هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
89022
نام: شهدا شرمنده ایم
شهر: خدا
تاریخ: 4/12/2012 4:09:24 PM
کاربر مهمان
  قسمتی از وصیتنامه سردار شهید شوشتری:دیروز از هرچه بود گذشتیم، امروز از هرچه بودیم گذشتيم!آنجا پشت خاكریز بودیم و اینجا در پناه میز!دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!جبهه بوى ایمان ميداد و اینجا ایمانمان بو ميدهد.آنجا درب اطاقمان مينوشتيم ياحسين فرماندهى ازآن توست الان مينويسيم بدون هماهنگى وارد نشويد.الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان كن تا از مسیر بر نگردیم.
89021
نام: غریب
شهر: تنهایی
تاریخ: 4/12/2012 3:48:28 PM
کاربر مهمان
  سلام دوستان هر کسی مایل هست زودتر ثبت نام کنه که جمعه شروع مشه ختم


سلام دوستان حرف دل ایام شهادت فاطمه الزهرا رو به تسلیت عرض میکنم


یک پیشنهاد دارم میخوام که یک ختم زیارت عاشورا به مدت ده روز بگذارم برای تعجیل در ظهور اقامون صاحب الزمان وسلامتیشون وحاجت روایی همه دوستان حرف دل ورفع مشکلات وهر نیت دیگری که دارن
هدیه به حضرت فاطمه الزهرا نرجس خاتون وامام زمان عج
هر کسی میخواد شرکت کنه بسم الله از روز جمعه هم ختم شروع میشه انشالله که به حق امام زمان وفاطمه الزهرا نرجس خاتون حاجت همگی براورده بشه انشالله

1-غریب از شهر تنهایی

2-امیدوار از شهر همدان

3- محمدی از شهر زیبایی ها

4- زهرا از شهر تنهایی

۵-صاعقه از شهر دل

۶-گل یاس از شهر غریب

۷-مونا از شهر مرکزی

۸-دل از شهر ارزوها

۹-کیمیا از شهر اهواز

۱۰-فاطمه از شهر اسمان

۱۱-ندا از شهر شیراز

۱۲-یاس از شهر tehran

۱۳-مهشید از شهر دلتنگی

۱۴-شرمنده شهدا از شهر خدا

۱۵-فاطمه از شهر دلتنگی

۱۶-فاطمه از شهر مشهد

۱۷-یاس از شهر تهران

۱۸-فرحان از شهر تهران

۱۹-فاطمه از شهر بنده های خدا

۲۰-رضوان از شهر خدا
89020
نام: نوربخش
شهر: قرآن
تاریخ: 4/12/2012 2:48:44 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه اهل دلی ها،
چقدر اینجا تنها وجود داره،یاد یه حدیثی افتادم،بماند،تو قرآن که خیلی آیه داریم،اما اونی که خیلی به بنده در این زمینه می چسبه،دعای ابو حمزه ثمالی هستش اونجا که امام سجاد علیه السلام حالات یه بنده رو از کوچکی تا پیری میشماره،اما بنده در عوض...

خودتون بخونید متوجه می شین

(شاید یه کم طولانی باشه ولی ارزشش رو داره)
آقاي من،من همان بنده خردسالي هستم كه پروريدي،و همان ناداني هستم كه دانايش كردي،و همان گمراهي هستم كه راهنمايي‌اش كردي،و همان پستي هستم كه بلندش كردي،و همان ترساني هستم كه امانش دادي،و گرسنه‌اي هستم كه سيرش كردي،و تشنه‌اي هستم كه سيرابش كردي،و برهنه‌اي هستم كه پوشانديش،و نداري هستم كه دارايش كردي،و ناتواني هستم كه نيرومندش كردي،و خواري هستم كه عزيزش كردي،و دردمندي هستم كه درمانش كردي،و خواهنده‌اي هستم كه عطايش كردي،و گنهكاري هستم كه گناهانش را پوشاندي و خطاكاري هستم كه از او گذشتي و اندكي هستم كه بسيارش كردي و خوارشمرده‌اي هستم كه ياري‌اش كردي،و آواره‌اي هستم كه جا و مأوايش دادي. منم پروردگارا آن كسي كه در خلوت از تو شرم نكردم
و در آشكارا هم رعايت تو را نكردم.منم صاحب مصيبت‌ها و ماجراهاي بزرگ، منم كسي كه بر آقاي خود دليري كرده، منم كسي كه نافرماني برپادارنده آسمان‌ها را كرده‌ام. منم كسي كه براي نافرماني‌هاي بزرگي كه كرده‌ام رشوه داده‌ام، منم آن كسي كه هرگاه نويد گناهي رابه من مي‌دادند به‌سويش شتابان مي‌رفتم. منم كه مهلتم دادي ولي من به خود نيامدم و بر من پوشاندي ولي من شرم نكردم و نافرماني‌ها كردم و از حد گذراندم و از چشم خود مرا انداختي و من اعتنا نكردم پس باز هم به بردباري‌ات مهلتم دادي و به پرده پوشي‌ات مرا پوشاندي تا بدانجا كه گويا از ياد من بيرون رفتي و از كيفرهاي گناهان مرا دور داشتي تا به حدي كه گويا از من شرم كردي...

