هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
71892
نام: tahm_ir
شهر: ایران
تاریخ: 11/26/2009 6:35:21 AM
کاربر مهمان
  سلام. با تبریک عید سعید قربان
عید سعید قربان روز زتن رهیدن . رفتن به مسلخ عشق تا بخدا رسیدن
خدا چه خواهد از ما جز آدمیت ناب . رهایی از اسارت تا بفلاح رسیدن
71891
نام: سام .سهرابی
شهر: مریوان
تاریخ: 11/26/2009 2:48:55 AM
کاربر مهمان
  ۸ ساعت دیگه ساق پای راستم را عمل میکنن .ازتون میخوام برام دعععععععععععععععععععاااااااااااکنید
71890
نام: علی
شهر: تهران
تاریخ: 11/26/2009 2:38:10 AM
کاربر مهمان
  همیشه به یاد خدا باشی
71889
نام: گناهکار عاصی
شهر: نا معلوم
تاریخ: 11/26/2009 2:11:27 AM
کاربر مهمان
  شمارو به خدا دوستان...عاجزانه از شما میخوام برام دعا کنید.دعا کنید خدا منو ببخشه
71888
نام: صالح
شهر: یزد
تاریخ: 11/26/2009 2:11:06 AM
کاربر مهمان
  میخواهم ازدواج کنم باخانم فضلی ولی مشکلش برطرف نمیشود
71887
نام: نسیم
شهر: تهران
تاریخ: 11/26/2009 1:46:38 AM
کاربر مهمان
  باسلام

لطفا برای بنده

ختم سوره طه ويس ثبت بفرماييد .

ممنون
71886
نام: ح ف م
شهر: تبریز
تاریخ: 11/26/2009 1:20:24 AM
کاربر مهمان
  اللهم عجل الولیک الفرج
التماس دعا.
71885
نام: رضا موگویی
شهر: اندیمشک
تاریخ: 11/26/2009 1:14:05 AM
کاربر مهمان
  به دنیایی که در آن مردمانش عصا از کور میدزدند من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم ...............
71884
نام: ایمان
شهر: گالاکسی
تاریخ: 11/25/2009 11:35:49 PM
کاربر مهمان
  سلام
داستان کوتاه *متشکرم*:اثری از آنتوان چخوف

