هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
82822
نام: گل رز
شهر: اردبیل
تاریخ: 8/27/2011 1:26:23 PM
کاربر مهمان
  سلام بچه ها دارم از استرس میمیرم امروز نتیجه دانشگاهمون رو میدن تو رو خدا برام دعا کنین دارم میمیــرم
عطیه گرامی خدا پدرتون رو رحمت کنه ما رو هم تو غم خودتون شریک بدونین
82821
نام: مجنون الحسين
شهر: غرب دجله
تاریخ: 8/27/2011 12:51:30 PM
کاربر مهمان
  به نام حي سبحان

۴/۶/۱۳۹۰ مطابق با ۲۵ رمضان، شهر مقدس قم، كارگاه ساخت ضريح مقدس حضرت اباعبدالله‌الحسين (ع)

در به در ...

می‌رسم، با یک قفل بزرگ به در، همه حسم می‌خشکد ...
دور خودم می‌چرخم و سرم را می‌چسبانم به در و ته خیال چشمانم را می‌دوزم به آن طرف در ... می‌بینمت ... چه ضریحی شده ...
راه می‌افتم، از راه این در به راه آن در، بلکه باز شد آن در ... شده‌ام در به در کوی تو ...
من همیشه اینجا، درست این طرف بلوار، این طرف در، رسما کم می‌آورم. قلبم می‌افتد وسط بلوار همیشه! نفسم جا می‌ماند درست پشت در. میدوم به آن سمت بلوار.
رسیده‌ام. در ... نیمه باز است. می‌ایستم پایین پله و بعد با جان کندن از این چند پله بالا می‌روم! در را با چه دلهره‌ای خودم باز می‌کنم تا می‌آید نگاهم بیافتد به نگهبان در، می‌روم به هوای تو ... چه ضریحی شده ... از آخرین باری که دیدمت، از 4 شعبان تا 25 رمضان چقدر گذشته مگر ... ؟ لکنت می‌گیرم! آ آقا، من ی ی یه زائرم، میشه بیام ... و هنوز تمام نشده حرفم، سر تکان می‌دهد نگهبان در که ... حسرت آن گیسوی مشک افشانت ...
نمی‌دانم چطور پا گذاشتم آن طرف در؟ پاهایم شل شد. نفسم بند آمد. قامتم هلال شد از این همه عشق. تلو‌تلو می خورم. نگاه مي‌كنم و من باز قلبم را از وسط بلوار جمع می‌کنم و نفسم را می‌دهم توی چشمانم و اشک می‌شود قلبم و اشک می‌شود نفسم و اشک می‌شود همه جانم ...
می‌افتم زمین، روبه‌روی عشق و همه قدرتم را می‌دهم به زبانم، و به سرم تا بچرخد دور عشق و لاحول و لا قوه بخواند برایش ... و آنقدر مست این شراب شده‌ام در لحظه که عقل حتی از سر نگهبان در می‌پرد. نگهبان در بلند می‌شود و من شور دلم بیشتر می‌شود، نگهبان در راه می‌رود و من فهمیده‌ام که می‌خواهد چه کند! برق را که می‌زند، تمام می‌شوم و تمام می‌شوم و تمام می‌شود نفس‌هایم ... حالا عشق را انداخته‌اند میان نور ... نور علی نور ... به چه صحنه‌ای رسیده این نمایش عاشقی ... نور می‌دمد به صورتم و داغ کرده‌ام از عشق ... صدای چکشها بلند می‌شود، چکه چکه چکه ... آب می‌شوم در نور ... صدای روز دهم سنج و طبل‌ها هم کم آورده‌اند از صدای این چکشها ... باز این چه شورش است که در خلق عالم است ...
اینجا، منم و عشق، چکشها هستند و عشق، نور است و عشق، سکوت است و عشق، عشق است و حسرت، عشق است و دق مرگی، عشق است و جای خالی بیرق ... عشق است و ... چه ضریحی شده ... کم مانده همان جا ، پایین سر ارباب ، از نمای گوشه ششم آن طرف ضریح، جان دهم و به این فکر می‌کنم که مگر چقدر گذشته از 4 شعبان تا 25 رمضان که این ضریح اینهمه قد کشیده و اینچنین دلبری می‌کند ...؟ چه ضریحی شده ...
یا علی می‌گوید نگهبان در ... دیده بود که همه جانم رفته پای این ضریح، نام پدر آورد که بلندم کند، که قامتم را راست کند و این منم که می‌دانم این هلال، رویت بدر ندارد هرگز ... مي‌آيدت ، دستم می‌گیرد، بلندم مي‌كند و آهسته آهسته می‌بردم. این گوشه ششم آن طرف ضریح است که خرامان خرامان دل می‌برد از من ... پا می‌گذارم بیرون در و در بسته می‌شود و اشک نه و عشق نه ... کاین در خانه عشق است که باز است هنوز ...
مجنون ضریح عشقی شده‌ام که حالا تقریبا تمام است و من روزهاست که از دلهره‌ی رفتن‌اش، خواب از سرم می‌پرد ... من باز زائر عشق شده‌ام 25 رمضان و مبهوت اینکه مگر چقدر گذشته از 4 شعبان تا 25 رمضان که این ضریح اینچنین دلبری‌اش جان می‌گیرد از من ...؟

