هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
73082
نام: رضا
شهر: تبریز
تاریخ: 1/28/2010 7:14:21 PM
کاربر مهمان
  خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه فقط وقت بی كاریش یاد من نمی افتد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه می توانم از یكی دیگر پیشش گله كنم، بگویم كه ....

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه همیشه پیشم می ماند و من را تنها نمی گذارد، دوست داشتنش ابدی است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه می توانم احساسم را راحت به آن بگویم، نه اصلا نیازی نیست بگویم، خودش میتواند نگفته، حرف ام را بخواند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه به من می گوید دوستم دارد و دوست داشتنش اش را مخفی نمی كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه تنها كسی است كه می توانی جلوش بدون اینكه خجل بشوی گریه كنی، و بگویی دلت براش تنگ شده

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه ، می گذارد دوستش داشته باشم ، وقتی می دانم لیاقت آنرا ندارم

خدا را دوست دارم به خاطر اینكه از من می پذیرد كه بگویم : خدا یا دوستت دارم. ...


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه هیچ وقت به من پیغام the line busy نمی دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه اراده كنم، ON می شود و من می توانم باهاش حرف بزنم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه دلش را می شكنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، كافیه فقط به دلم سر بزنم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه هیچ وقت پیغام no response to نمی دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه هیچ وقت ویروسی نمی شود و همیشه سالم است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه هیچوقت نیازی نیست براش BUZZ بدهم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه نامه هاش چند كلمه ای بیشتر نیست، تازه spam هم تو كارش نیست

خدا را دوست دارم ، بخاطر اینكه وسط حرف زدن نمی گوید، وقت ندارم، باید بروم یا دارم با كس دیگری حرف می زنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه با هر username كه باشم، من را connect می كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه تا خودم نخواهم مرا D.C نمی كند .

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه با یك delete هر چی را بخواهم پاك می كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه اینهمه friend برای من add می كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه اینهمه wallpaper كه update می كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه با اینكه خیلی بدم من را log off نمی كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه می گذارد هر جایی كه می خواهم Invisibel بروم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه همیشه جزء friend هام می ماند و من را delete و ignore نمی كند.

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه همیشه اجازه، undo كردن را به من می دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه آن من را install كرده است
73081
نام: زهرا
شهر: مشهد
تاریخ: 1/28/2010 6:53:21 PM
کاربر مهمان
  سلام!
سلام نازنین باید تا آخر وقت امشب تمام بشه چون اکثرا خوندند ممنونم از همه بزرگواران و عزیزان حرف دلی
یا علی!
73080
نام: پادينا
شهر: هرجا خدا باشد
تاریخ: 1/28/2010 6:50:04 PM
کاربر مهمان
  سارا خانوم تشكر

به نظرتون محبت به خود اولويت داره يا محبت به ديگران؟!
يا اينكه هردو در يك راستا قرار دارند؟!
73079
نام: خانم جلیل
شهر: بخش خانمیرزا شهرآلونی
تاریخ: 1/28/2010 5:28:49 PM
کاربر مهمان
  سلام برتو که آهسته میخوانی میان ربنای سبز دستانت مرا هم دعاکن
مرا راهنمایی کنید ممنون میشم درخانه ی خدابه رویم بسته شده ودیگر باز نمیشه
73078
نام: نازنین
شهر: کلبه تنهایی
تاریخ: 1/28/2010 5:22:02 PM
کاربر مهمان
  سلام سارا من جز بیست و پنج رو باید از کی شروع به خواندن کنم و تا کی تمامش کنم؟
73077
نام: شهاب
شهر: امید به رحمت خدا
تاریخ: 1/28/2010 5:05:11 PM
کاربر مهمان
 
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من

ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

73076
نام: داود قاسمي سيني
شهر: تهران - شميران
تاریخ: 1/28/2010 1:17:54 PM
کاربر مهمان
  مطلب در رابطه با ملودي‌هاي عارفانه دل و در تكميل آن مي باشد :
اوصافي از شعر

