اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
8062 |
نام:
اذ
شهر:
تهران
تاریخ:
5/15/2005 2:30:36 AM
کاربر مهمان
|
اى بندگان خدا، شما را از خود نگهبانانى و از اعضايتان جاسوسانى و حافظانى راستين است ، كه اعمالتان را مى نويسند و حتى شماره نفسهايتان را ضبط مى كنند. تاريكى شبهاى ظلمانى شما را از آنان فرو نپوشد، يا اگر در پشت درهاى بسته پنهان گرديد از ديده آنها نهان نخواهيد ماند.
مولا علی (ع)
|
|
8061 |
نام:
حلاج
شهر:
تهران
تاریخ:
5/15/2005 2:05:55 AM
کاربر مهمان
|
بنام خدا ..قسمت سوم و پایانی ..
از شعر زنده یاد سید حسن حسینی
==============================
ما جرا این است، آری ما جرا تکراری است
زخم کهنه است اما بی نهایت کاری است
از شما می پرسم آن شور اهورایی چه شد
بال مواج و خیال عرش پیمایی چه شد
پشت این ویرانه های شعر شهری هست نیست؟
زهر این دلمرگی را پادزهری هست؟ نیست
ساقه امید ها را داس نومیدی چه کرد؟
با دل پر آرزو احساس نومیدی چه کرد؟
هان کدامین فتنه دکان وفا را تخته کرد
در رگ ایمان ما خون صفا را لخته کرد
هان چه آمد بر سر شفافی آیینه ها
از چه ویران شد ضمیر صافی آیینه ها
شور غوغای قیامت در نهان ما چه شد؟
ای عزیزان رستخیز ناگهان ما چه شد؟
دست دلهامان چرا از شور یا مولا فتاد
از چه طشت انتظار ما از آن بالا فتاد
***
جان تاریک من اینک مثل دریا روشن است
صبحگون از تابش خورشید مو لا روشن است
طرفه خورشیدی که سر از مشرق گل می زند
بین دریا و دلم از روشنی پل می زند
طرفه خورشیدی که غرق شور و نورم می کند
با خطابش همجوار روح آبم می کند
تیغ یادش ریشه اندوه و غم را میزند
آفتاب هستی اش چشم دم را می زند
اینک از اعجاز او آیینه من صیقل است
طالع از آفاق جانم آفتاب یاعلی است
یا علی می تابد و هالم منور می شود
باغ دریا غرق گلهای معطر می شود
چشم هستی آبها را جز علی مولا ندید
جز علی مولا برای نسل دریاها ندید
موج نام نامی اش پهلو به مطلق می زند
تا ابد در سینه ها کوس انا الحق می زند
قلب من با قلب دریا همسرایی میکند
یاد از آن دریای ژرف ماورایی می کند
اینک این قلب من و ذکر رسای یاعلی
غرش بی وقفه امواج در دریا علی
موج ها را ذکر حق این سو و آن سو می کشد
پیر دریا کف به لب آورده یاهو می کشد
مثل مرغان رها در اوج می چرخد دلم
شادمان در خانقاه موج می چرخد دلم
موج چون درویش از خود رفته ای کف می زند
صوفی گردابها می چرخد و دف می زند
ناگهان شولای روحم ارغوانی می شود
جنگل انبوه در ها خزانی می شود
کلبه شاد دلم ناگاه می گردد خراب
باز ضربت مب خورد مولای دریا از سراب
پیش چشمم باغ های تشنه را سر می برند
شاخه های سرخ از نخل تناور می پرند
خارهای کینه قصد نوبهاران می کنند
روی پل تابوت ها را تیر باران می کنند
در مشام خاطرم عطر جنون می آورند
بادهای باستانی بوی خون می آورند
***
صورت اندیشه ام سیلی ز دریا می خورد
آخرین برگ از کتاب آبها، تا می خورد
..........
یا حق
|
|
8060 |
نام:
مریم
شهر:
کرج
تاریخ:
5/15/2005 1:33:26 AM
کاربر مهمان
|
اه از این ویرانگی های غروب
|
|
8059 |
نام:
سيد محمد
شهر:
تهران
تاریخ:
5/15/2005 1:13:09 AM
کاربر مهمان
|
مهدي جان وبلاگ قشنگي داري. خدا با شهدا محشورت كنه.
|
|
8058 |
نام:
مهدی
شهر:
شهر عاشقان
تاریخ:
5/15/2005 12:49:16 AM
کاربر مهمان
|
به وبلاگ من حتما یه سر بزن...
mahdiyar.blogfa.com
|
|
8057 |
نام:
ابالفضل
شهر:
مشهد
تاریخ:
5/14/2005 8:06:31 PM
کاربر مهمان
|
سلام
دلم برایتان تنگ شده امسال هم من را به مقتلتان راه ندادید دلم می خواهد قسمتم کنید تا بیام فکه آنجا باهت حرف بزنم ودرد دل کنم
|
|
8056 |
نام:
هیشکی
شهر:
برزخ
تاریخ:
5/14/2005 7:52:31 PM
کاربر مهمان
|
هوالمونس
سلام...
دلم داره میترکه یه دنیا درد دل دارم.