يا علي مددي

انا مجنون‌الحسين يا ثارالله
82820
نام: محمدی
شهر: شهرزیبایی ها
تاریخ: 8/27/2011 12:27:12 PM
کاربر مهمان
  همیشه گفته ام این دوباره می گویم
فقط به خاطر مولا(عج) نفس به آه کشم
****************************************
خدای مهربانیم سلام
دلم گرفته
سخت
سخت
و اشک خانه کرده در نگاه
به دستها چو بنگرم
گذشت ماه تو
خدا
ولی من از تمام ماه رستگاری و دعا
بدون توشه
آه آه
خدای من
خدای هدیه های عشق
به بنده های بی ریا
خدای پاکی و خلوص
در این ضیافت و صفا
شمار دستو اشکو ناله ام
غبار راه آشنا(عج)
و چون تکاند عبا ز راه
همان بده برای ما
که شایدم شود دوا
و دست من به آن جلا
و اشکو چشم
این بها
وچون طلا ست
این نگاه
****************************************
راستین گرامی از غریبم
خیلی تلخ نوشته ای * انگار او که باید می بود تاثابت کنی همه ی بودنت برای اوست * دیگر در کنار نداری * درک می کنم که چطور ناراحتی * نزدیک بود این اتفاق برای همسر بنده هم اتفاق بیفتدو قبل از آنکه عشقش را به من نشان دهد و بگوید که می داند دوست داشتن راو فقط این من نیستم که برای او می میرم و او هم می تواند دوست داشتن مرا ابراز نماید * عمر دست خداستو نمی دانم تا چه زمانی دنیا مرا تحمل خواهد کرد اما خوشحالم که این نگاه مهربانش را همسرم توانست قبل از ************************ بگوید
نگین گرامی از تهران
نمی دانم شما در چه برداشتی از دین هستید ؟ اما به خود من ثابت شده که دستورات و ممانعت های دین اسلام فقطو فقط برای اینست که ما زنها چون الماسی در دل صدف باقی بمانیم و اگر کسی واقعا خواهان زندگی با ماس * باید برای بودن با ما با در نظر گرفتن دستورات اسلام در این زمینه که به شخصه دیده ام خیلی به نفع ماست * پاپیش بگذاردو نتواند مانند یک شئی یک بار مصرف و یا هراز گاهی و دل بخواهی و هر وقت خواست جایی دیگر صفا کند وووووووووو مراببیند * من یک زن هستم با تمام ارزشها یی برای یک انسان تعریف شده بعلاوه ی اینکه یک سری امتیازهای فردی و جودی که اسلام به من می دهد * پس1) دوستی با یک مرد نامحرم در اسلام جایگاهی ندارد و فرد خاطی باید منتظر عواقب آن باشد که گاه نابودی قطعی اوست 2) ادامه دادن این دوستی خطادرخطاست و انسان عاقل دوبار اشتباه نمی کند حالا چه رسد که مومن هم باشد3) از کجا معلوم که شما و اون خانم محترم آخرین دوستان ایشان باشید و اصلا در این میان که شما بی خبرید دیگرانی دیگر