هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
80042
نام: فرزانه
شهر: تهران
تاریخ: 4/30/2011 8:35:40 PM
کاربر مهمان
  اگر ادم گناه بزرگی انجام بده اما خیلی زوداز کاری که کرده پشیمون بشه لیاقت بخشش نداره اگر با خدا عهد کنه دیگه مرتکب این کار نشه بازم لیاقت بخشش نداره اگر دل کسیو شکونده باشه وازش عذر خواهی کرده باشه چی بازم لایق نیست چرا ادم ها توی بخشش انقدر سخت میگیرن ؟
80041
نام: شکیبا
شهر: کابل
تاریخ: 4/30/2011 5:03:25 PM
کاربر مهمان
  از خدوند بزرک بخت و تالا خود را مخوهیم.خداوند متعال بخت مرا باز کند.به یک شخص مسلمان و خوب.امین.
80040
نام: شهره
شهر: تنهایی
تاریخ: 4/30/2011 4:00:47 PM
کاربر مهمان
  سلام به عاشقان حرف دل.علی آقا بهتون خیلی تبریک میگم امیدوارم همیشه تو زندگیتون موفقیت های بالایی را کسب کنید.ان شاءالله. التماس دعا
80039
نام: ملیحه
شهر: گرگان
تاریخ: 4/30/2011 3:19:39 PM
کاربر مهمان
  سلام به دوستای گلم

علی آقای اخلاقی از صمیم قلب بهت تبریک میگم.

آقای امیر علی از یزد این موردیو که شما میخواید خیلی باید بگردی تا پیداش کنی. اما اگر پیداش کردی قدرشو بدون. این مشکل خیلی از جوونای امروزیه.توکل کن خدا بهت میده.

عاطفه جون میگن خدا توی دل شکسته خونه داره من آدم خوبی نیستم اما دل شکسته ام، به سهم خودم شفای پدرتونو از خدا میخوام به امید رحمت خدا.


برام دعا کنید محتاجم به دعا
80038
نام: عطیه
شهر: تهران
تاریخ: 4/30/2011 2:41:09 PM
کاربر مهمان
  آقا اینجا چه خبره سهام شهراونا سهام شهراینا سهام شهرخودشون سهام شهرخودمون اصلا اینجا کجاست ؟من کیه ام؟ سهام کیه ؟ اینجورکه ازشواهد وقرائن پیداست خیلی طرفدار داری !بگذارید حالا که اومدم چند چند جمله زیبا
از خدا میخواهم آنچه را که شایسته توست به تو هدیه بدهد، نه آنچه را که آرزو داری، زیرا گاهی
آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار!

هیچ وقت از مشکلات زندگی ناراحت نشو، کارگردان همیشه سخت ترین نقش ها را به بهترین بازیگر
می دهد.

خداوند اگر آرزویی در تو قرار داده، بدان
توانایی آن را در تو دیده است!

باران رحمت خدا همیشه می بارد، تقصیر
ماست که کاسه هایمان را بر عکس گرفته ایم
80037
نام: سهام........
شهر: ایمان...........
تاریخ: 4/30/2011 2:31:01 PM
کاربر مهمان
  سلام
علی اقا بهتون تبریک میگم موفق باشیید
یا علی
80036
نام: انسیه
شهر: تنهایی و انتظار و امیدو...یاالله
تاریخ: 4/30/2011 11:57:04 AM
کاربر مهمان
  سلام

اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه
گفت :حاج آقا يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه
گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم
گفتم: يعني چي؟
گفت: دارم ميميرم
گفتم: دکتر ديگه اي، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.
گفتم: خدا کريمه، انشاله که بهت سلامتي ميده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم خدا کريم نيست؟
فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گول ماليد سرش
گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟
گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم
خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسي نداشت
خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد
با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتني ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم
بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم
ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم
گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک ميکردم
مثل پير مردا برا همه جونا و آرزوي خوشبختي ميکردم
الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و ناز وخوردني شدم
حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آيا خدا اين خوب شدن و
قبول ميکنه؟
گفتم: بله، اونجور که يادگرفتم و به نظرم ميرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزيزه
آرام آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر داشت ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟
گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!
يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟
گفت: بيمار نيستم!
هم کفرم داشت در ميومد وهم ازتعجب داشتم شاخ دار ميشدم گفتم: پس چي؟
گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر گفتم: ميتونيد کاري کنيد که نميرم گفتن: نه گفتم: خارج چي؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجي
مارفتني هستيم کي ش فرقي داره مگه؟ باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد







یه موقع قصدجسارت نشه ها چون برای خودم زیبا بود خواستم شماهم بخوانید.

یاحق
التماس دعا

*****اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم*****
80035
نام: عطیه
شهر: تهران
تاریخ: 4/30/2011 11:54:40 AM
کاربر مهمان
  باسلام وصلوات برمحمد وآل محمد وسلام ودرودبردوستان عزيزوهمراهان هميشگي اهالي حرف دل .بادرود برروح مطهر شهیدان عملیات بیت المقدس که امروز سالروز عملیات بیت المقدسه .اميدوارم كه حال پدرعزيز عاطفه جان خوب شده باشه خداتمامي مريضاي اسلام راشفا بدهد انشاءالله .راستش يكي ازهمكارانم حدوديك وسال ونيم بودكه سرطان داشت وديگه روز چهارشنبه ساعت ۹ شب راحت شد ودارفاني راوداع گفت منم روزپنچشنبه ازصبح بهشت زهرابودم وغسالخانه و....جلوي درغسالخانه روي آمبولانسهاي حمل جنازه نوشته بودند كه آيا شما خودرابراي چنين روزي آماده كرديد . اگربخواهيم دقيق بشيم آيااگرامروزبه ما بگويند كه آخرين روز عمرتون وديگه نيستيد ماچه كارمي كنيم؟ آیا توشه ای داریم ؟ اگربدونیم که آخرکارهمه مون همینه بازم گناه می کنیم بازهم .... یاعلی
80034
نام: ایمان
شهر: تهران
تاریخ: 4/30/2011 11:38:49 AM
کاربر مهمان
  حاج اسماعیل دولابی می فرمایند:پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم
خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند...

یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید
یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند
یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را
می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد
هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست
توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم

آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود
وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد

ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد
زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش
نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن
خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید

برای تعجیل در امر فرج بلند صلوات بفرست.
80033
نام: مسلم
شهر: اصفهان
تاریخ: 4/30/2011 12:43:58 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه اونايي كه خالصن و بي ادعا
بچه ها برام دعا كنيد من از بچگي مريض بودم و الان حدود بيست ساله كه دارم رنج ميكشم تو را خدا برام دعا كنيد ديگه خسته شدم طاقت ندارم
<<ابتدا <قبلی 8010 8009 8008 8007 8006 8005 8004 8003 8002 8001 8000 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=8005&mode=print