هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
81812
نام: زینب
شهر: شیراز
تاریخ: 7/30/2011 7:07:26 PM
کاربر مهمان
  پیشاپیش فرا رسیدن ماه رمضان را به همه دوستان تبریک میگم امیدوارم ما رو از دعاتون محروم نکنیدالتماس دعا
81811
نام: ثمین
شهر: محلات
تاریخ: 7/30/2011 6:37:58 PM
کاربر مهمان
  سلام نمیدونم چرا من هروقت برای اینجا مطلب مینویسم چاپ نمشه اگه این دفعه نوشته شد ازتون خواهش میکنم برای من خیلی دعا کنید دعا کنید خدا دستمو محکم تر بگیره دعا کنید منو ببخشه دعا کنید مشکلم حل بشه
81810
نام: مجنون الحسين
شهر: غرب دجله
تاریخ: 7/30/2011 6:25:48 PM
کاربر مهمان
  ادامه مطلب ....

تنها میراث مختار عشق به علی ست ... نه مختار! نه فقط میراث تو، که میراث خود عشق هم همین است ... دلم تنگ است ابواسحاق! تنگ عشق ... بیا و برخیز که من هم نسل تردیدم ... بیا تمرینم ده مختار ... تمرین خون بازی ...

منتقم نوشت: دلمان خوش بود به جمعه‌هایی که اگر نیامدی، شبهایش مرهم دلت خواهد آمد ... حالا بگو چه کنیم با جمعه‌هایی که نه ختم به تو می‌شوند و نه ختم به مختار ... ؟

نقطه نوشت: دست دراز کن یا مختار! دست دراز کن ابواسحاق ... [لبیک]

تمام شد مختارنامه ... برای دل من اما داغ یک جمله و صحنه ماند ...

بانو دُلهم، همسر زهیر: "تا پای در گِل داری، نمی‌توانی در رکاب حسین سربازی کنی ..."

.... و خون تو پایان نداشت ... اَلسلامُ عَلی المَظلوم

یا علی مددی

انا مجنون‌الحسين يا ثارالله
81809
نام: مجنون الحسين
شهر: غرب دجله
تاریخ: 7/30/2011 6:09:16 PM
کاربر مهمان
  ادامه مطلب ...

تو ادب عشق را داشتی که عشق را امام شهیدت می‌خواندی ... و اشک می‌ریختی و می‌شکستی از همان تردید که نگذاشت پا به پای امامت شهید شوی ...
یادش بخیر مختار! چه شبها که به قد و بالایت لاحول و لا قوه خواندم ... چه شبها که خندیدم با شادی‌ات و اشک ریختم قطره قطره به پای دل شکسته‌ات ... روضه بازاری بود جمعه شبها! برای من محمد (صلی الله علیه و آله) می‌شدی مختار، وقتی لبیک می‌گرفتی برای عشق ... برایم علی (علیه‌السلام) می‌شدی مختار وقتی کوفه را نفس می‌کشیدی ... می‌شدی برایم حسن (علیه‌السلام) وقتی سکوت می‌کردی و می‌شدی همه عشق (علیه‌السلام) ... نه وقتی پا به میدان می‌گذاشتی، نه وقتی خون می‌دادی ... نه وقتی انتقام می‌گرفتی ... نه مختار ... عشق (علیه‌السلام) می‌شدی برایم آن شبها که اشک، گونه‌ات را نوازش می‌کرد ... اشک بر مصیبت و مظلومیت و غریبی امام شهیدت ... حسین ...
امشب اشاره‌ات کرد مختار ... اشاره‌ات کرد و تو تمام شدی ... این منم که هنوز مانده‌ام به پای تن ... این منم که هنوز نشسته‌ام میان قرنها دوری ... این منم مختار ... نه شجاعت تو را دارم، نه جسارتت، نه صدای آرام پر از بغض‌ات و نه حتی آن چشمهای گیرای عاشق‌ات را ... فقط می‌ماند یک دل ... یک دل که تو به پای راه قافله انداختی و من به پای قصه حادثه ... تو پا در رکاب، مسیر عشق را گذر می‌کردی و من ... تو نشسته بودی و برای حکایتی می‌شکستی که فقط چند سال دورتر از تو بود ... من اما نشسته‌ام و برای حکایتی روضه می‌خوانم که قرنها دورتر از من است ...
81808
نام: زینب
شهر: شیراز
تاریخ: 7/30/2011 5:58:42 PM
کاربر مهمان
  سلام پریسا از غربت
غصه نخور مهم اینه که با خدا حرف میزنی و عاشقش هستی من درکت میکنم چون به دلایلی طعم تنهایی رو واقعا چشیدم اما اگر از ته دلت از خدا بخوای که دلت رو آروم کنه واقعا کمکت میکنه اون خیلی بزرگ و مهربون هست من هیچ کس رو جز اون ندارم اگه اون نبود ....
برات دعا میکنم که هر مشکلی داری حل بشه توکلت به خدا باشه و بس اون هیچکس رو تنها نمیذاره این ما هستیم که گاهی اوقات فراموشش میکنیم
81807
نام: سمانه
شهر: شازند
تاریخ: 7/30/2011 5:50:01 PM
کاربر مهمان
  دوستای حرف دل سلام امید است به حرمت این ماه همتون حاجت روابشید. مجنون الحسین شرمنده دیر جویای احوال شماشدم انشااله حالتون خوب شده باشد من تمام نوشته های شمارو میخونم وهمیشه یه سوال در ذهنم وجود داشته است اینکه شما از مردان غیرتمند جبهه هستید اگه به سوالم جواب بدید ممنونمآخه میدونید نوشته های شما آهنگ دوری از همسنگرها رو داره .خیلی زیبا مینوسید ممنونم ازتون دعامون کنید.
81806
نام: مجنون الحسين
شهر: غرب دجله
تاریخ: 7/30/2011 5:48:34 PM
کاربر مهمان
  به نام حي سبحان