نباشند وووووووووووو هزاران چرای دیگر که همه و همه به خاطر این است که ما دستورات اسلام را در مورد حدود شرعی رعایت نمی کنیم و اگر هرگز به ارامش نرشیم * خود مقصریمونه هیچ کس دیگری که در آن صورت جز خسرانو تباهی ثمره ای در پی ندارد * خواهرم بیا و با تدبر در این راستا خود را از این سقوط نجات بده و شاید هم این یک تلنگرو هشدار باش بوده برای شما که همه و همه از عشق خداوند به شما نشات می گیرد * اگر دوست داشتی باز هم برایمان بنویس * برایت دعا می کنم که شیطان نتواند شمارا نابود کند موفق باشی
اسیر گرامی از کوچه پشتی
این خطاست و عوامانه که فکر کنیم خداوند توبه را برای این موارد قرار داده و چرا باید اصلا گناهی باشد که من روسیاه که نمی دانم چقدر نامه ی اعمالم خط خطیست سعیی بیشتر در تخریب آن داشته باشم واصلا چه کسی گفته شما و بنده به تصور اینکه توبه می کنم و بخششو وووووووووووووووو همه و همه جوانی و سر خوشی و دوستان را برای این خطایم مستمسک قرار دهمو استلال که بابا حالا مگر چه شده یک خنده و شوخی بوده و دیگر ه
82819
نام: عطیه
شهر: تهران.
تاریخ: 8/27/2011 12:23:44 PM
کاربر مهمان
  باسلام مجدد .بچه ها امروزسالگرد فوت پدرم هست .میتونم خواهش کنم ایشون رابه فاتحه ای با سه سوره توحید میهمان بفرمائید .
برای تسریع درکار آقا شهاب گرامی اسامی افرادی که برای دوره هفتم ثبت نام کردن رااینجا می آورم .امیدوارم مفید فایده باشه .
اسیرگرامی ازکوچه پشتی : دوجز
نام شهر : جز ۱۴
محمدی گرامی ازشهرزیبایی ها : جز ۱۲
بنده خدای گرامی ازشهرزمین : جز ۲ و۳
سلام گرامی ازدوکوهه : یک جز
خاک گرامی ازشهر ایثار ۲ جز
راستش میخواستم دوره هفتم راثبت کنم دیدم واقعا نمی شود تکیه برجای بزرگان زد به گزاف .
جادارد اززحمات بی شائبه برادربرزگوارمون در ثبت ومدیریت ختم دست جمعی قران کریم درشش نوبت گذشته تشکر وقدردانی بشود.ضمنا بوی سیب گرامی ازمطلع الفجر تشکر ویزه دارم ازمطالب بسیارزیباوارزندتون خداوندبه توفیفات حضرتعالی بیافزاید.
82818
نام: مجنون الحسين
شهر: غرب دجله
تاریخ: 8/27/2011 10:40:48 AM
کاربر مهمان
  به نام حي سبحان

سلام
طاعات عبادات دوستان مقبول درگاه احديت .... انشاالله
التماس دعا

************************

خداوندا!
ای پناه تبعیدیان! گریزگاه گریزندگان! مأمن پناهندگان! مأوای سالکان!

ای امید محرومان و رانده‌شدگان! ای منجی به هلاک افتادگان و پای در گل ماندگان!

