اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
83382 |
نام:
سپهسالار
شهر:
کرج-فار4
تاریخ:
9/26/2011 6:30:11 AM
کاربر مهمان
|
توبه نامه!
ارسال در تاريخ یکشنبه بیستم شهریور 1390 توسط رهرو عشق
فرازهایی از توبه نامه شهید 13 ساله کرجی - شهید محمودی:بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم...
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم...
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم....
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم....
از این که مرگ را فراموش کردم....
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم....
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.....
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم....
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند....
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم....
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم....
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم....
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم....
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم....
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند....
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود....
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری.....
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم....
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند....
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم....
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم....
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم....
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم....
از این که خدا می بیند را در همه کارهایم دخالت ندادم....
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم....
از ......
و.....
|
|
83381 |
نام:
تنها
شهر:
ساري
تاریخ:
9/26/2011 12:55:24 AM
کاربر مهمان
|
سلام ازتون ميخواستم برام دعا كنين آبروم نره گير يه آدم پست افتادم از خدا ميخوام كه كمكم كنه
|
|
83380 |
نام:
براتعلي قيطاقي
شهر:
قوچان
تاریخ:
9/26/2011 12:00:10 AM
کاربر مهمان
|
با سلام
چرا همه چيز براي جانبازان بالاي 25%است ؟مگر فشار هاي رواني جنگ به جانبازان زير 25% وارد نشده است؟چرا از فرزندان ما براي تحصيل در مدارس شاهد شهريه ميگيرند؟
|
|
83379 |
نام:
فاطمه
شهر:
اردبیل
تاریخ:
9/25/2011 10:11:12 PM
کاربر مهمان
|
دعا کنین من زود بمیرم.از دست مامانم
|
|
83378 |
نام:
محمد
شهر:
اهواز
تاریخ:
9/25/2011 9:40:05 PM
کاربر مهمان
|
سلام بر شما ولایت مداران و زنده نگاه داشتگان راه الله و شهادت
دوستتان دارم و خواهم داشت .
امشب وصیت نامه شهید آقا مجتبی بابایی را خواندم و حس به شهادتم بیشتر شد .
|
|
83377 |
نام:
خروش!
شهر:
همين دور و برا
تاریخ:
9/25/2011 9:19:11 PM
کاربر مهمان
|
باز هم در دل جنون آغاز شد
زخم ميدانهاي مين ابراز شد
باز هم مجنون ليلايي شديم
بعد عمري باز شيدايي شديم
ياد گلها ياد شبنم ها بخير
ياد بوذر ياد ميثمها بخير
ياد آن دريادلان ناشکيب
گوي سبقت ميربودند از رقيب
آن زمانها عشق، ميدان دار بود
عشق ، در دلهايمان سردار بود
رنگ خون، بالاترينِ رنگ بود
عشق، آنجا ناخداي جنگ بود
آي دريا، بوي طوفان ميدهي
بوي عاشورا و قرآن ميدهي
|
|
83376 |
نام:
نیلوفرانه
شهر:
کویر
تاریخ:
9/25/2011 9:05:31 PM
کاربر مهمان
|
خدایاااااااااااااااااااااااااااا کمک.
|
|
83375 |
نام:
سارا همتی
شهر:
تبریز
تاریخ:
9/25/2011 7:00:52 PM
کاربر مهمان
|
واقعا پس کی اقامون ظهور میکنه تا این همه بی عدالتی و انتظارا به سر بیاد
|
|
83374 |
نام:
مریم
شهر:
تهران
تاریخ:
9/25/2011 6:11:45 PM
کاربر مهمان
|
بسمه تعالی
با سلام
فقط فرازی از وصیت آقا مهدی باکری
خدایا ما را پاکیزه بپذیر
خیلی سخته که بمیریم در حالیکه باری از گناهان بر دوش ماست میگن کسانیکه میمیرند اگر عملشان صالح باشد یک نوری تو پیشونیشونه که تو قبر روشن میشه و نمیگذاره تو تاریکی بمونن خدایا نکنه ما را تو قبر تنها بذاری نکنه به ما بی توجهی کنی خدایا می دونم که نادونم صبح که بلند میشم میگم استفرالله الذی لا اله الا هو الحی اقیوم بدیع السماوات و الارض یا ذالجلال و الکرام اسئله و اتوب الیه و باز گناه میکنم و لی تو الرحم الراحمینی
خدایا مارا ببخش و با شهدا محشور مان کن جوانهای مارا هدایت کن
دست غیبی و هدایتگرت را از سر ما جوانان برندار
ما را به خودمان وامگذار
آمین یا رب العالمین
|
|
83373 |
نام:
رضا
شهر:
دزفول شهرمیانرود
تاریخ:
9/25/2011 6:00:44 PM
کاربر مهمان
|
اینجانب رضا نمیدونم ازکجاشروع کنم که درد دلم و بگم بیکارهستم دنبال هرکاری که رفتم بعد از چند روز از اون کار بیرون آمده ام الان هم خونه نشسته ام شب و روزم فقط شده فکر کردن
|
|