هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
82002
نام: سایه
شهر: سکوت
تاریخ: 8/2/2011 5:51:26 PM
کاربر مهمان
  آنگاه که ناامن می شوند تمام روزنه های وجودم، دلم می ترسد از اینکه نکند باز از روزن کوچکی به حراج بگذارم بندگی ام را...

نمیدانم چگونه آرام گیرد نفس پر عطشم در این هیاهو که به تاراج می برند ایمانم را !
آنقدر آرام و بی صدا ترک می خورد گاهی مسلمانی ام که نمی فهمم بر سر دلم چه آمده است؟ باور کن برای چون منی، توان ایستادن گاهی چنان سخت می شود که به زمین ماندن و اعتراف نا توانی، تنها راه نجات است.
آنقدر مرا با هر آنچه هست و نیست به این طرف و آن طرف می کشانی و آواره ام می کنی تا حیران تو شوم...
و چه دردناک می شود نفس کشیدن ، آنگاه که گره میزنی لبخندت را به میزان استقامتم، چرا که حقیرت به آرزوی خوش صحبتی با تو.... دم می زند!
با منه معترف چه می کنی آخر؟
منی که به باختن همه ابتلائاتت از پیش معترفم.
*الهی لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک ....*
و محبت تو
کارساز است آنجا که نمیدانم و نمیفهمم چگونه خلاص شوم از شر هر آنچه غیر توست
و محبت تو
امان است برای آسایش نفس کشیدنم
و محبت تو....

82001
نام: غصه
شهر: غم
تاریخ: 8/2/2011 5:50:32 PM
کاربر مهمان
  سلام نمیدونم چی بگم چند وقتی بود که .حالم بد بود چند روزی که فهمیدم نی نی دارم بحدی شوکه شدم که باورم نمیشه اخه 10ماه بیشتر نیست که ازدواج کردیم ...نمیدونم چیکار کنم دارم روانی میشم اصلا نه موقعیت مالی داریم نه روحی ..تورو خدا بگین من چیکار کنم میخوام سقطش کنم .خواهش میکنم کمکم کنید از لحاظ روحی خیلی داغونم .نمیدونم به کی بگم مجبور شدم بیام اینجا درد دلمو بگم ...راهنماییم کنید لطفا/
82000
نام: مجتبی
شهر: ...
تاریخ: 8/2/2011 5:49:52 PM
کاربر مهمان
  هوالواسع

سلام
تو این روزا التماس دعای ویژه دارم.
81999
نام: بی قرار کربلای 5
شهر: نهر جاسم
تاریخ: 8/2/2011 5:41:38 PM
کاربر مهمان
  آمد خبر که من خبری دست و پا کنم