ای نگاهدارنده‌ی بینوایان! ای چراغ در راه ماندگان! ای دستگیرنده
از فقر بر زمین افتادگان! و ای شنوای ناله فریاد در گلو ماندگان!

ای دست گیرنده دست از جان شستگان! ای سر فراآورنده از تنها و آخرین در امید بیچارگان!

ای گنج مخفی مستمندان! ای یکتای دوتاشدگان! ای بند زننده کاسه دل درخودشکستگان! ای مرهم زخم خوردگان! ای ملجأ پی خستگان! ای پشتیبان مستضعفان! ای پناه وحشت‌زدگان! ای فریادرس اندوهگینان! و ای قلعه آوارگان!

اگر پناهنده به درگاه عز تو نشوم، به کجا پناهنده شوم؟ مطمئن‌تر از قلعه قدرت تو کجاست؟
کجا پنهان شوم امن‌تر از سایه مهابت تو؟

خدایا!
نادرستی رفتارم مرا در زیر سایه پرده‌پوشی تو نشانده است، به کس منمایانم.
آلودگیم مرابه چشمه عفو تو گسیل داشته است، راضی مشو که تشنه بمانم.

خدایا!
من از بیم کیفر تو و وحشت انتقام تو نیز به تو پناه آورده‌ام. مولای خویش را آزرده‌ام و از ترس مجازات او دامن خود او را چسبیده‌ام.
گل را شکسته‌ام و به دامان باغبان پناهنده شده‌ام.
آب فطرت خویش گل‌آلود کرده‌ام و خالق را به شفاعت می‌طلبم.

خدایا!
نافرمانی تو کرده‌ام و از بیم نگاه خشم‌آلوده تو، به زیر شولای مهر تو پنهان می‌شوم.
گریزگاهی جز به سوی تو نیست.

خدای من!
سزای کوبنده در، نگشادن نیست و سزای پناهنده، راه ندادن، نه.
جزای آن که پای آبله و دردآلوده تا قلّه عز تو بالا آمده است، به دره سوق دادن نیست.

خدایا!
گرسنه‌ای که غریب افتاده است و جز راه خانه تو نمی‌داند، سزاوار گرسنه ماندن نیست.
سزای تشنه‌ای که به یقین آب را نزد تو می‌داند، تَرَک خوردن لبها و زبان از خشکی نیست.

خدایا!
به دردمند مویه کننده، خشمگین نگریستن رواست؟! بیچاره پناه آورده را از خویش راندن شایسته است؟!

خدایا!
ما چون کوری که بوی منزل معشوق را دنبال می‌کند، رو به سوی تو راه افتاده‌ایم؛ از چاه‌های بین راه نیز دستگیرمان تویی. چرا که ما، در جاده تو گام می‌زنیم. ما در فضای نگاه تو تنفس می‌کنیم. مگر نه این که ما از آن توایم؟، بی تو کیستیم؟

خدایا!
به تقدس برگزیدگان ملائکه‌ات و شایستگان آفرینشت و بندگانت، سپری ما را عطا کن که از خنجرهای مهلک و تیرهای آفت‌بار و زخم بلاهای ایمان‌خوار، حفظ کند.

خدایا!
آرامش در دست توست و جان، تنها با دم تو قرار می‌یابد و دل، تنها با یاد تو اطمینان می‌پذیرد.

خدایا!
جوی کوچک وجود ما تنها با پیوستن به دریای تو آرام می‌گیرد.
آرامشی از خویشتن نصیبمان فرما و آینه صور ما را با انوار محبت خویش جلا بخش.

خدایا!
ما را در میان دستهای خویش گیر و بر زانوی عصمت خویشت بنشانمان، بحق مهرت و محبت و رحمتت ای مبدأ مهر و ای منتهای رأفت.

