هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
77452
نام: ابراهیم
شهر: بوشهر
تاریخ: 11/18/2010 8:13:08 PM
کاربر مهمان
  بنام خدا ؛
چه بگوییم که از کرانه ها ی دریا نمی توان عمق آن را وصف نمود، چه بگوییم که از ساحل نمی توان رنگ آبی دریا را وصف نمود، چه بگوییم که در پی آنهمه طوفان امواج را جز در بر ساحل نمو توان سر نمود...
راه بی پایان شهیدان را یکروزه رفتن آسان نیست، عشق می خواهد و شور، از راه های بی کران گذشتن تا رسیدن به نور ...
روح تان شاد راهتان پر رهرو و یادتان گرامی
77451
نام: هادی
شهر: کرمان
تاریخ: 11/18/2010 8:03:28 PM
کاربر مهمان
  سرويس دفاع مقدس تابناك ـ شهید حمید (حسین) عرب نژاد، فرزند اکبر، متولد سال 1345 در شهر خانوک از توابع استان کرمان، با آغاز جنگ تحمیلی و فرمان بسیج از سوی امام خمینی(ره) مدرسه را رها کرد و راهی دانشگاه عشق (جبهه) شد. در عملیات بیت المقدس، یک شب مانده به آزادی خرمشهر به آسمان حضرت دوست نقب زد. شهید;حمید عرب نژاد در این عملیات مفقودالاثر و پس از 24 سال به عنوان ;شهيد گمنام بر دوش مردم روزه دار محله پامنار تهران تشییع و در مسجد فائق دفن شد.

به گزارش خبرنگار ;تابناك، آقای یزدی زاده از اهالی کاظم آباد (35 کیلومتری کرمان) می‌گوید: شبی داشتم از تلویزیون مراسم تشییع شهدا را نگاه می‌کردم. دلم گرفت و حال عجیبی به من دست داد. با خودم گفتم کاش من هم در جمع این مردم برای تشییع و خاکسپاری شهدا حاضر بودم و با همان حال خوابیدم. در عالم خواب، همان تشییع با شکوه را دیدم ولی با عظمت تر، پس از تشییع، یک برادر پاسدار آمد و گفت: با شما کار دارند. وقتی رفتم، به من گفتند: شما باید خاکسپاری شهدا را انجام دهی.

زیر لب شروع کردم به خواندن اشعاری پيرامون امام حسین (ع) و گودال قتلگاه و همزمان شهدا را درون قبر قرار می‌گذاشتم. سومین شهید را که گذاشتم، یکباره متوجه شدم قبر روشن و به اندازه یک اتاق بزرگ شد.

چند لحظه بعد شهید بر تختی نشست. ترس بر من غلبه کرد؛ خواستم از قبر بیرون شوم و یک دفعه به خودم آمدم و گفتم که شهید که ترس ندارد. برگشتم. شهید به من گفت: همان شعر‌هایی که زمزمه می‌کردی بخوان.

من می‌خواندم و او سینه می‌زد. پس از چند لحظه گفت: از تو یک خواهش دارم. من حسین اکبر هستم، بچه خانوک. باید بروی به پدرم بگویی که من در اینجا دفن هستم و نفر سومم.



تأکید کرد که حتما بروم و در مقابل به من قول شفاعت داد. از خواب بیدار شدم، گریه می‌کردم ساعت 5/ 1 بامداد بود. خانمم بیدار شد. برای او خوابم را تعریف کردم.

دو روز بعد، از برادر همسرم خواستم که برود و به خانواده شهید خبر بدهید، چند روز گذشت و خبری نشد. خودم با موتور سیکلت رفتم خانوک.

نشاني شهيد را از چند نفر پرسیدم. با توجه به گذشت 24 سال کسی یادش نبود. رفتم گلزار شهدا آنجا هم چيزي دستگيرم نشد. تا اينكه از یک نفر پرسیدم. او گفت: به این نام یک نفر را دفن کرده‌اند. جنازه اش را همان سالها آورده‌اند با ناامیدی برگشتم به طرف کاظم آباد.

همسر گفت: باید از یک فرد مسن تر مي پرسيدي.
دوباره با همسرم به خانوك رفتيم. از یک نفر داشت از روبه رو می‌آمد، پرسیدم: آیا شما شهیدی به نام حسین اکبر می‌شناسی که مفقود باشد.

گفت:بله! پسر خواهرم است.
گفتم:با پدر ایشان کار دارم. تا اين جمله را گفتم، ماشینی از راه رسید. پدر شهید بود. به اتفاق هم به خانه ایشان رفتیم و من جریان خواب را تعریف کردم. چند عکس شهید آنجا بود. به همسرم در گوشی گفتم: شهیدی که خواب دیدم بین اینها نیست.

پدر شهید متوجه شد و رفت عکس دیگری را آورد و دیدم همان عکس شهیدی است که من در خواب دیده ام.

