هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
90882
نام: سید جعفر طیبی
شهر: مشهد
تاریخ: 6/3/2012 4:45:07 PM
کاربر مهمان
  سلام
تا قبل از اينکه سخنراني در مورد طلائيه رو نشنيده بودم و نرفته بودم هيچ اعتقادي به شهدا و فرهنگ شهادت نداشتم
وقتي رفتم طلائيه تازه فهميدم شهيد کیه
تازه فهميدم چقدر بد بخت و درموندم
تا خبر ميرسه شهيد گمنام آوردن دلم هواي يادمان شهيد محمودوند و گريه هاي کنار علي اصغر هاي بي نامو نشون مي کنه
امسال بعد از 4 سال اولين باري بود که ميرفتم يادمان کانال کميل و حنظله .کاش نميرفتم چون آخرين سالي بود که دست ما بود
دلم آتيش ميگيره بخوام از چزابه برم فکه .از خدا و شهدا ميخوام که فقط يه بار ديگه بتونم رو خاکش بشينم و همون جا بميرم و خاکم کنن
التماس دعا يا علی
90881
نام: سهیلا
شهر: کرج
تاریخ: 6/3/2012 4:39:26 PM
کاربر مهمان
  سلآم لطفآ یکی جوابموبده>
حالم خوب نیست فهمیدم کسی روکه دوست داشتم نه تنهادوسم نداشته بلکه توتمام این مدت بازیم میداده_دلم اروم نمیشه نمی دونم چی کآرکنم؟
داغون شدم یکی کمکم کنه
90880
نام: ...........
شهر: ................
تاریخ: 6/3/2012 4:34:08 PM
کاربر مهمان
  چه نعمتیه مرگ
ای وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
دارم میترکم ... خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
90879
نام: ...........
شهر: ...........
تاریخ: 6/3/2012 4:28:30 PM
کاربر مهمان
  ای خدا پس کی میمیرم از ای زندگی راحت شم ... از قدیم گفتن از نصف ضرر برگردی منفعته ! چرا خلاصم نمیکنی !
90878
نام: احسان
شهر: داراب
تاریخ: 6/3/2012 3:18:00 PM
کاربر مهمان
  اشکالم این بود که به کسی اعتماد کردم که لیاقتش رو نداشت.
90877
نام: محمود
شهر: مشهد
تاریخ: 6/3/2012 3:10:11 PM
کاربر مهمان
  بی زحمت اخبار روز و اطلاعات مفید رو برام ایمیل کنید
90876
نام: مریم
شهر: کرمانشاه
تاریخ: 6/3/2012 2:50:40 PM
کاربر مهمان
  خدای مهربونم سلام بازم برای صدمین بار اومدم بگم میخوام بنده خوبی بشم نمازمو بخونم دیگه دستتو ول نکنم آخه دنیا خیلی تاریکه میترسم گم شم .کمکم میکنی آخه خیلی بد قولی کردم نکنه دیگه ازم ناامید شده باشی آخه من که جز تو کسی رو ندارم.میشه قبولم کنی .حتما واسه بنده های بدتم تبصره واسه قبولی مشروط هست.من پشت در میشینم تا درو باز کنی تکون نمیخورم .جایی رو ندارم که برم .منو ببخش
90875
نام: ایرانی
شهر: از خاک طلای ایران
تاریخ: 6/3/2012 2:21:38 PM
کاربر مهمان
  به نام خداوند بخشاینده ی مهربان
برای شادی روح امت،امام،شهدا و... کسانی که دستشان از این دنیا کوتاهه یه صلوات محمدی بفرستید.
سلام و درود فراوان به جانبازان،ایثارگران،رزمندگان،بزرگان،آزادگانو...
من خیلی به مناطق جنگی و تخقیق از آن زمان علاقه دارم و یه بار هم رفتم خیلی جای دیدنی بود.
امیدوارم خداوند بزرگوار مهربان مرا کمکم کند که ایمانم به دین اسلام قوی شود.
90874
نام: يه بنده ي خدا
شهر: يه جايي ازهمين زمين
تاریخ: 6/3/2012 1:45:41 PM
کاربر مهمان
  سلام يه خواستگاردارم خيلي مذهبي نشون ميدن. خودم پسره رو ميشناسم. باش حرف زدم خيلي سفت و سخت نيست . ما هم نماز روزه مون ترك نميشه ولي خشكه مذهب نيستيم . من ميتونم به نظر خودم باشون كنار بيام ولي مامانم ميگه اصلا. ميگه خسته ميشي. من پسره رو دوستدارم . دلم هم ميخواد ايمانم بيشتر بشه و حس ميكنم با ازدواج با اين پسر اين اتفاق مي افته ولي مامانم سرسخت ميگه نه........ چيكاركنم؟
90873
نام: عالیه
شهر: مشهد
تاریخ: 6/3/2012 12:17:11 PM
کاربر مهمان
  راحت نوشتیم بابا نان داد بی انکه بدانیم بابا برای نان همه جوانیش را داد . برای شادی روح همه باباهای دنیا که دیگه هیچوقت پیش ما نیستند یه دسته گل ب زیبایی سوره حمد بفرستید .پیشاپیش روز پدر مبارک


یک روز می آییم
و فردایی بازگشت مارا به خاک سر می دهند
و اذان الله و اکبر باز شنیده می شود ...
از نگاهی دیگر ولی این بار از آن من است
و بدان که تنها خداوندست جاوید کمال
و ما رهگذران جاویدانیم .
به راستی عمر ما ؟
سر آغاز بازگشت دوباره ما کی ندایش به گوش می رسد ؟
ثانیه ای بعد ؟
ساعتی بعد ؟
روزی بعد ؟
... و یا آنکه دیروز به همنشین قدیمی خود - خاک - پیوست ; من بوده ام ...
چرا به خود نمی آیم خدایا ؟
.... که روزی این سرنوشت است که مرا به دامن خاک می سپرد نه تصمیم من
آیا برای مرگ آماده ام ...
.
خدایا افسوس را آخرین توشه ام مکن ...

بخودم امدم خواهرم کنارم یسنا پاشونمازبخون چشاموبازکردم
تنبلی کردم گفتم قضاشده به سقف اتاق خیره شدم خواهرم همچنان ادامه داد فکرکردی جونی میخاهی عمرکنی توچه میدانی شاید لحظه ای ثانیه ای دیگر بمیری ..... باخودم گفتم توازدل من چه میدانی ۰۰۰۰۰نمیدانم خداکجاست خدایه بارم شده بامن باش منوبحال خودم نذارتنها ارزوم اینه که به راه راست هدایتم کنی تنها ارزوم اینه قلبم بشه فقط تو نه غیرتو...خدایا کمکم کن کمکم کن
<<ابتدا <قبلی 9094 9093 9092 9091 9090 9089 9088 9087 9086 9085 9084 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=9089&mode=print