هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
79562
نام: میثم پایان
شهر: تبریز
تاریخ: 3/29/2011 9:57:57 PM
کاربر مهمان
  یاد و خاطره هشت سال دفاع مقدس و امام امت و شهیدان گرامی باد
79561
نام: لاله -ص-م
شهر: ساری
تاریخ: 3/29/2011 7:53:20 PM
کاربر مهمان
  سلام.من عاشق یک نفرم و دوستتش دارم اما اون به من میگه درکم نمیکنی . موندم بین جدایی و ادامه دادن. میخواهم بهش بگم واقعاً دوستش دارم
79560
نام: asal
شهر: tehran
تاریخ: 3/29/2011 3:21:10 PM
کاربر مهمان
  شخصی را دوست دارم دلم میخواد سال جدید بهش برسم ولی نمیدونم اونم نظر منو داره یا نه؟
79559
نام: نفیسه
شهر: به زودی یه جای دیگه
تاریخ: 3/29/2011 1:07:03 PM
کاربر مهمان
  به رسم ادب به رسم وفا
عید همگی مبارک
با آرزوی بهترین ها
به یاد همه باشید خدا به یاد همه هست
یاعلی یا هیچکس یا .
79558
نام: نیکا
شهر: سبزوار
تاریخ: 3/29/2011 11:54:28 AM
کاربر مهمان
  سلام دلم داره میترکه هرچقدر دعامیکنم اروم نمیشم اماچاره ای جز مردن نیست بخداالتماس میکنم نجاتم بده نمیدونید تو تاریکی مطلقم بخودم نهیب میزنم که درست میشه اما بدتر میشه امیدم فقط خداس اما رهام کرده دستمو نمیگیره دارم باسرمیرم تو جهنم برام دعاکنید شاید بخاطر دل شمابنده های خوب خدا یه نگاهی بهم بندازه هرچقدر خودم دعامیکنم جواب نمیگیرم از همه التماس دعادارم
79557
نام: یا علی
شهر: قم
تاریخ: 3/29/2011 10:52:26 AM
کاربر مهمان
  باد،با چراغ خاموش کاری ندارد اگر در سختی هستی بدان که روشنی.
79556
نام: عطیه
شهر: تهران
تاریخ: 3/29/2011 10:51:16 AM
کاربر مهمان
  باسلام وعرض ادب خدمت تمامي دوستان واهالي حرف دل .اين اولين داستان آموزنده سال ۹۰ انشاالله مثمروثمرباشه .
یکی از ثروتمندان دهکده مجاور شیوانا و شاگردانش را برای صرف ناهار به باغ بزرگ خود دعوت کرده بود. این مرد ثروتمند دارای زن و فرزندان و نوه های زیادی بود. میزی بزرگ وسط باغ برپا شده بود و روی آن انواع غذاها و میوه ها قرار داشت. بچه ها و نوه های مرد ثروتمند در کنار نهر کوچکی که در کناره باغ قرار داشت به قورباغه ها سنگ می زدند و از زخمی کردن آنها لذت می بردند و مرد ثروتمند هم برای شادکردن محیط به طور دائم با خدمتکاران و زن و فرزند خود شوخی می کرد. مثلا به خدمتکار می گفت که فردا او را به سختی ادب خواهد کرد و حقوق این ماهش را قطع خواهد کرد و یا رفتار زن خود را مسخره می کرد و از حرکات خنده دار گذشته زن یاد می کرد و با صدای بلند می خندید. همچنین بچه ها را دست می انداخت و آنها را به خاطر سکه و شیرینی به جان هم می انداخت و خلاصه با روش های به ظاهر شوخ و خنده دار خود سعی می کرد مجلس گرمی کند.
شیوانا با حالت آزرده ای از مرد ثروتمند خواست که به بچه ها بگوید به قورباغه ها سنگ نزنند و خودش هم مراعات کلامش را بکند و با شخصیت و حرمت انسان های حاضر و غایب در مجلس شوخی نکند. مرد ثروتمند که از این رفتار شیوانا دلخور شده بود با ناراحتی گفت: به نظر می رسد استاد با شوخی و خنده میانه خوبی ندارند و غم و غصه را بیشتر ترجیح می دهند؟
شیوانا لبخند تلخی کرد و گفت: اتفاقا برعکس من طرفدار شادی و نشاط واقعی ام. آن کودکان شوخی شوخی دارند سنگ می زنند، اما آن قورباغه ها بی دلیل جدی جدی دارند زخمی می شوند و می میرند. آن خدمتکار از همین الان تا فردا به خاطر تهدیدی که تو به شوخی بر زبان راندی به طور جدی غمگین و افسرده شده است. این زن و همسر تو هم به خاطر اینکه تو غضبناک نشوی ، شوخی های آزاردهنده تو را تحمل می کند و با لبخند تلخ وشرمگینش غم درونی خود را برملا می سازد. بچه ها هم از زخم زبان های تو هراسان اند و دائم سعی می کنند از تو فاصله بگیرند. تو شوخی شوخی چیزی می پرانی و بقیه به طور جدی جدی آزار می بینند. تو به من بگو کجای این گونه شوخی کردن مایه شادی و نشاط است تا من هم با تو بخندم!
79555
نام: یاس
شهر: کرمان
تاریخ: 3/29/2011 10:36:45 AM
کاربر مهمان
  به گورستان گذر کردم کم و بیش

بدیدم قبر دولت مرد و درویش

نه درویش بی کفن در خاک خفته

نه دولت مرد برد از یک کفن بیش
79554
نام: سلام
شهر: تهران
تاریخ: 3/29/2011 1:31:25 AM
کاربر مهمان
  خدایا شکرت
ولی اخه چرا؟ چی کار کنم؟من منتظرم ازت می خوام
79553
نام: خسران دیده
شهر: دیار ناملایمات
تاریخ: 3/29/2011 12:10:00 AM
کاربر مهمان
  میوه ما لک شده مارا بخر
از برای خود دل ما را ببر
خود مبین بر حال و روز زار ما
روز گاری رونق داشت کار ما
ما ز سر سبزی ارادت داشتیم
از طفولیت سیادت داشتیم
سجده می بردیم بر درگاه تو
اشک میچیدیم در فصل درو
جا نماز ما به روی آب بود
جای اتراق همه محراب بود
حالی از ما مانده است پرده ای
آری ای حمال تن بد کرده ای
جانماز ما نمی دانم چه شد
آن سیادتها نمی دانم چه شد
سبزی ما را از این سفره که برد . . . . .. .
<<ابتدا <قبلی 7962 7961 7960 7959 7958 7957 7956 7955 7954 7953 7952 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=7957&mode=print