هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
89482
نام: زینب
شهر: تهران
تاریخ: 4/27/2012 11:32:18 AM
کاربر مهمان
  به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی

تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی

شبی از عشق تو با پونه گفتم دل او هم برای قصه ام سوخت

غم انگیز است تو شیداییم را به چشم خویش فهمیدی و رفتی

نمیدانم چه می گویند گل ها خدا میداند و نیلوفرو عشق

به من گفتند گل ها تا همیشه تو از این شهر کوچیدی و رفتی ...
89481
نام: صادق
شهر: بيرجند
تاریخ: 4/27/2012 8:32:03 AM
کاربر مهمان
  آن كس كه تورا شناخت جان را چه كند
فرزندو عيال و خانمان را چه كند

پروردگارا شكر ...
89480
نام: محمد مهدی
شهر: مینسک
تاریخ: 4/26/2012 9:05:41 PM
کاربر مهمان
  امامان را ببینم
89479
نام: راستین
شهر: غریبم
تاریخ: 4/26/2012 8:22:46 PM
کاربر مهمان
  دوباره بهار اومد هوا هوای بودن تو هوای دیدن تو.خدا به حرفم گوش بده.برگرد تو که انقد نامرد نبودی امشب شب جمعه ست.التماسام گریه هام یه ساله جواب ندادی خدایا یه ساله باهام قهری .دوستم نداری؟خدایا ضجه هام نمیشنوی؟مگه تو از رگ گردن بهم نزدیکتر نیستی؟خدایا امشب بغضم بعد 6 ماه ترکید.خدایا التماست میکنم ترو قران به اشکام نگاه کن.یا الله به من نگاه کن غلط کردم برشگردون.باهام آشتی کن.تو رو به فاطمه ی زهرا قسم میدم.برگرد چراکسی حالمو نمیفهمه؟دیگه به چه زبونی باهات حرف بزنم.خدایا خسته شدم.ترو قران برام دعاکنید امن یجیب بخونید هرکی میخواد بره زیارت ازطرف منم دعاکنید که برگرده.التماس میکنم منو تو نمازتون فراموش نکنید.
89478
نام: سحر(سکوت00)
شهر: .....
تاریخ: 4/26/2012 8:16:25 PM
کاربر مهمان
  *می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما*

* بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند …*
89477
نام: شهره
شهر: تنهایی
تاریخ: 4/26/2012 8:14:42 PM
کاربر مهمان
  ادامه داستان اشکِ گُل میخ:

صحبت ملاقات های مکرّر رسول اللـه از این خانه نیست، یا سلام گفتن های بلندبلند خاتم المرسلین بر اهل این خانه، یا امّ ابیها شدن بی بی، یا دعاهای نیمه شبش که همه عالم را بهره می داد، یا دسداس کردن آردها آن قدر که دستش تاول زد، یا پاک کردن فضولات از صورت خسته محمدبن عبداللـه مرد اول تاریخ، یا دلداری دادن های جبرئیل به فاطمه علیهاالسلام بعد از شهادت رسول اللـه که امیرالمؤمنین صلوات اللـه علیه آن ها را خط به خط ثبت می فرمود، یا پیامبر را که، روزی همین علیِ مظلوم را به کناری کشید و فرمود:

علی جان! تو به این عالم آمده ای که فاطمه تنها نباشد! فلسفة خلقت تو، قرینِ فاطمه بودن است!


... صحبت از این ها نیست. من در تار و پود این خانه، اسرار فراوانی دیده ام؛ و حتی اسراری که تا ابد در دل این زمین خواهد ماند.

آرام چشمان بی رمقم را باز کردم. بهت زده فریاد زدم و گفتم: این که این سان میزنیدش شب قدر است. یوم اللـه است. خیرٌ مِن ألفِ شهر است. برتر از هزار ماه! یعنی برتر از هزار مؤمن! او آن شب، قرآن که نه، یازده قرآنِ ناطق را بر رسول اللـه نازل کرده است.

درد ریسمانی که به سرم فرود آمده بود، مرا می کشت و آتش، وحشیانه مرا گداخته بود. خدا کند فاطمه پشت در نباشد. نکند صدمه ای به فاطمه بزنند.

خدایا...

ای کاش...
ای کاش هیچ گاه دعایم را مستجاب نکرده بودی. نیمی از در سوخته است و من باید کاری بکنم. بار الها اینک این دستان لرزان فاطمه است که از پشت چادر مرا نوازش میکند. آن لعین ازل و ابد هم آن سوی در آمده. همانی که هنگام زنده به گور کردن دخترانش، صدای بابا بابا گفتن دختران را می شنیده ولی اعتنا نمی کرده است.

وااای... نکند صدای بابا بابا گفتن های ناموس خدا را هم نشنود.

