هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
82402
نام: امید امید امید
شهر: خوبیها
تاریخ: 8/11/2011 10:09:56 AM
کاربر مهمان
  سلام به تمامی دوستان
طاعاتتان مورد قبول حق تعالی ....
خیلی ناامیدم خیلی انگار دارم به زور نفس میکشم از این بی عدالتی از این خودخواهی مردم ....این از تورم جامعه که بحدی شده نمیدونم شمارو ولی خیلی دوروبری هام خودمان به زور داریم فقط نون شبمونو در میاریم با این وضع اجاره خونه ها - کرایه ها گرانی بیش از حد مواد اولیه و ضروری مردم نمیدونم چرا...تورو خدا نمیدونم چرا گران میشه همه چیزی هر هفته هر ماه ...صبح بلند میشی سوار ماشین میشی گران شده مگه خبر نداری ..فلان چیز گران شده ای واه خبر نداری ...خیلی راحت ....تورو امام زمان (عج) حداقل یه کار درست و حسابی با حقوق بالا نمیگیم ، مکفی بهمون بدین بعد گران کنید دارم دیونه میشم ...خدایا به این مملکت ما مخصوصا جوانا رحم کن ...
یا امام زمان (عج ) به داد ما برس .....
82401
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 8/11/2011 10:08:33 AM
کاربر مهمان
  سلام
بیایید خاکی تر از اونی باشیم که ادعاش رو میکنیم، نهایت لطف و منتی که بنده خدا بهمون بگذاره اینه که بتمون بکنه و چند صباحی پرستشمون کنه اما غافلیم از اینکه ممکنه با شیطنت یه کوچولو بیفتیم و بشکینم .... یادمون باشه از کجا اومدیم و به کجا قرار برگردیم

یاعلی .......

مشتی خاکم. سبک و آزاد و بی تعلق
نامی ندارم و کسی مرا نمی شناسد
با باد سفر می کنم. گاهی در باغچه ای کوچک اقامت می کنم تا به ریشه ای کمکی کنم
و غذای گیاهی کوچک را به او برسانم و
گاهی به بیابان می روم تا خلوتی کنم
و از خورشید، سکوت و سوختن بیاموزم

بسیاری اوقات اما خاک پای عابرانم
خاک پای هر کودک و هر پیر و هر جوان
سالها پیش اما تندیسی مغرور بودم با چشمهایی از عقیق،
تراشیده و بالابلند
زندانی دیوار و سقف و مردم
فریفته ی پیشکش و قربانی و دست هایی که به من التماس می کرد
مردم خود مرا از کوه جدا کردند و تراشیدند و آوردند و بعد خود به پایم افتادند
هیچ کس به قدر من ناتوان نبود
آنها اما از من میخواستند که زمین را حاصلخیز کنم
آسمان را پرباران
میخواستند که گوسفندشان را شیرافشان کنم و چشمه ها را جوشان
من اما هرگز نه چشمه ای را جوشان کردم و نه گوسفندی را شیرافشان
و نه هرگز زمین و آسمان را حاصلخیز و پرباران
ستایش مردم اما فریبم داد
لذت تمجید، خون سیاهی بود که در تن سنگی ام جاری میشد
هیچ کس نمیداند که هر بتی آرام آرام بت میشود
بتان در آغاز به خود و به خیال دیگران می خندند
اما رفته رفته باور میکنند که برترند
من نیز باور کرده بودم

تا آن روز که آن جوان برومند به بتخانه آمد
پیشتر هم او را دیده بودم
نامش ابراهیم بود و هر بار از آمدنش لرزه بر اندامم افتاده بود
حضورش حقارتم را به رخ میکشید
دیگران که بودند حقارت خویش را تاب می آوردم
آن روز اما با هیچ کس نبود
بتخانه خالی بود از مردم
تنها او بود و تبری بر دوش
ترسان بودم و توان ایستادم نداشتم
ابراهیم نزدیکم آمد و گفت
وای بر تو، مگر تو آن کوه نبودی که مدام تسبیح خدا می گفتی؟
مگر ذره ذره خاک تو نبود که از صبح تا غروب یا سبوح و یاقدوس میگفت؟
تو بزرگ بودی، چون خدا را به بزرگی یاد میکردی
چه شد که این همه کوچکی را به جان خریدی؟
چه شد که میان خدا وبندگانش، ایستادی؟
چه شد که در برابر یگانگی خداوند قد علم کردی؟
چه چیز تو را این همه در کفرت پابرجا و مصمم کرده است؟
چرا مجال دادی که مردم تو را بفریبند و تو مردم را؟
وای بر تو و وای بر هر آفریده ای که با آفریدگار خود خیال برابری کند
و آنگاه تبرش را بالا برد اما هرگز آن را بر من فرود نیاورد
من خود از شرم فرو ریختم؛
غرورم شکست و کفری که در من پیچیده بود، تکه تکه شد
ابراهیم گفت: شکستن ابتدای توبه است و توبه ابتدای ایمان
و من توبه کردم
و بار دیگر ایمان آوردم به خدایی که پاک است و شریکی ندارد
ابراهیم گفت: تو امروز شکستی، ای بت
اما مردم هرگز از پرستش بتان دست برنخواهند داشت
مردم میتوانند از هر چیزی بتی بسازند، و
اگر چوبی نباشد که آن را بتراشند و اگر سنگی نباشد که به پایش بیفتند
خیال خود را خواهند تراشید و به پای خود خواهند افتاد و خود را خواهند پرستید
و وای که پرستیدن هر چیز بهتر از پرستیدن خویش است
ابراهیم گفت: این مردم، خدا را کوچک دوست دارند؛ کوچک تر از خویش
خدای
82400
نام: صديقه
شهر: بافت
تاریخ: 8/11/2011 9:50:09 AM
کاربر مهمان
  خدایا تو را به عزیزی زهرا و به بلندای عظمت خدیجه و به جان رسول الله قسمت می دهم کمکم کنی تورا به جان ابوالفضل العباس مرا به آرزوهای دیرینه ام برسان.
متشکرم
خدایا تو را من تنها برای آرزو هایم نمیخواهم بلکه چون به تو نیاز دارم باید همیشه یار و کنارم باشی.
82399
نام: مجتبی
شهر: ...
تاریخ: 8/11/2011 9:33:34 AM
کاربر مهمان
  هوالمحیی

