان
  ما با عزمی راسخ می رویم تا با فریاد تکبیرمان و با صفیر گلوله بر کفر ظالم پیروز شویم. خون سرخ ما ضامن آزادی مسلمین، نگهدار حریت
و شرف انسانی است.
اگر با مرگ من نهال انقلاب جهانی اسلام به رهبری مهدی موعود امام زمان عج بارور می شود من شهادتم را بر پیشانی تاریخ میکوبم.
و تجاوز و بی عدالتی کاخ نشینان کرملین و واشنگتون را در دادگاه عدل الهی ؛ تنها امید کوخ نشینان، به محاکمه می کشم.
سردار شهید: حسین مدیری
91818
نام: مهم نیست
شهر: مهم نیست
تاریخ: 7/2/2012 10:57:09 AM
کاربر مهمان
  سلام آقای مدیر

داشتیم .... شما هم با من سرناسازگاری دارید.... شما هم ندیده و نشناخته ازمن متنفرید؟؟؟؟؟ اونقدر که حرف دلامو تو صفحه نمیارید!!!!!!!
مهم نیست از اولشم مهم نبود من باید در تنهایی خود بمیرم این سرنوشت تلخ من است .........
من با خودم حرف می زنم .... با خود تنهاییم ..........


********************
مدیریت حرف دل

باسلام

حرف دل شما در صفحه های قبل موجود است و تایید شده.

باتشکر
91817
نام: مهم نیست
شهر: مهم نیست
تاریخ: 7/2/2012 10:51:26 AM
کاربر مهمان
  آقای علی از تهران سلام جمله قشنگی بود اما باید بگم خدا قبل از من با یکی دیگه بازی کرد و تمام گل هاشو به اون داد به من که رسید هر دو دستش پوچ بود ، پوچ .... مثل همون قلم نوک طلاش که وقتی به ما رسید شکست و مثل .... زیاد به این حرفها دل نبند والا یه روز میشی مثل من....
91816
نام: رها
شهر: گرگان
تاریخ: 7/2/2012 10:26:13 AM
کاربر مهمان
  آنجا که درخت بید به آب می‌رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند، آن‌ها توی چشم‌های ریز هم نگاه کردند و عاشق هم شدند؛ کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم.
بچه قورباغه گفت: من عاشق سرتا پای تو هستم.
کرم گفت: من هم عاشق سرتا پای تو هستم. قول بده که هیچ وقت تغییر نمی‌کنی.
بچه قورباغه گفت: قول می‌دهم.ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند؛ او تغییر کرد، درست مثل هوا که تغییر می‌کند.
دفعه‌ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود.
کرم گفت: تو زیر قولت زدی!
بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش دست خودم نبود؛ من این پا‌ها را نمی‌خواهم! من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می‌خواهم.
کرم گفت: من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می‌خواهم؛ قول بده که دیگر تغییر نمیکنی.
بچه قورباغه گفت: قول می دهم.
ولی مثل عوض شدن فصل‌ها، دفعه‌ی بعد که آن‌ها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه هم تغییر کرده بود.. دو تا دست درآورده بود.
کرم گریه کرد : این دفعه‌ی دوم است که زیر قولت زدی.
بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست‌ها را نمی‌خواهم.
من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می‌خواهم.
کرم گفت: و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را.. این دفعه‌ی آخر است که می‌بخشمت.
ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد، درست مثل دنیا که تغییر می‌کند.
دفعه‌ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند، او دم نداشت.
کرم گفت: تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی.
بچه قورباغه گفت: ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی.
کرم گفت: آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی. خداحافظ.
کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد. یک شب گرم و مهتابی، کرم از خواب بیدار شد..
آسمان عوض شده بود، درخت ها عوض شده بودند، همه چیز عوض شده بود؛ اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود.
با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود؛ اما او تصمیم گرفت ببخشدش. بال هایش را خشک کرد.. بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند.
آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود.
پروانه گفت: بخشید شما مروارید..
ولی قبل از اینکه بتواند بگوید ;سیاه و درخشانم را ندیدید؟ قورباغه بالا جهید و او را بلعید و درسته قورتش داد.
و حالا قورباغه آنجا منتظر است.. با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می‌کند و نمی داند که کجا رفته!



واسه دلای عاشق..............
91815
نام: رها
شهر: همين جا
تاریخ: 7/2/2012 10:18:30 AM
کاربر مهمان
  خدا كجاست ؟
91814
نام: مریم
شهر: کاشان
تاریخ: 7/2/2012 10:12:47 AM
کاربر مهمان
  خدایا ارامش را به من بده زندگی بدون دغدغه
91813
نام: حسین شجاعی
شهر: تهران
تاریخ: 7/2/2012 10:07:48 AM
کاربر مهمان
  سلام

من یه معامله ای می خوام اینجا انجام بدم

هرکس اسم من رو تو نماز شب هاش بیاره
من تا ۱۰ بار اسمش رو تو نماز شب میارم

هرکی پایه است بسم اله

حسبنا الله و نعم الوکیل
<<ابتدا <قبلی 9188 9187 9186 9185 9184 9183 9182 9181 9180 9179 9178 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=9183&mode=print