يا علي مددي

انا مجنون‌الحسين يا ثارالله
82817
نام: عليرضا
شهر: آشناي غريب
تاریخ: 8/27/2011 10:15:20 AM
کاربر مهمان
  اول سلام بود و خدا بود و هيچكس

كم كم غروب ماه خدا ديده ميشود

صد حيف از اين بساط كه بر چيده ميشود

در اين بهار رحمت و غفران و مغفرت

خوشبخت آنكس است كه بخشيده مي شود

واماندگان ز قافله ي مغفرت هنوز

آثارلطف در همه جا ديده ميشود
82816
نام: رضا
شهر: كوير
تاریخ: 8/27/2011 9:57:56 AM
کاربر مهمان
  بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به همراهان حرف دل .طا عات و عباداتتان مورد قبول در گاه حق باشد انشا الله

دعای روزبيست و ششم
***************
اَللَّهُـمَّ اجْعَلَ سَعْيِي فِيِه مَشْكُورًا، وَ ذَنْبِي فِيِه مَغْفُورًا، وَ عَمَلِي فِيِه مَقْبُولاً، وَ عَيْبِي فِيِه مَسْتُورًا، يَا اَسْمَعَ السَّامِعيِنَ.

پروردگارا، قرار ده سعي مرا در اين روز با قدرداني و گناهانم در آن آمرزيده و عملم در آن پذيرفته و عيبم در آن نهفته باد اي شنواترين شنوندگان.

************************************
اللهم صل علي محمد وآل محمد و عجل فرجهم
************************************

التماس دعا
82815
نام: عطیه
شهر: تهران
تاریخ: 8/27/2011 9:53:40 AM
کاربر مهمان
  باسلام وصلوات برمحمد وآل محمد ودرود وسلام بردوستان واهالی حرف دل
طاعات وعبادات همگی دوستان قبول درگاه دوست .من راهم ازدعاهای خیرتون بی نصیب نگذارید.

اعتقاداتمان را چند می فروشیم؟


در یکی از مراکز اسلامی لندن یک مبلغ اسلامی بود که عمرش را صرف تبلیغات اسلامی کرده بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد .

می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه

نهایتا بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...

گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟

گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم

وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم

فردا برای مسلمان شدن خدمت خواهم رسید

تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .
من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم .

82814
نام: عبدالله
شهر: بیرق ولایت فقیه
تاریخ: 8/27/2011 12:01:26 AM
کاربر مهمان
  رمضان بار بر بسته و من هنوز اندر خم یک کوچه آن.
باز هم لیلة القدری بر ما گذشت، بی آنکه صیحه ای در آسمان طنین انداز شود.
.......ای صاحب ما ، ای مولای ما .......
:
ببخش که با گناهانم مانع ظهور نورانی ات شده ام ،ببخش که از ضعف نفس ، تازیانه معصیت به دست گرفته و بی شرمانه موجب آزردگی خاطر شریفتان گشته ام. من راببخش اگر باز پیمان شکسته ام؛ ای سرور خوبی ها .
فدای آن همه لطف و کرامت و مهربانی ات که باز برایم (ام یجیب )می سرایی.
فدایت شوم: حیف از دعاهای مستجاب نیست که خرج همچو منی شود، خود برای ظهور ترانه ای بخوان که باز خط کوفی ام ترا خسته کرد.


دل ما تنگ وصال است کجایی آقا؟
آخرین جمعه ماه است کجایی آقا؟
82813
نام: خاک
شهر: ایثار
تاریخ: 8/26/2011 9:03:44 PM
کاربر مهمان
  امروز دلم شکست
تو رو خدا برا سلامتی همه جانبازا، مخصوصاً جانبازای شیمیایی دعا کنید
.
.
.
زندگی دام است..........صید در دام چه آرام است!!!!!!!
التماس دعا
یا علی
<<ابتدا <قبلی 8288 8287 8286 8285 8284 8283 8282 8281 8280 8279 8278 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=8283&mode=print