اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
82872 |
نام:
اسیر
شهر:
کوچه ی پشتی
تاریخ:
8/29/2011 10:30:14 AM
کاربر مهمان
|
سلام به همه ی دوستان.
امروز یک هفته ست که آقا مجتبی رفته سربازی.چقدر زود گذشت، مطمئنن این دو سال خیلی سریع تر میگذره.
مدتی میشه خانم حسنی،خانم سمانه ومناخانم کم پیدا شدن وازشون خبری نیست،دل من که براشون تنگ شده.
چند روزه پشت سر هم بارون میاد و منم هر روز میرم بالا پشت بوم برای همه دعا میکنم.
درپناه حق.
|
|
82871 |
نام:
ثبت نشده
شهر:
ثبت نشده
تاریخ:
8/29/2011 10:29:57 AM
کاربر مهمان
|
بنام خدایی که دراین نزدیکی ست.
سلام به آدمین حرف دل عزیز.
سلام به اسیر گرامی .ممنون که بامن همدردی کردین.
عشق بورزید تابه شما عشق بورزند.
روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی.مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»
سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند:
«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»
...............................................................
خدایااین ماه پربرکتتم داره تموم میشه!یعنی سال دیگه هم واسمون کارت دعوت میفرستی تا توی مهمونیت شرکت کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟
شاید این چند سحر/فرصت آخر باشد/هرگز از یاد مبر/من جامانده بسی محتاجم.
التماس دعای فراوون.
اللهم عجل الولیک الفرج.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
|
|
82870 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدایی
تاریخ:
8/29/2011 9:58:04 AM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان
طاعات و عبادات همگی قبول .حدود یک هفته ای نبودم اما امروز تک به تک پیامهای قشنگتون خوندم .
انشالا به حرمت این ماه همه حاجت روا شید.
آمین
|
|
82869 |
نام:
رضا
شهر:
كوير
تاریخ:
8/29/2011 9:48:28 AM
کاربر مهمان
|
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همراهان حرف دل .طا عات و عباداتتان مورد قبول در گاه حق باشد انشا الله
دعای روزبيست و هشتم
***************
اَللهُّم وَفّرْ حَظّيِ فيهً مِنَ النوافلِ وَ اكْرْمني فيه باًحْضار الْمَسائلِ وَ قَرّبْ فيهً وَسيلَّتيِ مِنْ بَينَ الْوَساَيِلِ يا مَنَ لاَ يَشْغَلُهُ اَُلحَاَحُ اْلمُلًِحين
اي خدا در اين روز به اعمال نافله و مستحّبات مرا بهرة وافر عطا فرما و به حاضر و آماده ساختن مسائل در حقم حكم فرما و وسيله مرا بين وسائل و اسباب به سوي حضرتت زديك ساز اي خدايي كه سماجت و الحاح بندگان تو باز نخواهد داشت.
************************************
اللهم صل علي محمد وآل محمد و عجل فرجهم
************************************
التماس دعا
|
|
82868 |
نام:
زهرا
شهر:
تنهایی
تاریخ:
8/29/2011 9:40:07 AM
کاربر مهمان
|
بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام خدمت تمامی عزیزان حرف دل امیدوارم حال همگیتون خوب باشه
وطاعاتتون موردقبول درگاه حق ...خیلی دلم گرفته دوست دارم سرمو
بزارم روشونه یکی وزارزارگریه کنم ولی جزخداکسی روندارم منم سرمو
میزارم روشونه خدا خدای خوب ومهربانم...خدایا یاریم کن ...یاالله...
اقاشهاب لطف کنیدجزئ بیست ونه رابرامن ثبت بفرمایید اجرتون باخدا
ممنون ازاین طرح نورانیتون...یاالله..یاستارالعیوب...
|
|
82867 |
نام:
شبنم
شهر:
شیراز
تاریخ:
8/29/2011 8:17:01 AM
کاربر مهمان
|
سلام
|
|
82866 |
نام:
محمد مهدی
شهر:
ارسنجان
تاریخ:
8/29/2011 5:51:48 AM
کاربر مهمان
|
باعرض سلام و دعای خیر :
برای من واضح و روشن نیست که چگونه شهدای گمنام را ازخیل عظیم کشته شده های عراقی تشخیص میدهند. ملاک و روش تشخیص آنها در این زمینه چیست ؟
بهتر است در این زمینه گزارشی تهیه و در سایت خود قرار دهید .
من الله توفیق
7/6/90
|
|
82865 |
نام:
مرتضی
شهر:
تهران
تاریخ:
8/29/2011 4:34:23 AM
کاربر مهمان
|
وقتی آخر شب برای رفع خستگی و آرامش و توکل به خدا می آیی اما... .
|
|
82864 |
نام:
راستین
شهر:
غریبم
تاریخ:
8/29/2011 2:28:55 AM
کاربر مهمان
|
خدایا خواهش میکنم التماست میکنم.
دیگه چقدر بنویسم خسته ام مشکل من فقط اون نیست مشکل من غم بی کسیه غم بی تو بودن تنهام نذار تنهام بزاری من میمیرم خدایا به بزرگیه خودت قسمت میدم من تنهام من خسته ام دستمو ول نکن دستمو بگیر بلند شم
اااااااااااااااه بسه دیگه چقدر به هرچی که میخوام نرسم کشتی منو
انقدر در خونتو میکوبم تا درو باز کنی.راستین خسته و ناامید نمیشه
خدایا ببخشید ناراحت نشی ها.دوستت دارم. اخه خودت گفتی یه گام تو بردار ده گام من برمیدارم پس چرا من هرچی بهت نزدیک میشم کمتر حست میکنم؟از پیشم نری ها من بی تو تنهای تنهام من از تنهایی میترسم ترکم نکنی ها خواهش میکنم من دیگه کسی رو ندارم رهام نکن.آخه خودت بگو تو نگام نکنی من با کی حرف بزنم؟
|
|
82863 |
نام:
شهید
شهر:
تهران
تاریخ:
8/29/2011 2:15:53 AM
کاربر مهمان
|
ازهمه ی دوستان مخصوصاآسدمرتضی میخوام این آخر ماه رمضونی دعام کنن۰گیرکردم آقاسیدبه مادرتون سفارش ماروبکنید
|
|