مختارنوشت:

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کانکه شد کشته او ... نیک سرانجام افتاد ...

40 جمعه است که به چله‌نشینی رقص شمشیرها رفته‌ایم ...

وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ...



تردید کردی مرد!
و همه این زخم‌ها، اثر تردید تو بود به راهی که قافله می‌رفت ... یادت هست می‌گفتی این جنگی است که نتیجه‌اش معلوم است؟ می‌گفتی عاقلانه فکر کنید! این جنگی نابرابر است ... نه مختار! باور نمی‌کنم! باور نمی‌کنم که آن روزها قلبت را داشته‌ای! عقل توی سینه داشتی مختار ... عقل به جای دل ... اما چه شد تو را مرد که اینچنین آتش زبانه گرفت به جانت و سوختی و سوزاندی ...؟ می‌خواستی انتقام بگیری از آنانکه قتل حسین دامانشان را گرفته بود ... نمی‌دانستی که خودت هم دامن‌گیر این قتلی! قافله رفته بود مختار ... رفته بود و تو مانده بودی که تکرار می‌کردی إنَّ لِقَتلِ الحُـسین (علیه‌السلام) حَرارَة في قُلوبِ المُومِنينَ لاتَبرُدَ أَبَد ...! تو دامن گیر عشق شده بودی که این قتل، جاودانگی عشق بود مختار ... نفس قرنهای دوری که قرار بود باشد و عشق را نداشته باشد ... اصلا یادت هست؟ قافله داشت می‌گذشت؟ همان جا بود مختار ... هاهُنا ... همان جا که عشق، نابرابری را پیروز شد ... تو خیلی نزدیکتر بودی مختار! تو هم نسل علی (علیه‌السلام) و اولادش (علیهما‌السلام) بودی ... مرا ببین مختار! قرنها دورتر از توأم! 14 قرن!
81805
نام: مجتبی
شهر: ...
تاریخ: 7/30/2011 5:45:11 PM
کاربر مهمان
  هوالحسیب

سلام به تمام بچه های حرف دل

مجنون الحسین ایشالا که کسالت رفع شده باشه.
نامه های قبلی رو میخوندی میدیدی که بچه ها احوالتو گرفتن.
به قول علیرضا من که خیلی پایینم ما رو چه به شما بالایی ها.داداش شمانور بالا میزنی ولی من ...

