هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
74602
نام: هامون
شهر: مراغه
تاریخ: 5/9/2010 12:28:36 PM
کاربر مهمان
  دمتون گرم
74601
نام: شهاب
شهر: امید به رحمت خدا
تاریخ: 5/9/2010 11:50:52 AM
کاربر مهمان
 
.:: یَا اَللهُ ::.


*امام علی علیه السّلام :

کسی که آموزگار و مربّی خود باشد ، بیشتر در خور بزرگداشت است

تا کسی که آموزگار و مربّی مردم باشد .

البحار 33/56/2


74600
نام: مژگان
شهر: بجنورد
تاریخ: 5/9/2010 11:17:39 AM
کاربر مهمان
  با سلام.خیلی دلم گرفته .نمی دونم چیکار باید بکنم؟مهر ماه سال ۸۶ عقد کردم.با پسری که دارای تحصیلات کارشناسی ارشد بود .و با توجه به صحبتهای خانواده ام گفتیم که چون تحصیلات دارد و می تواند آینده اش را تامین نماید جواب مثبت دادیم.پدر و مادرش اعتیاد داشتند.ما قبلا تا حدودی این را متوجه شده بودیم .ولی مطمئن نبودیم . چون فکر کردم که اگر مادرش هم اعتیاد داشت حتما خود همسرم در روزهای آشنایی اشاره ای به این مطلب می کرد تا بعدا مشکل ساز نباشد.و چون اعتیاد آنها را از پسر عمویش که با آنها رابطه نداشتند شنیدیم ، فکر کردیم که از روی عمد این موضوع را می گویند.در روزهای اول همه چیز خوب بود تا اینکه متوجه شدم که با خواهرش خیلی بهم وابسته اند .مخصوصا خواهرش به او.تا جایی که یک شب بیدار شدم دیدم که همسرم نیست .(ما با دو خواهرش در یک اتاق خوابیده بودیم)و در بغل خواهرش خوابیده بود..همسرم متولد سال۵۹ و خواهرش هم سن من و متولد۶۱ . از همسرم توضیح خواستم.گفت که من و بیدار کرده و گفته تشنه است و سرش و دست و پایش درد می کند . و همانجا که داشته او را ماساژ میداده او را بغل کرده و خوابیده .و با دادو فریاد گفت چرا گیر میدی؟من با خواهرم راحتم و هیچ کس این و نمی تونه بفهمه. گاهی میگفت تو ناموس من هستی ، ناموس دوستمم هستی .من اگه ۱۰ روز ماموریت باشم به دوستم می گم بیاد پیش تو .و .........خلاصه در این دو سالو نیم از این موارد خیلی بود .تا اینکه عروسی گرفته و علارغم رضایت خودم به خانه مان رفتیم.اما بعد ۱۰- ۱۲ روز شروع کرد به بهانه های مختلف و حتی توی خونه هم باهام حرف نمیزد .برای تمام کاراش از خواهرش مشورت می خواست.و از دوستاش. من از هیچ چیز زندگیمون خبر نداشتم .ولی حتی در مورد زندگی می همسر دوستاش و خواهراش ،پدرش و مادرش زود تر خبر داشتند .اختلاف بحدی بود که من توی اتاق و اون توی حال می خوابید .فرشا رو جمع کرده بود چون خانواده ما خریده بودن.خودش هم نمی دونست چی می خواد.یه دفعه باهام خوب می شد ولی ۵ دقیقه بعد دیگه حرف نمی زد.مشاوره ها میگفتن اون تغییر نمی کنه چون شخصیتش شکل گرفته.من هر چی اینا رو میگفتم کسی باور نمی کرد .حتی در حضور خانوادم از دوستش خواست که به همسرم یاد نده چیکار کنه .چون اون باید بدونه که ازدواج کرده و باید در مورد زندگیش و تصمیم گیریهتش با من مشورت کنه . نه با همه بجز من .بعد ۱۰-۱۲ روز بعد عروسی از من شکایت تمکین نوشت. خیلی ترسیده بودم .آخه تا حالا دادگاه نرفته بودم.شکایت اومده بود خونه بابام.دیگه نفسم در نمی یومد.مونده بودم که چرا این کارا رو می کنه؟آخه اون حتی با من حرف نمیزد و قهر بود .پس با قهر بودنش چطور تمکین خاص و عام می گرفت .این و هم یادآور شم که همسر من خیلی ساده بود و دهن بین و توی دلش هم هیچی نبود.یکی از دوستاش که در جریان کار ما بود قبلا همین کار و برای همسرش کرده بود.من فکر می کنم اون بهش یاد داده بود.بهم گفت اگه اومدی دادگاه شرطای من و قبول کردی که می یای زندگی میکنی وگرنه بفرما به سلامت.این جمله رو همیشه می گفت .نمی دونم چرا.خلاصه منم وکیل گرفتم و خانوادم هم بعد این دو سال و نیم بالاخره یکم حرفام و باور کردن.من یک برادر دارم .و خودم هم تک دختر هستم.ودرم چون نمی توانست طلاق و ناراحتی من را تحمل کند بعد از هر با کشمکش در این دو سال من دوباره تحمل می کردم.۲۸ تیر ۸۸ عروسی گرفتیم .و ۱۷ شهریور جلسه دادگاه تمکین داشتیم .که بعد از رسیدن احظاریه وکیل من هم توقیف جهزیه را انجام داد.و توقیف هم بعد از انجام مراحل قانو نی اش درست ۱۷ شهریور بود .و ما از آن خا
74599
نام: امیدوار
شهر: ایران
تاریخ: 5/9/2010 11:06:37 AM
کاربر مهمان
  باسلام وروزبخیروتسلیت ایام فاطمیه وشهادت بانوی بزرگواراسلام حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)به همه بزرگواران حرف دل.
************************************************
به حول وقوه الهی درآستانه فرارسیدن شهادت حضرت فاطمه(س) ختم حدیث شریف کساء به نیت آمرزش گناهان ورفع گرفتاری شیعیان وبرآورده شدن حاجات وشفای عاجل همه بیماران.