برقلب مرده ام شرری دست و پا کنم

ماه خدا عیان شد و درمانده مانده ام

در چشم کور یک قمری دست و پا کنم

سوز و فضای عطر مناجات روبراه

مستولی است تا جگری دست و پا کنم

آوای ربنا و ابوحمزه می رسد

باید که دیدگان تری دست و پاکنم

حال و هوای عالم و آدم عوض شده

باید که در دلم؛اثری دست و پا کنم

باید از این دیار جنایت فرار کرد

باید که مقصد سفری دست و پا کنم



دل بردن از خدا که طریق عوام شد

بیچاره گشته ام هنری دست و پا کنم

قامت خمیدگان گنه راست گشته اند

کو دغدغه که من کمری دست و پا کنم

ماهش رسید و کام دلم تلخ می شود

باید که زودتر شکری دست و پا کنم

مردم خلیل خالق خود گشته اند و من

در قصه گشته ام پسری دست و پا کنم




چشم رفیق می نگرم،غبطه می خورم

یک اشک سیر در سحری دست و پا کنم

از پیش چشم صاحب خود دور گشته ام

کو فرصتی که من نظری دست و پا کنم

درهای آسمان همه باز است؛می پرند

وقتش رسیده بال و پری دست و پا کنم

چشم همه به سوی دری بین آسمان

من خیره مانده ام که دری دست و پا کنم

باب الحسین مانده فقء شکر ای خدا

پیغام او رسیده سری دست و پا کنم
81998
نام: امید امید امید
شهر: خوبیها
تاریخ: 8/2/2011 5:35:17 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه دوستان گرامی
سلامی مخصوص به دوستانی که به یادم بودید و برای برادرم دعا کردید نه متاسفانه حالش خیلی وخیمه و مادر بیچاره و زحمتکشم که تا الان هم پدر بوده برامون هم مادر یه ذره شده ،غصه اونقدر پیرش کرده که .............خدایا حداقل به مادرم بخاطر پاکی و رنج و زحمتی که این همه سال کشیده رحم کن خدایا.....
دوستان گرامی تورو این ماه عزیز و به فاطمه زهرا (س) براش دعا کنید که برادرم خوب بشه .......خواهش میکنم ..............
برای ظهور آقا (عج) بسیار دعا کنیم
81997
نام:
شهر:
تاریخ: 8/2/2011 5:22:53 PM
کاربر مهمان
  روزی هزار بار دلت راشکسته ام
بیخود به انتظار وصالت نشسته ام

هربار این تویی که رسیده ای و در زدی
هربار این منم که در خانه بسته ام

هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی
هم عهد خویش هم دلت راشکسته ام
81996
نام: ...
شهر: ...
تاریخ: 8/2/2011 5:20:52 PM
کاربر مهمان
  شادي را هديه كن حتي به كساني كه آن را از تو گرفتند
عشق بورز به آنها كه دلت را شكستند
دعا كن براي آنها كه نفرينت كردند
بهار شو و بخند كه خدا هنوز آن بالاست
81995
نام:
شهر:
تاریخ: 8/2/2011 5:16:00 PM
کاربر مهمان
  چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابي به خوشگذراني پرداختند. اما وقتي به شهر خود برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند و به جاي سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند. آنها به استاد گفتند: ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم، به همين دليل دوشنبه دير وقت به خانه رسيديم......استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد و از آنها خواست كه شروع كنند....آنها به اولين مسأله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سوال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال اين بود: كدام لاستيك پنچر شده بود؟....!!!

81994
نام: بوی سیب
شهر: مطلع الفجر
تاریخ: 8/2/2011 4:43:39 PM
کاربر مهمان
  حکیمانه

اینگونه نگاه کنيد...

چه انتظار از من داری ؟
روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟
ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم
دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟
ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری
آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود
به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم
نخواستم ، چون زیبا نبود
ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ،
خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم
دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟
ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من !!!!!!!!!میگشتم


NOBODY IS PERFECT
هیچ کس کامل نیست

اینگونه نگاه کنيد...

مرد را به عقلش نه به ثروتش

.

زن را به وفايش نه به جمالش

.

دوست را به محبتش نه به کلامش

.

عاشق را به صبرش نه به ادعايش

.

مال را به برکتش نه به مقدارش

.

خانه را به آرامشش نه به اندازه اش

.

اتومبيل را به کاراییش نه به مدلش

.

غذا را به کيفيتش نه به کميتش

.

درس را به استادش نه به سختیش

.

دانشمند را به علمش نه به مدرکش

.

مدير را به عمل کردش نه به جایگاهش

.

نويسنده را به باورهايش نه به تعداد کتابهايش

.

شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش

.

دل را به پاکیش نه به صاحبش

.

جسم را به سلامتش نه به لاغریش

.

سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش
81993
نام: مهدي صادقي
شهر: كابل
تاریخ: 8/2/2011 4:28:45 PM
کاربر مهمان
  سلام من جواني از ديار غريب افغانستانم .در كودكي به جمهوري اسلامي ايران هجرت كردم .درسهاي متوسطه را در آنجا فرا گرفتم و به افغانستان هجرت كردم در ايران عقايد خود را مستحكم بخشيدم .هنگامي كه به اينجا آمدم وضعيت بسيار نابسامان بود من هم كوششهاي فراواني كردم كه تا جايي كه ميتوانم به مردم افغانستان كمك كنم زيرا مردم اينجا از نظر عقيده اي بسيار ضعيف بودند. اين روزها كه ماه مبارك رمضان است اندكي از مردم روزه دار هستند بسياري از انان به بهانه اين كه مريض اند ويا بهانه هاي ديگر روزه نمي گيرند . بي حجابي يك چيز اندك است .مرد و زن از همديگر تفاوتي ندارند .دختران و پسران همه به بيراهه كشانيده شده ان .نميدانم چطور زندگي كنم در اين محيط بسيار آلوده .و از شما صميمانه كمك مي خواهم.
تشكر
<<ابتدا <قبلی 8206 8205 8204 8203 8202 8201 8200 8199 8198 8197 8196 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=8201&mode=print