نیمه دل شکسته لیوان شعری خشکلی بود.باب دل ما.
ممنون.

التماس دعا.
81804
نام: شهاب
شهر: اميد به رحمت خدا
تاریخ: 7/30/2011 5:40:12 PM
کاربر مهمان
 
.:: ياالله ::.


از آن روزي که ما را آفريدي

به غير از معصيت از ما چه ديدي؟


خداوندا به حق هشت و چارت

زما بگذر شتر ديدي نديدي


*سلام بر روح رمضان ، مهدي موعود(عج)


فرض کن حضرت مهدي(عج) به تو ظاهر گردد ،


ظاهرت هست چنانيکه خجالت نکشي؟

باطنت هست پسنديده ي صاحب نظري؟


خانه ات لايق او هست که مهمان گردد؟

لقمه ات در خور او هست که نزدش ببري؟


پول بي شبهه و سالم ز همه داراييت

داري آنقدر که يک هديه برايش بخري؟


حاضري گوشي همراه تو را چک بکند؟

با چنين شرط که در حافظه دستي نبري؟


واقفي بر عمل خويش تو بيش از دگران

مي توان گفت تو را شيعه ي اثني عشري؟


اَللّــهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّـــکَ الفَــرَجَ

اَللّــهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـــدٍ وَآلِ مُحَمَّـــدٍ وَ عَجِّــل فَرَجَــهُم وَ فَرَجَنَــابِهِــم.

81803
نام: بوی سیب
شهر: مطلع الفجر
تاریخ: 7/30/2011 4:03:06 PM
کاربر مهمان
  ادامه بحر طویل کیفیت ورود حضرت زهرا سلام الله علیها به محشر

اهل محشر همه با فاطمه فریاد برآرند، چنان اشک ببارند که در حشر شود باز بپا محشر دیگر، ز خدا باز ندا می‌رسد ای فاطمه بار دگر از ذات خداوند تعالی بطلب حاجت خود را و بخواه آنچه که خواهی، نگه فاطمه بر حنجر صد چاک حسین است و دو دستش به دعا، گرید و گوید به خدای ازلی: بار خدا حاجت من نیست به جز آن که ببخشی ز کرم خیلِ محبّان من و شوهر مظلوم مرا، باز ندا می‌رسد از حضرت معبود که ای نور دل احمد و محمود، به عزّت و جلالم به تو آنقدر ببخشم که تو راضی شوی از من، به خدا می‌سزد آن روز خدا خلقت خود را به همان سیلیِ سختی که به یاس رخ زهرا اثرش ماند، ببخشد که همان لطمه شرر زد جگر اهل ولا را.

بگشا دیده و الطاف و عنایات و کرم بین که همان عصمت داور که همان روح دو پهلوی پیمبر، که همان آینۀ احمد و حیدر، چو نهد پای به محشر، همه بینند چو مرغی که کند دانه ز خاشاک جدا، جمع کند جمله محبان خودش را و منادی خداوند ندا می‌دهد: ای اهل قیامت! همگی پیش به پشت سر زهرا همه پویند به گلزار جنان همره صدیقه اطهر، به جز آنان که شکستند میان در و دیوار، زکین پهلوی او را، نه فقط پهلوی او، سینۀ او، بازوی او را و گروهی که ستادند و نکردند در آن عرصۀ غم یاری او را و گروهی که گشودند به آتش در کاشانۀ او را و گروهی که شکستند درون صدف سینه در آن واقعه دردانۀ او را و هم آنان که شکستند نمکدان و گرفتند ندیده نمکش را و هم آنان که گرفتند پس از رحلت پیغمبر اکرم فدکش را و هم آنان که پس از فاطمه کشتند حسین و حسنش را و هر آن کس که به اولاد علی ظلم کند تا صف محشر، و هم آنان که گرفتند به جز راه ولایت، ره عصیان و خطا را .

آقای غلامرضا سازگار
<<ابتدا <قبلی 8187 8186 8185 8184 8183 8182 8181 8180 8179 8178 8177 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=8182&mode=print