کی با حسین کار داشت؟

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: «منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد: «یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد: «حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه‌ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد: «کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت: «من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!

منبع:کتاب رفاقت به سبک تانک

سر افطار منم دعا کنید که خیلی محتاج دعام.
82398
نام: اشراق
شهر: نهاوند
تاریخ: 8/11/2011 6:39:13 AM
کاربر مهمان
  دراین فصل دوری و دیدارهای عبوری
چه چاره بجز دل نهادن به عشق های غیر حضوری...........
فقط همین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
82397
نام: اشک
شهر: کوچه بنی هاشم
تاریخ: 8/11/2011 4:13:16 AM
کاربر مهمان
  سلام
الان حدود ساعت 4 صبحه
همه چیز خود را در راه خدا داد و هنگام وفات حتی یک کفن نداشت و پیامبر عبای خود را کفن او کرد هر وقت یاد او میافتاد میگریست
یا حضرت خدیجه یا ام المومنین درد همه ما رو دوا کنید و دعا کنید خدا فرج پسرتون حضرت مهدی رو برسونه
خدایا وقت سحره وقتی که از ازل همه ی خوبان درگاهت با تو عشق بازی کردن و من خود را لایق درک این لحظات نمیدانم دراین لحظات امام زمان با توست و من را چه به عشق بازی
من باید بروم و گردو بازی (قضیه لیلی و مجنون ) کنم
خدایا اون سحر هایی که میاد و من تو قبرم کمکم کن
82396
نام: habib
شهر: بیرجند
تاریخ: 8/11/2011 12:59:19 AM
کاربر مهمان
  حرف دل مال دل است
82395
نام: بی قرار کربلای 5
شهر: نهرجاسم
تاریخ: 8/11/2011 12:10:43 AM
کاربر مهمان
  ای بانوی بزرگ کرامت! ای خورشید احسان!
در شمع گرم دستانت، نهال نوپای اسلام جان می گرفت و به درختی تناور تبدیل می شد.

در آن زمان بت و شمشیر و شیطان، که دختران، عروس گورها می شدند و دستان سرد خاک، گرمای زندگیشان را می سترد، لطیف رنگین احساس و یاری ات، رسول خدا (ص) را از تنهایی بیرون می آورد و انتظار نبوت او را می کشید.

هجران تو چنان سخت بود که سال وداع تو را "عام الحزن" نام نهادند. 29 رجب سه سال قبل از هجرت سالروز ارتحال روح فرسای نخستین بانوی مسلمان و بانوی فرشتگان آسمان، حضرت خدیجه کبری (س) را تسلیت می گویم.
82394
نام: فضل اله
شهر: آبادان
تاریخ: 8/10/2011 11:11:34 PM
کاربر مهمان
  سلاااااااااام.
ازهمتون واسه حضورتون ومطالبتون ممنونم.

عطیه از تهران اکه میدونید روزه چطوری سموم بدن رو دفع میکنه لطفا بگین

بیمار لاعلاج از غربت:همه ما یه مشکلاتی داریم یه دردایی داریم این آیه رومن اول به خودم میگم بعد به شما وبقیه
هنگامی که به انسان زیانی رسد ما را در همه حال:در حالی که به پهلو خوابیده یا نشسته ویا ایستاده است میخوتند اما هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم چنان میرود که گویی هرگز ما را برای حل مشکلی که بو او رسیده بود نخوانده است. سوره توبه

سهم ما از خدا همین قدره که وقتی دردی داریم خدا رو با تمام وجودمون صدا میزنیمو در کنار خودمون حس میکنیم.قبول دارین؟
82393
نام: شهاب
شهر: امید به رحمت خدا
تاریخ: 8/10/2011 11:06:57 PM
کاربر مهمان
 

.:: ياالله ::.


.* اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا نَاصِرَة رَسوُل الله *.



اين سه اصل آمد از اوّل باعث ترويج دين

هست تو، خُلق نبي، تيغ اميرالمؤمنين


بود سال رحلتت سال غم و رنج و محن

جامه ي ختم رسالت شد بر اندامت كفن


سالروز وفات حضرت خديجه(سلام الله عليها) را تسليت عرض مي نمايم.



<<ابتدا <قبلی 8246 8245 8244 8243 8242 8241 8240 8239 8238 8237 8236 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=8241&mode=print