هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
74952
نام: تنها
شهر: بی کسی ها
تاریخ: 5/31/2010 9:57:51 AM
کاربر مهمان
  سلام به شهیداوینی و همه ی دوستای حرف دل نمی دونم چرا اینقدر تنهام به هم زبون نیاز دارم تا حرف دلم را بهش بزنم ولی مشکل اینجاست که هیچ کس به حرف ماجوونا گوش نمیده حتی پدر ومادر/کمکم کنید/
74951
نام: مهرداد افلاکی
شهر: تهران
تاریخ: 5/31/2010 8:36:55 AM
کاربر مهمان
  با سلام و درود بر روح بلند و ملکوتی امیرالمومنین علی (ع) - با مشکلی که برایم رخ داده حالا متوجه میشوم استخوان برگلو داشتن به مدت ۲۵ سال امام علی یعنی چه؟امید آن دارم که منهم چون ایشان از امتحان سربلند باشم و از خدا میخواهم از همه گناهانمان درگذرد همه مارا به راه راست هدایت کند.انشالله
74950
نام: وحید
شهر: كرج
تاریخ: 5/31/2010 7:30:09 AM
کاربر مهمان
  شبی ساکت و دلگیر خودم بودم وقلبی که ز غم بسته به زنجیر و هنگام اذان بود که پیچید در آفاق یکی نغمه تکبیر نوشتند،که هنگام اذان دست به دامان خدا باش ومشغول دعا باش وگفتم به خدابین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرببلایم...........

يا حـــــــــــــــــــــــــق.........
74949
نام: نفیسه
شهر: لس انجلس
تاریخ: 5/31/2010 1:28:19 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه ی دوستان قدیمی و جدید البته اگه هنوزم مارو دوست خودتون بدونید
یه سلام مخصوص به امیدامیدامید اتنا خانم محمدی خانم ایمان ابجی فیروزه سربازگمنام واستادگرامی خودم


غرض از مزاحمت اینکه راهیه تهران از لس انجلسم دارم برمیگردم خدابخیربگذرونه انشاالله دوستان به یاد همه مسافرا همه بیکارا همه گرفتارا همه ناامیدا همه مریضا همه مریض دارا همه سربازا همه امتحان دارا همه قرض دارا همه مامانا خلاصه به یاد همه باشید
بیشتر از همه به یاداقا باشید و به یاد عاشقا


برسم تهران بعداز چندروزی اگه خدابخواد ردیف میکنم بیام پای نت اخه توی خونه ندارم به هرحال خواستم بگم من بیوفایی نمیکنم هستم به یاد همه
اگرچه نام نمیبرم اما به یاد یه سری ها مخصوص وبه یاد یه سری های دیگه معمولی :) هستم


قابل بدونید مارو هم از دعای خیر خودتون بی نصیب نذارید

تابستون مشهدالرضا انشاالله اگه قسمت شد که ایشالا میشه ساعت سه بعدازظهر یا بهتر بگم بعداز نماز ظهروعصر دم در "باب الرضا" کنار اذن دخول تا نیم ساعت چهل دقیقه هرروزش منتظرتم نمیگم کی توی تابستون که یه بهونه برای دوباره نوشتن وحرف زدن داشته باشم


همه ی بروبچه های سنگر اوینی هرکی رو ازار دادم یه لطفی بکنین منو ببخشین منو حلال کنین واسه هرکی مفید بودم قابلی نداشته التماس دعای خیر فراوون دارم

زندگی شروع کرده روی خوششو به من نشون بده زندگی یه چهره ی دیگه از خودش داره به من نشون میده کارو درس و پیشرفت
خدارو به خاطر همه ی نعمتاش از کوچیک کوچیکش که نهار امروز بود ونبریدن دستم سر غذادرست کردن تا اون بزرگ بزرگاش که یکیش امیدوار بودن و ایمان داشتنه خدایا به شکرت خیلی مخلصیم خدا خیلی یه دوستی راست گفت که گفت همین جوری طاعتشو نمیکنیم بهمون نعمت میده ابرو نمیبره ببین اگه یه قدم واسش برداریم چه میکنه دمش خیلی گرمه


یه تشکر مخصوص برای همه دارم با یه دسته گل رز برای اینکه از مطالب همه استفاده کردم نام نمیبرم چون منظورم همه ی همس چه میشناختم چه نمیشناختم