.این ختم محدودیت زمانی خاصی نداشته فقط بزرگواران تا27اردیبهشت ماه اسامی شریف خودیاعزیزانشان رابرای ثبت اعلام بفرمایند.
****************************************************
40ختم حدیث شریف کساء:امیدوار

التماس دعا...
***اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم***
74598
نام: شاهینی
شهر: ارومیه
تاریخ: 5/9/2010 8:12:34 AM
کاربر مهمان
  سلام یک دوست
من به بخشنده بودن خدا شک ندارم ولی حالتی بین خوف و رجائ دارم کاملا خودمو متحول کردم خدا رو با صدق دل میخوانم ولی ایکاش یک جوری بهم الهام میشد که بخشیده شده ام یا فاطمه زهرا خودت مارو پیش خدا شفاعت کن
یا الله یا محمد یاعلی یا فاطمه الزهرا یا صاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی
74597
نام: محمد رضا شريفيان
شهر: کرمانشاه
تاریخ: 5/9/2010 12:08:04 AM
کاربر مهمان
  او کسی بود که واپه واپه جنگ رو تفسیری عاشقانه نمود همچون عشق چمران به امام و مقتدایش صدر.
74596
نام: ...........................
شهر: ..........................
تاریخ: 5/8/2010 10:38:43 PM
کاربر مهمان
  سلام
مرا اینگونه باور کن بدون تو کمی تنها کمی بی کس بدون تو کمی بی جان درون فکرتو مرده
خدایی داشتم باتو تو که رفتی خداهم ترک ما کرده خدا دیگر کجا رفته
نمیدانم مراشاید بدون تو گناهی هست ناگفته
نمیدانم خدا دیگر بدون تو کجا رفته مرا ترک قفس کرده


"میروم وبه پشت نگاهی خواهم کرد به تمامیه تپش های دقایقی که بی تو گذشت
بی تو بودم اما دل نکندم ونخواهم کند
بی تو خواهم زیست که قانون طبیعت این است اما اینبار گوش دل خواهم سپرد
و سکوت خواهم کرد تا فریادت را خوبتر بشنوم اینبار
مدت هاست که سنگدل شده ام رفتی مهربانی از یادم رفت
من به خاطراتم دل خواهم سپرد
هنوزهم بی انصافی من در بی قراری و بی تابیه ثانیه های خود
بی تو خواهم مرد..."
یا علی
74595
نام: زهرا
شهر: تهران
تاریخ: 5/8/2010 10:12:31 PM
کاربر مهمان
  شاید سالها بعد در گذرجاده هابی تفاوت از کنارهم بگذریم وبگوییم ان غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.
74594
نام: میم
شهر: روشن فکر
تاریخ: 5/8/2010 10:04:15 PM
کاربر مهمان
  بسم الله الرّحمن الرّحیم


سلام علیکم جمیعا


سه عامل گرایش به دین :


1- اقتباس از والدین و جامعه ،
این در واقع رایج ترین نوع دین داری در جهان است.
و البته کم ارزش ترین آن !

چرا که در این نوع دینداری ، معمولا فرد با کمترین میزان آگاهی نسبت به دین در زمره دینداران قرار
می گیرد و جالب این است که دوام و قوام چندانی هم ندارد.


2- جست و جو و کنجکاوی شخص برای انتخاب یک دین ،
که دلیل آن می تواند وجود احساس نیاز به پرستش در سرشت انسان و همچنین داشتن یک برنامه جامع برای زندگی باشد .

و این ارزشمند ترین علت گرایش به دین است و فقط از انسان های آزاده و صاحب فکر دیده می شود .



3- تمایل به دین از طریق دینداران .

برای مثال اگر شخص دینداری بخشنده ، درستکار ،
راستگو ، امانت دار و خوش تیپ ! باشد ،

دیگران به آن دین علاقه مند می شوند.


...
.....


این مطلب هم برای کسانی که می خواهند انسان ها را بی دین کنند مفید است و هم برای کسانی که قصد دارند آنها را مؤمن کنند.

بدین صورت که اگر کسی بخواهد انسان ها را از دین گریزان کند ، این باور را القا می کند که دین توانایی سعادتمند کردن انسان را ندارد و اصولا ما نیازی به دین نداریم ،

و یا اینکه دو رویی و دو دره کردن مال مردم
به نام دین را در بین دین داران ترویج می کند تا دیگران خود به خود از دین بیزار شوند !



و اگر کسی بخواهد دیگران را به دین متمایل کند ،
می رود و آن قدر با مهربانی ، راستگویی و
راست کرداری زندگی می کند و همچنین خود را خوش تیپ
می کند تا هر که او را دید مات او شود
و بپرسد که :

ببخشید ! شما بر چه کیش و آیینی هستید ؟



74593
نام: مهشيد
شهر: دزفول
تاریخ: 5/8/2010 8:14:00 PM
کاربر مهمان
  من يه روز يكي رو اذيت كردم .راستش نمي خواستم اين جوري بشه پيش امد.الان يه سالي هست ازش خبر ندارم .بهم گفت همون بلايي كه سرم اوردي.سرت بياد الان فكر ميكنم كم كم همون بلا داره سرم مياد
عاشق كسي شدم كه فكر كنم منو نميخواد
اميدوارم ممد منو بخشيده باشه!!!!!!
<<ابتدا <قبلی 7466 7465 7464 7463 7462 7461 7460 7459 7458 7457 7456 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=7461&mode=print