همين چندروزپيش،*يوليا واسيلي ‌‌‌‌اِونا*پرستار بچه‌‌‌هايم رابه اتاقم دعوت كردم تابااوتسويه حساب كنم.
به اوگفتم:بنشينيد*يوليا واسيلي ‌‌‌‌‌اِونا*!مي‌‌‌‌دانم كه دست وبالتان خالي است امّارودربايستي داريدو آنرابه زبان نمي‌‌‌آوريد.ببينيد،ماتوافق كرديم كه ماهي سي‌‌‌روبل به شمابدهم اين طورنيست؟
چهل روبل.
نه من يادداشت كرده‌‌‌‌ام،من هميشه به پرستار بچه‌‌هايم سي روبل مي‌‌‌دهم.حالابه من توجه كنيد.
شمادوماه براي من كاركرديد.
دوماه وپنج روز
دقيقاًدوماه،من يادداشت كرده‌‌‌ام.كه مي‌‌شود شصت روبل.البته بايدنُه تايكشنبه ازآن كسر كرد.همان طوركه مي‌‌‌‌‌دانيديكشنبه‌‌‌ها مواظب *كوليا*نبوديد و براي قدم زدن بيرون مي‌‌رفتيد.
سه تعطيلي...*يوليا واسيلي ‌‌‌‌اونا*ازخجالت سرخ شده بود وداشت با چين‌‌هاي لباسش بازي مي‌‌‌كردولي صدايش درنمي‌‌‌آمد.
سه تعطيلي،پس مادوازده روبل رامي‌‌‌گذاريم كنار.*كوليا*چهارروزمريض بودآن روزهاازاو مراقبت نكرديدوفقط مواظب*وانيا*بوديد فقط*وانيا*وديگراين كه سه روزهم شما دندان دردداشتيدوهمسرم به شمااجازه دادبعدازشام دوراز بچه‌‌‌ها باشيد.
دوازده وهفت مي‌‌شود نوزده.تفريق كنيد.آن مرخصي‌‌‌ها؛آهان،چهل ويك‌ ‌روبل،درسته؟
چشم چپ*يوليا واسيلي ‌‌‌‌اِونا*قرمزوپرازاشك شده بود.چانه‌‌‌اش مي‌‌لرزيد.شروع كردبه سرفه كردن‌‌‌‌هاي عصبي. دماغش را پاك كرد و چيزي نگفت.
وبعد،نزديك سال نوشمايك فنجان ونعلبكي شكستيد.دوروبل كسركنيد.
فنجان قديمي‌‌‌ترازاين حرف‌‌‌ها بود،ارثيه بود،امّا كاري به اين موضوع نداريم.قراراست به همه حساب‌‌‌‌هارسيدگي كنيم.
مواردديگر:بخاطربي‌‌‌‌مبالاتي شما *كوليا*از يك درخت بالارفت وكتش راپاره كرد.10 تاكسركنيد. همچنين بي‌‌‌‌توجهيتان
باعث شدكه كلفت خانه باكفش‌‌‌هاي *وانيا*فرار كندشما مي‌‌بايست چشم‌‌هايتان راخوب باز مي‌‌‌‌كرديد. براي اين كارمواجب خوبي مي‌‌‌گيريد.
پس پنج تا ديگركم مي‌‌كنيم.
دردهم ژانويه 10 روبل از من گرفتيد...
*يوليا واسيلي ‌‌‌‌‌‌اِونا*نجواكنان گفت:من نگرفتم.
امّامن يادداشت كرده‌‌‌ام.
خيلي خوب شما،شايد
از چهل ويك بيست وهفت تابرداريم،چهارده تاباقي مي‌‌‌ماند.
چشم‌‌‌هايش پرازاشك شده بودوبيني ظريف وزيبايش ازعرق مي‌‌‌درخشيد.طفلك بيچاره!
من فقط مقداركمي گرفتم.
درحالي كه صدايش مي‌‌‌لرزيدادامه داد:من تنها سه روبل ازهمسرتان پول گرفتم...!نه بيشتر
ديدي حالاچطورشد؟من اصلاًآن راازقلم انداخته بودم.سه تاازچهارده تابه كنار،مي‌‌‌كنه به عبارتي يازده تا،اين هم پول شماسه‌‌‌تا،سه‌‌‌تا،سه‌‌‌تا...يكي ويكي
يازده روبل به اودادم باانگشتان لرزان آنرا گرفت وتوي جيبش ريخت.
به آهستگي گفت:متشكّرم!
جاخوردم،درحالي كه سخت عصباني شده بودم شروع كردم به قدم زدن درطول وعرض اتاق.
پرسيدم:چراگفتي متشكرم؟
به خاطر پول.
يعني تومتوجه نشدي دارم سرت كلاه مي‌‌گذارم؟دارم پولت رامي‌‌‌خورم؟تنها چيزي مي‌‌‌تواني بگويي اين است كه متشكّرم؟
درجاهاي ديگرهمين مقدارهم ندادند.آن‌‌ها به شماچيزي ندادند!خيلي خوب،تعجب هم ندارد.من داشتم به شماحقه مي‌‌زدم،يك حقه‌‌‌ي كثيف حالا من به شماهشتادروبل مي‌‌‌‌دهم.همشان اينجا توي پاكت براي شمامرتب چيده شده.
ممكن است كسي اين قدرنادان باشد؟چرااعتراض نكرديد؟چراصدايتان درنيامد؟
ممكن است كسي توي دنيااين قدرضعيف باشد؟
لبخندتلخي به من زدكه يعني بله،ممكن است.
بخاطربازي بي‌‌رحمانه‌‌‌اي ك
71883
نام: زهرا(سارا)
شهر: مشهدالرضا
تاریخ: 11/25/2009 10:05:03 PM
کاربر مهمان
  یا امام رضاااااااااااا(ع)!
مددی اقا جون
ای خدااااااااااااااا!!!
شفاشون و از شما میخوام
<<ابتدا <قبلی 7195 7194 7193 7192 7191 7190 7189 7188 7187 7186 7185 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=7190&mode=print