به یادهمه باشین خدا به یاد همه هست

تاسلام دوباره یاعلی
74948
نام: بنده
شهر: ناکجا
تاریخ: 5/31/2010 1:16:04 AM
کاربر مهمان
  دیگه از خودم هم خسته شدم.خدا جون، دلم می خواد فقط با تو حرف بزنم ، فقط با تو می تونم هر چی تو دلمه بگم.دیگه خسته شدم ، دیگه خسته شدم.هنوز نمی دونم از دنیا چی می خوام و می خوام چه کار کنم.گاهی اونقدر ناراحتم که می گم : کاش زودتر بمیرم.و واقعا هم همینو می خوام اما چیزی که مانع میشه ترسم از عقوبت توست.من گناهکارم.
خدایا چی می شد که راهمو پیدا کنم؟چی می شد که بفهمم ؟ چی می شد که از خودم ناامید نباشم؟صبح که بلند می شم دلیلی برای زندگی داشته باشم؟زمان داره می گذره.من می ترسم.خدا جون کمکم کن.کمکم کن که فقط با تو باشم و از هیچ چیز نهراسم.
74947
نام: aramravan
شهر: utopia
تاریخ: 5/31/2010 12:25:32 AM
کاربر مهمان
  كر نه تهي باشد اين بيشتر اين جويها
خواجه جرا ميدود تشنه در اين كويها
74946
نام: یه فراموش شده
شهر: نمی دونم
تاریخ: 5/30/2010 11:38:23 PM
کاربر مهمان
  سلام سید دلم بد جوری گرفته۰ کار دلم گره خورده حالم اصلا" خوب نیست می خوام واست درد دل کنم من اصلا" آدم خوبی نبودم البته العان هم چیزی نیستم ولی خب دیگه قبلیه هم نیستم کسی که تنها افتخارش از دین نماز خوندن و چادر سر کردن بود ولی بعد به خاطر علاقه ی بیش از حد به کسی محو خدا شدم طوری که دیگه اون کس دیگه برام مهم نبود و یک نگاه خاص بهم شد از طرف امام حسین این جریان توی ۴ سال اتفاق افتاد این نگاه اونقد خاص بود که من خیلی متحول شدم طوری که دیگه نماز اول وقتم و نماز شبم قطع نمی شد و لحظه ای از یاد خدا غافل نبودم آماده بودم همه هستیم رو واسه مهدی فاطمه بدم و تنها خواستم از خدا فرج بود حالا نه اینکه هدف هام رو فراموش کردم ولی به خاطر عشق به خدا به کسی که خیلی بوی خدا رو میداد علاقه مند شدم و نمی تونم از ذهنم پاکشون کنم نمی دونم چه کنم به خودم میگم من نباید داخل این بازی ها شم من نباید جز فرج چیزی بخوام من نباید برای خودم دعا کنم و از طرفی می ترسم از خدا بخوام و بهم نده خیلی از گناه میترسم از اینکه علاقه ی من نسبت به ایشون تو دلم بمونه ولی با ایشون ازدواج نکنم بعد نسبت به همسرم بی مهر باشم یا نه اصلا" بی مهر نباشم ولی ته دلم به کسی دیگه ای مهری داشته باشم جواب خدا رو چی بدم اون موقع با چه رویی دعا کنم یار امام زمان شم یا مادر یار امام زمان اصلا" با این دل پر گناه چه جوری یار امام زمان تربیت کنم اولش از خدا خواستم مهرشون رو اگه قرار نیست باهشون ازدواج کنم از دلم پاک کنم ولی نشد بعدش خواستم حتی اگه قراره باهشون ازدواج هم بکنم دلم از مهرشون پاک شه بعد از ازدواج مهرشون به دلم بیوفته نمی دونم دیگه باید چه کنم سید تو رو به مادرت کمکم کن در ضمن مهر ایشون وقتی به دلم افتاد که ذکر امام حسین رو بر لب داشتن ایشون هم مثل شما سیدن . تو بد موقعیتیم از خانوادم دورم و از حمایت های اونها محروم توی این گوشه ی دنیا من موندم و خدایی که ازش خجالت می کشم راستی یک هفتس توفیق نماز شب ازم گرفته شده و این موضوع داره دیوونم میکنه امیدوارم امشب خواب نمونم و الا بد جور نا امید میشم.
74945
نام: داود
شهر: بابل
تاریخ: 5/30/2010 11:32:42 PM
کاربر مهمان
  چشمک
من با نگاهت یک نظر پر میکشم بسوی تو
عاشق چشمک زدنت حتی یک خال کوی تو
اگه بدونی که چقدر تنگ دلم برای تو
هم برکوع هم بسجود همه وجودم پای تو
تو کوی باغ تو منم گمشدهای ز کاروان
دست منو دامان تو ای تو اله مهربان
دردم میدی با لذتش یادم باشه مال کی ام
تو این همه دلواپسی تازه می فهمم هیچ چی ام
88/12/1
74944
نام: میرشاملو
شهر: بندرامام خمینی
تاریخ: 5/30/2010 11:21:18 PM
کاربر مهمان
  حجة الاسلام صدیقی در بیت رهبری(۲۸/۲/۸۹)
می دانم آقا راضی نیستند ، ولی ما موظیم بگوئیم ، آیت الله اجمدی میانجی از عرفای زمان و شاگرد آیت الله بهجت بودند.ایشان به محضر امام زمان (عج) شرفیاب شده بودند. در یکی از تشذفات گفتند از امام (عج) در خصوص رهبری (آقاسید علی) سوال کردم :آقا نظرتان در مورد ایشان چیست ؟ امام زمان (عج) فرمودند : ایشان از ما هستند .
سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) و سلامتی مقام معظم رهبری( سید خراسانی) ۵ صلوات و التماس دعا ...
74943
نام: امیر مهدی
شهر: بوشهر
تاریخ: 5/30/2010 10:53:38 PM
کاربر مهمان
  سلام
داستان دو برادر عراقی خیلی قشنگه حتما بخون
دو برادر از اهل عراق چندی پیش در کشور عراق زندگی می کردند.این دو برادر مداح خاندان اهل بیت عصمت وطهارت (ع)بودند.این دو،مدایح پرسوز وگدازی داشتند که از سوی مردم دیار دیگر نیز مورد توجه خاص و عام بودند.روزی از کشور هند این دو برادر را برای مداحی در ایام محرم و صفر به هندوستان دعوت کردند.انها به دلیل استقبال شدید مردم هند، به مدت چهار سال در آن کشور اقامت داشتند که بر اثر شهرت و مدایح جان سوزشان مورد توجه بسیار قرار گرفتند و مال و ثروتی نیز از این راه عایدشان شد.
روزی برادر کوچکتر به بزرگتر گفت:از مال و هدایایی که در هند به ما داده اند ما هم اکنون مستطیع شده ایم.حال که کاروانی از همینجا عازم حج است،بیا ما نیز با آنها برویم.برادر بزرگتر گفت: نه امسال نمی توانیم به حج برویم.ما به مردم هند قول داده ایم تا مراسم هایشان را رونق ببخشیم.باید بمانیم تا مراسم تمام شود و چون زمان حج می گذرد سال آینده فریضه خویش را ادا می کنیم.
کار به اینجا رسید که برادر کوچکتر گفت:پس من میروم.تو بمان و به قولی که داده ای وفا کن.
(در ان زمان ایام حج به دلیل سختی سفرو... چند ماهی به طول می انجامید.)پس از ادای حج برادر کوچکتر در راه بازگشت قرار گرفت.وقتی به شهر رسید مردم با دیدی ترحم امیز به او نگاه می کردند.بالاخره به او خبر دادند برادرت در گذشته است و او فهمید که برادرش را از دست داده در حالیکه حج واجب برگردن او مانده است.هوای دیدن برادر هوش از او برده بود.بالاخره با توسل بسیار و چله نشینی و توسل به خاندان طهارت(ع)،برادر خود را در حالتی میان خواب و بیداری مشاهده کرد.
برادرش را دید در حالیکه در جایی بسیار کوچک جا دارد و در وضع بسیار بدی به سر می برد.
در حالیکه بسیار تعجب زده بود پرسید:برادر چه خبر؟چرا اینجا؟تو اینجا چه می کنی؟
برادر بزگتر گفت:کمی درنگ کن.ماجرایی دارم برایت می گویم.
شروع به سخن گفتن کرد:
«مرا پس از مردنم خدمت امیرالمومنین(ع)بردند.پرونده ام به دست علی(ع)رسید.سپس فرمود:
او را به طرف عذاب ببرید،او حج واجب برگردن داردو قبل از ادا مرده است. او به حکم یهود و نصاری مرده است.
بدین صورت دو ملکه عذاب مرا به سوی عذاب می بردند.در حین راه،به حضرت زهرا(س) توسل نمودم و گفتم من برای پسرت حسین مداحی میکردم،ترحمی فرما.سپس دو ملکه رحمت به سویم امدند و مرا به نزد علی(ع) بازگرداندند. دوباره علی(ع)فرمود:او را ببرید!چرا بازگردانیدش ؟بدین صورت دوباره مرا به سوی عذاب می بردند.در راه با خودم گفتم:زهرا جان!من مداح پسرت حسین بودم اینک که دستم از همه جا کوتاه است مرا یاری رسان.
ان دو ملکه رحمت باز امدند و مرا به نزد علی(ع)بازگرداندند.این بار زهرای اطهر(س)نیز خدمت امیرالمومنین (ع)بودند.حضرت علی(ع)فرمودند:اخر چیچ راهی ندارد!زهرا(س)فرمودند:ایا نمی توان کاری کرد؟
علی(ع)فرمودند:او بر یهودو نصاری مرده است.او حج واجب برگردن داشته.در این هنگام زهرای مرضیه(س)صدا زدند:مهدی جان بیا.
در ان زمان مهدی موعود(عج)را دیدم که به خدمت مادر رسیدند.حضرت فاطمه زهرا(س)فرمودند:امسال در مراسم حج به نیابت از این مرد،یک حج واجب به جای اور.اینک من در اینجا منتظر ذیحجه الحرام هستم...»
از این نکته یه چیز قشنگی میشه فهمید:البته خیلی حرف داره ولی یکیش که کمتر تا حالا گفته شده،علت حضور مولا هر ساله در مراسم حج است. با این جریان میشه فهمید یکی از علتهای حضور آقا همیشه در مراسم حج رحمت رساندن به..
<<ابتدا <قبلی 7501 7500 7499 7498 7497 7496 7495 7494 7493 7492 7491 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=7496&mode=print