نمی دونم چرا حول شدم! از کجا شروع کنم ؟!
حدود دو ماه که شدیدا افسرده شدم. آخه من تو حادثه
مسجد ارک حضور داشتم...دیدن اون فاجعه از نزدیک
دیوونه کرده منو . خاطره اون شب از ذهنم بیرون
نمیره....!!دلم می خواد با یکی راجع به اون شب حرف
بزنم ... اما گوش امین پیدا نمیکنم!!!
بابا ایهالناس من درد دارم ....درد دل دارم...دارم
میمیرم....
منتظر یه گوش شنوا می مونم یا میمیرم!!!!!!.......
|
|
8055 |
نام:
طاهره
شهر:
تهران
تاریخ:
5/14/2005 11:39:00 AM
کاربر مهمان
|
دعایم کنید
من بیماری دارم که نمی توانم ازدواج کنم ولی یک نفر مرا خیلی دوست دارد ومن نمی توانم به او بگویم
من خیلی تنهایم التماس می کنم بعد نماز مرا دعا کنید
|
|
8054 |
نام:
کالیفرنیا
شهر:
میان زمین و هوا
تاریخ:
5/14/2005 11:01:19 AM
کاربر مهمان
|
بسم الرب الحجه
دوباره شک
ميان رکعت نخست و
رکعت ششم
دوباره سجده های سهو
از ايـن که بگذريم
باز در نمازهای من
يکی کم است.
یا علی مدد
|
|
8053 |
نام:
حلاج
شهر:
تهران
تاریخ:
5/14/2005 10:31:32 AM
کاربر مهمان
|
اگه یه آدمایی تونستن سرشونو بالا بگیرن و خودشو نو یه جوری جلوه دادن که من فکر کنم اونا وصلند .. خوب این اشکال از منه ...چون نرفتم یاد بگیرم و خودمو برسونم به حدی که یه ذره کامل بشم ..
یه وقتایی حرف بزرگترا خوبه اما ..هر حرفی که زده میشه باید شرایط و مکان و زمان رو توش دخیل کرد ..یه چیزایی بدرد یه جاهایی میخوره که خصوصیه ..تا یه سری مثه من راهو گم نکنن ..
مگه میشه تو اندیشه عرفانی برای رسیدن به کمال قلب پر تلاطم رو که هر ضربه اش تذکر یاد خداست با یه ابزار پیش پایی چه میدونم مثه لطیفه سوقشون داد به منبع الهی ..؟
تو دستگاه عریض و طویل الهی همه جور آدم میاد ...یه وقت یه جور نشه که هی قلم بزنیم هی صغری و کبری بچینیم ..آخرش یه چیزه دیگه بشه بعد هم قلم بیچاره رو متهم کنیم که ای _نان به نرخ روز خور_
نتونستی حرف دلمونو بزنی و آبرومونو بخری ..!!
یه وقت یه جوری نشه که آخرش از خدا خرج کنیم و همه حرفا و عملکردا مونو گردن خدا بندازیم بعد هم بگیم بابا ما احساس لطیفی داریم ..و خدا گونه فکر میکنیم حالا که اینطوره به خیلیها هم فخر فروختیم که خوب حرف میزنیم و خوب قلم میگیریمو مینویسیم .. پس کلید در کوچیکه بهشت مال ماست ..
چه کنیم دست خودمون نیست چون با خدا رفیقیم میگذره ..نه !!اینجوری نیست ..
گفت : شخصی عالمی رو خواب دید گفت : چه خبر ؟ گفت هیچ ..ما که گذشتیم ولی خیلی سخت میگیرن حتی برای یک دست تکان دادن اضافه از آدم حساب میکشن .....و اینکه خدا دیر گیره ولی سخت گیره ...!!
بنظرم اگه بتونم یه جوری حرف بزنیم که عشق و عاشق و معشوق رو در اندیشه آدمای بزرگی که توی این راه عمری استخوان خرد کردن مثل : ابن عربی معنی کنیم و اونا رو توضیح بدیمو تفسیر کنیم شاید تونسته باشم تازه به حرفمام رنگ وروی خدایی بدم و بعد تازه باید بگیم ..حب چیه ..حبیب و محبوب کیه و محبت معنیش تو کدوم بستر میگنجه ..
و الا باید هرچه رشته بودیم پنبه کنیم و بگیم ..مرغ همسایه غاز است ..!
یه جایی تو دعای ابو حمزه ثمالی داره که میگه آدما رو روز قیامت میارند تا حساب بکشن وعذاب کنن ..
میگن تو رو بخاطر علمت ..چرا که بهش مینازیدی و باهاش فخر میفروختی ..به قاری قرآن میگن تو به صوتت مینازیدی تا مردم بهت بگن آفرین .....و خیلیهای دیگه ..!!یعنی چی ؟ یعنی اینکه خدا رو باید تو کارام بیارم ...باید به کارم رنگ خدا بدم ..بگم برا خدا می بینم ..برا خدا میشنوم ..برا خدا مینویسم ..
و....
یه وقت نشه .. نهال گردو بکارم .. سیاه دونه برداشت کنم ...!!
ولله المستعان والعاقبه للمتقین
یا حق
|
|