هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
89742
نام: رضا
شهر: بم
تاریخ: 5/4/2012 1:22:23 PM
کاربر مهمان
  زیباترین بهارم پایان انتظار است هرگاه رسد نگارم هر روز من بهاراست
89741
نام: masoud.abasi
شهر: sari
تاریخ: 5/4/2012 1:08:47 PM
کاربر مهمان
  che beguyam k shodam tanhatarin...
89740
نام: داود
شهر: کشکسرای
تاریخ: 5/4/2012 12:44:13 PM
کاربر مهمان
  اللهم صل علی فاطمه وابیها و بعلها و بنیها وسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
89739
نام: رضا
شهر: تهران
تاریخ: 5/4/2012 11:16:33 AM
کاربر مهمان
  سلام
کمترین چیزی که می تونم انجام بدهم.فرستادن صلوات بر روح این بزرگمرد

تاریخ ایران اسلامی است.

فخر ما به باکریها ، همتها ، صیاد دلها و ... است

آری به راستی الان جای عباس دوران خالیست .

استادم اندیشیدن را یادم داد (شهید مطهری)

من چه کار تونسته ام برای اهداف و راه این بزرگ سرداران انجام بهم.

خیلی شرمنده ام.


السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی
89738
نام: الاقل
شهر: تهران
تاریخ: 5/4/2012 7:24:12 AM
کاربر مهمان
  سلام آقا سید مرتضی

دیشب تا کی خاطرات ومقالاتتون رو میخوندم
هرچی بیشتر میخونم بیشتر عاشقتون میشم
برام دعا کنید کارام بوی ایمان بده خالص بشه
دعا کنید فراموش کنم
اینو که بچه ها چه کردند بامن دعا کنید بی تفاوت گذر کنم از اون جا

آقا مرتضی یه دنیا دوستتون دارم شایدم بیشتر ،شما هم یه نگاهی به ما بفرماییدتا اون دنیا هم هم رشته باشیم
برام یه عالمه دعا کنید برا همه چی...
89737
نام: فاطمه
شهر: همدان
تاریخ: 5/4/2012 6:49:16 AM
کاربر مهمان
  یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد
89736
نام: سینا
شهر: شیراز
تاریخ: 5/3/2012 10:41:32 PM
کاربر مهمان
  سلام خدا جون ‏ سلام سید جون سلام بچه های حرف دل دلم گرفته داغونه داغونه از داره دنیا یه خدایی دارم وبعدشم یه خانومی واسه خانواده ی خانومم یه مشکل بزرگی پیش اومده توانایی دیدن اشکای خانومم ندارم واسشون دعا کنید به حق حضرت فاطمه مشکلشون به خوشی حل شه منم هیچ وقت اشکا و ناراحتی خانومم و نبینم
89735
نام: نرگس
شهر: عذاب
تاریخ: 5/3/2012 10:38:37 PM
کاربر مهمان
  خدایا خودت راه راسترو بهم نشون بده.شواهد زیادی دارم که همسرم معتاده اما اون همش دروغ میگه و حاشا میکنه.حرف دلیا.اقا مقداد.خروش شمارو جون حضرت زهرا دعا کنید برام.هنوز عقدم و دیر نشده.دعا کنید سیاه بخت نشم.
89734
نام: عشق
شهر: تهران
تاریخ: 5/3/2012 9:12:51 PM
کاربر مهمان
  سلام
صدایت می کنم در تنهاییهای انتظار که همه در خودن و من در تو ،صدایت می کنم که شرم را به دیده فروختم تا صلاح را به شکر بفروشم،صدایت می کنم ای که همه از تو و تو در من ،میترسم از نگاهت که نیرو های جهانی را در جاذبه ی نگاهت گداختی،ای حرف دلم تو نیستی تا او نخواهت باشی برو که کمی و هستی در مقامت کم است ،بمان ای درونیم در دلم که بی تو ذره ای بی پروایم،دلم تو را می جوید و با تو بودن را به دنیایی ندهد.
لطفا ببرم و هستم کن.
با تشکر
89733
نام: اسیر
شهر: کوچه پشتی
تاریخ: 5/3/2012 7:47:00 PM
کاربر مهمان
  دخترک با ناز به خدا گفت:
چه طور زیبا می افرینی ام و انتظار داری خود را برای همگان جلوه گر نکنم؟
خدا گفت:زیبای من!تو را فقط برای خودم افریدم.
دخترک پشت چشمی نازک کرد و گفت:خدا که بخل نمی ورزد بگذار ازاد باشم.
خدا چادر را به دخترهدیه داد.
دخترک با بغض گفت:با این؟اینطور که محدودترم.اصلا میخواهی زندانی ام کنی؟یعنی اسیر این چادر مشکی شوم؟
خدا قاطع جواب داد:بدون چادر اسیر نگاه های الوده میشوی...
هر چیز قیمتی را که در دسترس همه نمی گذارند،تو جواهری.
دخترک با غم گفت:اخر...اخر،انوقت دیگر کسی مرا دوست نخواهد داشت،نه نگاهی به سمت من خواهد امد و نه کسی به من توجه میکند...
خدا عاشقانه جواب داد:من خریدار توام.منم که زود راضی میشوم و نامم سریع الرضا ست.ادمیانند و هزاران نوع سلیقه،هر طور که بپوشی و بیارایی،باز هم از تو راضی نمی شوند.اصلا مگر تو فقیر نگاه مردمی؟ان نگاه ها مصدومت میکنند.
دخترک ارزویش را به خدا گفته بود و میخواست چونان فرشته ای محبوب جلوه کند.
خدا با لطف جوابش را داد:دخترک قشنگ،وقتی با عفاف و حجاب در میان گرگان قدم بر میداری،فرشته ای.
دخترک زبان دور دهان چرخاند و گفت:مگر خودت زیبایی را دوست نداری؟اینطور ساده که نمیشود،میخواهم جذابتر شوم و خریدنی.
مداد شمعی سرخش را برداشت و دو لبه ی دهانش را قرمز کرد.
ماژیک مشکی بدست گرفت و دور چشم هایش کشید وبعد هم چون برف سپید جلوه نمود.
ابشاری از گیسوانش را هدیه داد به نگاه ها،مفت و مجانی.
دخترک چون عروسکی در بازار دنیا،پشت ویترین خیابان خود رابه نمایش که نه،به فروش گذاشت.
برچسبی روی هر نگاه دخترک به چشم میخورد:حراج شد،حراج شد.
و هر کس رد میشد می کفت:ان چیز که حراج شود حتما ارزش و قیمتی ندارد و همگان رد شدند و هیچ کس نخریدش.
<<ابتدا <قبلی 8980 8979 8978 8977 8976 8975 8974 8973 8972 8971 8970 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=8975&mode=print