شعر است كه مناجات انديشه است، شعر است كه در درون انسان با نجواهايش بدون گفتار با ملودي ها و فريادهاي سكوتش، نواها و آواهاي عمق جان را متجلي مي كند، شعر است كه موسيقي دل است و مونس تنهايي ها و .... از آنجائيكه حقيقت را هيچ كس نمي تواند توصيف كند، اما بهر حال شعر از يك طبقه بالاتري است از ماوراء است و شاعر مي خواهد غايي را توصيف كند و مجبور است آن را به سطح پائين تري بياورد و با كلام معمولي و متداول مردم كوچه و بازار توصيف كند. اما بهر حال تا حدودي نواها و آواهاي عمق جان را متجلي مي كند، مخصوصاً اگر با سوز و گداز و ناله و فغان ني ناي بعنوان آهنگ پس زمينه خلوت، همراه باشد، آنگاه همان دردها و دغدغه ها و افكار و عقايد و باورهاست كه سوار بر ريتمي منظم همراه با موسيقي احساس و همخواني گريه در مايه شيدايي و به سرپرستي مجنون براي ليلي سروده مي شود. چرا كه عناصر تشكیل دهندة هر شعر عبارتند از: موسیقی، عاطفه، زبان، صور خیال ذهنی، اندیشة شعری و پشتوانة فرهنگی، به عبارت ديگر شعر گره خورده‌گی عاطفی اندیشه و تخیل است كه در زبانی آهنگین شكل گرفته است. والسلام علي من اتبع الهدي
73075
نام: sara
شهر: ازت
تاریخ: 1/28/2010 12:31:06 PM
کاربر مهمان
  با سلام به همه عزيزان:
پاديناي گرامي منظور از دشمن چه كسيه ?دشمن شما يا دشمن تفكر شما?يا دشمن نوع انسان???واكنش به هر كدوم از اين دشمنيها متفاوته...درسته يا نه?ما آدما نسبت به چيزي كه بهمون ضرر بزنه حس دافعه پيدا ميكنيم..حالا چه اين ضرر دنيوي باشه چه اخروي...ما يه دشمن آشكار داريم و اونم شيطونه...هر عملي هم كه شيطانيست ميتونه به ضرر ما باشه و حس دفع در ما ايجاد كنه.بعضي اشخاص مثل ميكرب هستند و شما اگر سالم باشي اونارو دفع ميكني...شما هيچوقت به يه ميكرب نميگي بفرما تو بدن من و من از خودم دفاع نميكنم...شمااگر سيستم دافعه نداشته باشي حياتت بخطر ميوفته...
ولي اين زمانيه كه خيانت و زشتي اون شخص يا اشخاص براي شما كاملا آشكار شده و جز برائت وبيزاري عمل ديگه اي نبايد از شما سر بزنه...اما يه وقت هست كه جاي اميدو هدايتي ديده ميشه و شخص در جهلو نادانيه و مثل بيماريه كه بايد ازش پرستاري كرد.در واقع دشمنيش تعمدي نيست...بنابراين نه آبروي اون شخص رو بايد ريختو نه نسبت بهش بطوردفعي برخوردكرد...بلكه احتمالا با محبت ميشه اون شخص رو هدايت و اصلاح نمود..در واقع محبت اينجا باعث زدودن موانع ميشه و امكان شناخت حقيقترو براي اون شخص بوجود مياره.حالا يه وقت هست كه شما دشمنايي داري كه درون خودتن اونوقت چكار ميكني?!!!
دشمنايي مثل ترس, نامیدی،انتظارشکست، تفرقه، بدبینی ،پوچی،بیهدفی...و نیروهائی که بجای تشویق به کار شما رو به فراراز کار و بی نتیجه بودن کارهاوادار میکنن...درسته???خوب شما چگونه با اين دشمنا برخورد ميكني?!اگر ما انسانها بتونيم از پس دشمناي دروني خودمون بر بياييم مسلما ديگه دشمني بين ما باقي نميمونه..و همه دوست هم ميشن...اين افكار جاهلانه آدماست كه بينشون تفرقه ميندازه.منو شما اگر از امروز تصميم بگيريم كه با تمام قوا عليه قواي منفي دروني خودمون بايستيم اين خودش بزرگترين محبتيه كه در حق خود و بندگان خدا ميكنيم...ما چه دشمن دروني و چه بيروني داشته باشيم بايد سعي كنيم بدون خشم و كينه زندگي كنيم...چون اين دونيرو اول خود مارو از پا در مياره... مسئله برائت و بيزاري هم در دين هرگز به معناي كينه توزي نيست.... هرگونه مبارزه براي اجراي مهروعدالت كه عاليترين مصداق محبته اگر چه شخصرو ممكنه تا پاي از دست دادن جان به مبارزه دعوت كنه ولي باز اگر به مصداقهاي واقعيش رجوع كرده باشيد ميبينيد كه اونها اينقدر بي خويش بودن كه چيزي به اسم كينه و نفرت درشون وجود نداشتهو فقط ايفاي وظيفه ميكردن...فكر ميكنم ازدعاهاي امام سجاد(ع) كه ميفرمايد:خدايا بر محمد و آل او درود فرست! و کينه‌ي شديد دشمنان مرا به دوستي مبدّل فرما! نه آن‌ها خود به اشتباه روند و از سعادت دور مانند و نه سنگ راه و خار پای من در سیر و سلوک به سوی توگردند...اميدوارم اينقدر در دل ما محبت رشد كنه كه ما هم بتونيم اينگونه فكر وعمل كنيم ....آمين
73074
نام: sara
شهر: az tehran
تاریخ: 1/28/2010 11:04:25 AM
کاربر مهمان
  dar jaayee mikhaandam keh:

اهل قلم کسانی هستند که می نویسند . مهم نیست که کتاب می نویسند یا در روزنامه ای مقاله ای را . تفاوت نمی کند که در گوشهء دفتری می نویسند یا در وبلاگی بی خواننده و گمنام .

فرقی ندارد که شعری می نویسند یا دلنوشته ای . مهم نیست که میلیونها نفر آنها را بشناسند و ستایش کنند یا آنکه خود تنها خوانندهء نوشته هایشان باشند .

اینها مهم نیست . مهم آن است که آنچه را که در اطرافشان می گذرد می بینند و نسبت به آن واکنش نشان می دهند ولو در حد نوشتن جمله ای بر کاغذی .

اهل قلم احساس دارند و درد سکوت را لمس می کنند و از آنچه که در ذهن خود دارند با کیمیای قلم واژه می سازند .

اهل قلم می اندیشند و چون می اندیشند هستند و هستن خود را با نوشتن است که می بینند و بیان می کنند .

برای اهل قلم نوشتن مرز میان بودن و نبودن است ، چه نوشته هایشان خوانده شوند ، چه نشوند . در نزد اهل قلم ، قلم نشانهء انسانیت است و خواندن و نوشتن مظهر رهایی از دنیای بیهودگی و پا نهادن به دنیای وجود.
در سرزمینی که اندیشیدن و نوشتن گاه جرم است ، اهل قلم اهل رنجند و با خون دل می نویسند . آنکه اهل قلم است انسان شده است و می نویسد تا به تعبیر صادق هدایت : بعدها کسی توی دلش نگوید که فلانی خر بود
73073
نام: سرباز گمنام
شهر: بندرعباس
تاریخ: 1/28/2010 11:04:18 AM
کاربر مهمان
  بسم الرب الشهداء

سلام علیکم و رحمة الله

مرا با عشق خود درگير کردي

به پايم با غمت زنجير کردي

بدان دنياي بي تو هيچ باشد

دلم را از زمانه سير کردي

تو با رفتن به پشت ابر ايّام

غروب جمعه را دلگير کردي

*يا اباصالح ادرکني*

خدا قوت خدمت تمامی هم محفلی های گرامی ....
از نفیسه خانم ... اتنای عزیز .... هیچکس هستم میخام هرچه هست خدایم باشد محترم...انسیه گرامی... شهادت گرامی... سعید سناتور محترم ... ساقی گرامی و.... خبری نیست ؟؟؟؟ نمی دونم چرا؟؟؟؟ امیدوارم هرجا هستند سالم و سربلندو موفق باشند ...

التماس ۲آ
<<ابتدا <قبلی 7314 7313 7312 7311 7310 7309 7308 7307 7306 7305 7304 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=7309&mode=print