از بس این دعا زیباست که بنده دلم نیومد دیگه کپی پیست نکنم،انشاالله که خودتون می رید و با این دعا عشق بازی می کنین.

در پایان معذرت می خوام که چشمای دلتون رو اذیت کردم.
اگه دلتون شکست بنده رو سیاه رو هم یاد کنین.
و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین
یاعلی
89019
نام: شهداشرمنده ایم
شهر: خدا
تاریخ: 4/12/2012 2:35:02 PM
کاربر مهمان
  خدایا. . از من بگیر آنچه که تو را از من میگیرد
89018
نام: گل یاس
شهر: غریب
تاریخ: 4/12/2012 1:50:28 PM
کاربر مهمان
  سلام بازمانده از اصفهان
خوش بحالت درس طلبه میخونید من اوایل خیلی دوست داشتم برم حوزه علمیه توشهرمون حوزه نیست برام مشکل بود ولی به لطف خدا۲۱ جز قران رااز طریق دارلقران حفظ کردم ۲سال دانشگاه رفتم درسام سخت بودن نتونستم مرور کنم مدتیه دارم از اول حفظ میکنم نمیدونم روحیه قبل را ندارم
شما روشی نمیدونید که راهنماییم کنید بهتر حفظ کنم خیلی دلم میخواد ادامه بدم برام دعاکنید .
خدایا شکرت شهدای عزیز ممنونم کمکم کنید.
89017
نام: مریم و ساره
شهر: رفسنجون
تاریخ: 4/12/2012 1:41:24 PM
کاربر مهمان
  حرف نمی زنی که ،حکمت میگی،دوست دارم،خیلی زیاد
خیلی حرفهاست که تو دل میمونه وزبان گویای اونها نیست
89016
نام: علي
شهر: مشهد
تاریخ: 4/12/2012 1:34:38 PM
کاربر مهمان
  سلام
هرچي دارم مديون شهدا هستم
بعضي وقتا راه کج ميرم ولي شهدا باز منو شرمنده ميکنن و دستم ميگيرن
ممنونم شهداي عزيزم
89015
نام: -بازمانده-دل سوخته
شهر: اصفهان
تاریخ: 4/12/2012 1:14:54 PM
کاربر مهمان
  سلام از طرف دوست جبهه ايمون كه ميدونم دوست دارن ختم رو شركت كنند ولي نتونستند به نيابت ازجناب حاج همت .منرو هم جز ختم كننده هاي زيارت عاشورا بنويسيد.
89014
نام: حامد
شهر: میانه
تاریخ: 4/12/2012 1:07:02 PM
کاربر مهمان
  اگه باز دوباره
بیام سمت چشمات
تو چشماتو رو من ببندی
نمیدونی دنیا تمومه برام
لحظه ای که تو دیگه نخندی
نمیدونی چشمام نداره نداره دیگه طاقت رفتن تو
نمیدونی هر شب باهامه باهامه فقط بوی رو پیرهن تو

یه یه لحظه امونم بده یه یه لحطه امونم بده

سکوت دلم بود که فریاده حالا تمومه وجودم که بر باده حالا ندارم پناهی به جز بی پناهی خدایا گواهی عمری نکردم گناهی
تموم وجودم دلم تار و پودم تو بودی و بودی تموم نبودم بذار تا کنار تو آروم بگیرم نذار بی تو باشم که بی تو میمیرم
89013
نام: خاطرم
شهر: مشهد
تاریخ: 4/12/2012 12:51:03 PM
کاربر مهمان
  زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.

اول؛ مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت: ای شیخ خدا می‌داند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان راه می‌رفت. به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی. گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده‌ای؟

سوم؛ کودکی دیدم که چراغی در دست داشت. گفتم: این روشنایی را از کجا آورده‌ای؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟

چهارم؛ زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت می‌کرد. گفتم: اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن. گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده‌ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟


<<ابتدا <قبلی 8908 8907 8906 8905 8904 8903 8902 8901 8900 8899 8898 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=8903&mode=print