ضجه زدم و گفتم: درِ سوخته برای باز شدن، لگد نمی خواهد. چرا برای بازکردنش خیز گرفته ای. مگر ما گل میخ ها را پشت در نمی بینی! مگر نمی دانی اثر سپر شدن و بوسه زدن میخ، زخم و درد و خون است!


آآآآی مَردم ! باور کنید من فقط به پهلوی زهرا بوسه زدم. نمی دانم این خونی که می ریخت از چشم من بود یا از پهلوی عصمت خدا. بدنِ موئینِ فاطمه بر زمین و فریادِ یا فضّه خذینیاش بر فرق روزگار.

فریاد زدم و گفتم: چرا ریسمان؟!

اما صدایم در میان چکاچک شمشیرها گم شد. وای بر من. کاش هیچ گاه میخ نبودم!

سیدمحمدحسن لواسانی

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

التماس دعا
89476
نام: محمد
شهر: تهران
تاریخ: 4/26/2012 8:09:02 PM
کاربر مهمان
  سلام نمیدونم چرا دارم حرف دل رو با شما هادرمیون میذارم والا از کجا شروع کنم حالا بذاز بگیم شاید این شهید این بار به سایتش نظر کرد و دست مارو گرفت چی بگم از نامردیام که عشق اقا هستم عین بچه ی ادم از اینترنت استفاده نمیکنم حالا تویی که داری نوشته ی منو میخونی تا حالا شده یه ادم مذهبی ببینی که روش یجور باشه درونش یه جور دیگه اگر یه روز منو تو کوچه و بازار دیدی من از این جور ادما ام از اونا که سجاده ب میکشن ولی خودشون از هرچی کثافت کثافت ترن فقط موندم چرا خدا با این وضعیتم میذاره هنوز نماز بخونم واقعا که خدای با حالی داریم و خبر نداریم ای بمیرم برای خدا که از هرچی مظلومه مظلوم تره این همه به منه نفهمم نعمت داده بازم وقتی میام اینترنت نمیتونم جلو خودمو بگیرم ولی خداییش خیلی چاکره امام خامنه ای و شهیدا هستم القصه آقا بهت بگم همین که توفیق دادی و تو سایت یه شهید هستش کلاتو بنداز بلا انشاالله خودش اون دنیا شفیعته اگر یه روزیم دلت یاده مارو کرد یه دعایی هم یرای ما بکن منو که چند ماهه شهیدا تو قطعشون تو بهشته زهرا راه ندادن یعنی به فرشته ها گفتن اصلا نذارن من از اوون حوالی رد شم.اره رسمه دنیا اینه که بعضی ها مثله شما پاک باشن بعضی ها هم مثله من گمراه و دو رو و نا پاک.آخیش یکم سبک شدم خداییش این دل نوشته اونم تو سایته یک شهید چیزه عالییه.
خیلی چاکریم.........راستی دعا یادتون نره اگر بگیره اوون دنیا با هم حساب میکنیم.
89475
نام: ديانا
شهر:
تاریخ: 4/26/2012 7:54:12 PM
کاربر مهمان
  • تهمت مثل زغال است اگر نسوزاند سیاه می کند
89474
نام: محبويه
شهر: سبزوار
تاریخ: 4/26/2012 7:52:55 PM
کاربر مهمان
  باعرض سلام
خيلي دوست دارم شهيد اويني رو تو خواب ببينم ولي موفق نشدم،
خدايا به پاكي خون شهدا ما را از خود بگير و به خود برسان التماس دعا
89473
نام: فرشته احسانی
شهر: یاسوج
تاریخ: 4/26/2012 7:48:30 PM
کاربر مهمان
  سلام خداجون خدای مهربونم ۲ساله نامزدی کردم خیلی خیلی سختی کشیدیم تا بهم رسیدیم قرار بود اخر اسفند عروسیمون باشه که بدلیل مشکلات مالی نشد بعدش قرار گذاشتن که اخر اردیبهشت بهشون وقت بدیم الان اول اردیبهشته اما هیچ خبری نییست و هر کاری یکنیم به در بسته میخوریم خدایا تو که هممیشه گفته بودی پول عروسی همیشه جور میشه اما چرا مال ما جور نمیشه خدایا به هر دری میزنیم به در بسته میخوریم تو در خونتو به روی ما نبند خودت کمکمون کن خدایا همه نزدیک برنامه عروسیشون امید وصل و بهم رسیدن دارن اما من و نامزدم از بس به در بسته خوردیم امید فقط به مردن داریم فقط میگیم خدایا دیگه طاقت نداریم از هم دور باشیم خدایا دوتامونو با هم بکش .
<<ابتدا <قبلی 8954 8953 8952 8951 8950 8949 8948 8947 8946 8945 8944 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=8949&mode=print