یکی از همرزمان شهید در ادامه این جریان می‌گوید: پدر شهید با من تماس گرفت و موضوع خواب را گفت. بنا شد در این باره تحقیق شود. بلافاصله از طریق هیأت مددکاری ایثارگران کرمان، جناب سرهنگ ورزنده، شماره ستاد معراج را پیدا کردم و پس از چند روز توانستم با مسئول امور ش
77450
نام: جوانشیری
شهر: قاسم آباد
تاریخ: 11/18/2010 6:19:07 PM
کاربر مهمان
  یا امام رضا شکرت ازت می خوام امام رضا جون سفارشمو به خدا بکنی ۱-ظهور آقا امام۲-سلامتی همه ی مردم بعد هم خانواده مون خصوصا بابام
77449
نام: شیلان
شهر: سنندج
تاریخ: 11/18/2010 4:29:52 PM
کاربر مهمان
  خدایا بنازم به نازنینی حکمتت ! خدایا چه کنم که همه چیز از حکمت وارده ی توست شکر
77448
نام: سجاد یزدی نژاد
شهر: شهر بابک
تاریخ: 11/18/2010 3:46:15 PM
کاربر مهمان
  فراق يار جانم را گرفته

تب هجران توانم را گرفته

نه تاب درد گفتن دارم اي دل

که گويي غم زبانم را گرفته

غم دلبر زده آتش به جانم

که ميسوزد ز سر تا استخوانم

بيا اي دل بيا با هم بسوزيم

که خاکستر بر اين خرمن نشانم

امان از دست صياد زمانه

که بگرفته دل ما را نشانه

کبوتر بچه اي در خواب ميگفت

مرا نه بال و پر ماند نه لانه

دلم درد و سرم درد و تنم درد

از آن بهتـر بگويم که منم درد

طبيبا زخم دل را مرحمي نيست

بود داروي زنده ماندنم درد

چه سازم با غم و دوري دلدار

که شبها مينشينم در غم يار

مرا ني طاغت دوريست يارب

نه مي باشد توان حال بيمار

بيا اي مونس من يابن الزهرا

عزيز نرگس من يابن الزهرا

بيا تا بي کس و کارم ندانند

تويي مولا کس من يابن الزهرا

77447
نام: فرح
شهر: اهواز
تاریخ: 11/18/2010 2:32:55 PM
کاربر مهمان
  خدایا هرگز نگویمت که دستم بگیر عمریست گرفته ایی رهایم مکن اسال الله بحق یوم العرفه وبحق العید الکبیر وبحق حجاجبیت الله الحرام ان یبارک لکم ویهنِیکم بهذاالعید ویجعلکم العام القادم واقفین علی جبل عرفات انشالله
77446
نام: عاطفه
شهر: شيراز
تاریخ: 11/18/2010 1:59:59 PM
کاربر مهمان
  اجر شما جز بر خدا نيست بگو من ازشما اجري نميخواهم اجر من نزد پروردگار جهانيان است
77445
نام: ثمین
شهر: بندرلنگه
تاریخ: 11/18/2010 1:30:19 PM
کاربر مهمان
  بربالای تخت یوسف کنعان نوشته است هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود اقا جان امام زمان جونه مادرت زهرا بیا که ارزویه بزرگم دیدن و ظهور شماست قربونت برم
77444
نام: سلیمی
شهر: کرج
تاریخ: 11/18/2010 9:44:15 AM
کاربر مهمان
  صد موعظه کن ولی ز تسلیم نگو
از خمس و زکات و ضرب و تقسیم نگو
آقا تو بیا ولی فقط با یک شرط
از آنچه که ما دوست ندارم نگو...!
یا مهدی
77443
نام: شهاب
شهر: امید ب رحمت خدا
تاریخ: 11/18/2010 3:43:01 AM
کاربر مهمان
 
.:: یَااَلله ::.



.* یااباصـــالح المهـــدی(عج) ادرکنی *.



كى رفته‏اى زدل ، كه تمنّا كنم تو را

كى بوده‏اى نهفته ، كه پیدا كنم تو را


غیبت نكرده‏اى ، كه شوم طالب حضور

پنهان نگشته‏اى ، كه هویدا كنم تو را


با صدهزار جلوه برون آمدى ، كه من

با صدهزار دیده تماشا كنم تو را


بالاى خود در آینه ی چشم من ببین

تا با خبر زعالم بالا كنم تو را


مستانه كاش! در حرم و دیر بگذرى

تا قبله‏گاه مؤمن و ترسا كنم تو را


خواهم شبى ، نقاب زرویت برافكنم

خورشید كعبه ، ماه كلیسا كنم تو را


گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من

چندین هزار سلسله در پا كنم تو را


طوبى و سدره ، گر به قیامت به من دهند

یكجا فداى قامت رعنا كنم تو را


زیبا شود به كارگه عشق، كار من

هرگه نظر به صورت زیبا كنم تو را



فروغى بسطامى


<<ابتدا <قبلی 7751 7750 7749 7748 7747 7746 7745 7744 7743 7742 7741 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=7746&mode=print