هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
79822
نام: عبد ا...
شهر: رفسنجان
تاریخ: 4/16/2011 9:39:55 AM
کاربر مهمان
  اهل دل ای نازنین هایم سلام
سالروز شهادت دخت گرامی حضرت رسول(ص) و همسر مظلومه اول مظلوم جهان اسلام، سلام الله علیهم اجمعین، را خدمتتان تسلیت عرض مینماییم.
پیام روشنک محترم را که دیدم پیش خود گفتم چه خوب بود دوستان دیگر هم لطف می نمودند و خاطراتشان را از سفر به سرزمین افلاکیان می نوشتند، و میدانیید که رهبر والا مقاممان(دام الظله) چقدر در این موارد تاکید فرموده اند.
حق نگهدارتان و انشاءالله حوائج شرعی همه دوستان ختم به خیر شود، به برکت صلوات بر محمد وآل محمد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و ترحم علی اغثنا بحقهم یا کریم.
79821
نام: عزیزی
شهر: تهران
تاریخ: 4/16/2011 8:51:50 AM
کاربر مهمان
  سید خوشا به سعادتت رفتن لیاقت می خواهد که شما داشتید و رفتید ولی ما ماندیم با همه نا جوانمردیها و بی ارزشیها ای کاش آنانیکه به حساب خودشان مرد هستند وبه خود میبالند و دائم مردانگیشان را بر سر دیگران می کوبند دمی با شما می نشستند اما لیاقت لحظه ای نشستن و آرمیدن در کنار شما راهم نداشتند ،دلم مالامال از درد است زندگی ام در لبه پرتگاه است نمی دانم گناهم چیست که که اسیر نامردان شدم از جدت برایم کمک بخواه دعایم کن سید.
79820
نام: عطیه
شهر: تهران
تاریخ: 4/16/2011 8:46:02 AM
کاربر مهمان
  باسلام وصلوات برمحمد وآل محمد وسلام ودرود برتمامی دوستان وعزیزان اهالی حرف دل .
دل کندن از نعمت دنیا
گویند که منصور روزی مر عمروعبید را گفت که مرا پندی بده گفت: از دیده گویم یا از شنیده؟ منصور گفت که از دیده عمرو گفت که چون عمر عبد العزیز گذشته شد او را یازده پسر ماند و مبلغ ترکه او هفده دینار بود. هر پسری را هجده قیراط زر رسید. و هشام عبد الملک چون فرمان یافت او را هم یازده پسر ماند و هر یک را از ایشان هزار هزار دینار میراث ماند. و پس از آن به مدتی نزدیک پسر عمر عبد العزیز را دیدم که به یک روز صد اسب در راه خدا عزوجل سبیل کرد و از پسران هشام یکی را دیدم که بر راه خلق نشسته بود و صدقه می خواست.
و اگر عاقل در حکایت تامل کند داند که دنیا و نعمت او دل بستن را نمی شاید.
جوامع الحکایات و لوامع الروایات
محمد عوفی
ملتمس دعاهای زیبا وگیراتون هستم حفیررا ازدعاهای خیرتون بی نصیب نگذارید.
79819
نام: امین
شهر: اقلید فارس {EGHLID}
تاریخ: 4/16/2011 8:42:21 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه اهل دلا.
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار می‌کرد، متعجب شده بودند.
ناگهان پسر جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند.
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند.
باران شروع شد. قطراتی از باران روی دست پسر جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران می‌بارد،‌ آب باران روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: ‌چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی‌کنید؟!
مرد مسن در پاسخ گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می‌گردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می‌تواند ببیند ...
نتیجه اخلاقی : قبل از تحلیل هر اتفاقی هرگز زود قضاوت نکن!
79818
نام: پرستو
شهر:
تاریخ: 4/15/2011 11:27:44 PM
کاربر مهمان
  به نام خدا
آقا سید!! این روزها آموخته ام که مومن منتظر با استفامتش است که پایدار می ماند و البته به لطف خدا...به قول سهراب چه اهمیت دارد ؛ گاه اگر می رویند، قارچهای غربت
امان از دل زینب
اللهم عجل لولیک الفرج به حق زینب
79817
نام: عصمت
شهر: بیرجند
تاریخ: 4/15/2011 7:35:34 PM
کاربر مهمان
  سلام من حداقل هفته ای یک بار به ابن جا می یام این وبلاگ محل ارامش بخشیه راستشو بخواین من چند مدت بود خدامو گم کرده بودم ولی الان همین الان که این نوشته ها رو برای شما می نویسم حال خوبی دارم هدف از نوشتن این حرفا این بود که تشکر کنم این حداقل کاری که می تونستم بکنم ممنون که این وبلاگ رو درست کردید برام دعا کنید دوستون دارم
79816
نام: کمیل
شهر: اصفهان
تاریخ: 4/15/2011 7:09:20 PM
کاربر مهمان
  سلام
الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی ، همدردی کنم .

بیش از آنکه مرا بفهمند ، دیگران را درک کنم .

پیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم .

زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم

و در مردن است که حیات ابدی می یابیم
التماس دعا
79815
نام: رضا دریابر
شهر: نگین سبز استان فارس_جنت شهر
تاریخ: 4/15/2011 6:32:39 PM
کاربر مهمان
  امروز برای شهدا وقت نداریم

ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم

با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است

ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم

چون فرد مهمی شده نفس دغل ما

اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم

در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است

بهر سفر کرببلا وقت نداریم

تقویم گرفتاری ما پر شده از زر

ای داغ دل لاله تو را وقت نداريم
79814
نام: یاس
شهر: کرمان
تاریخ: 4/15/2011 5:49:04 PM
کاربر مهمان
  ای کاش قانون همه ی دوستی ها این بود یا رفاقت تعطیل یا دوستی هرگز
79813
نام: زهرا
شهر: تهران
تاریخ: 4/15/2011 5:26:20 PM
کاربر مهمان
  سلام آقای شهید.من خواهری دارم که چند سالیه دچار مشکل روحی شدیدی شده تو رو به خدا دعا کنید خوب بشه
<<ابتدا <قبلی 7988 7987 7986 7985 7984 7983 7982 7981 7980 7979 7978 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=7983&mode=print