اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
71822 |
نام:
صبا
شهر:
هر کجا هستم باشم آسمان مال من است
تاریخ:
11/23/2009 11:30:57 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه دوستان ، شب همگی بخیر امیدوارم منو تو جمع صمیمی و مهربونتون بپذیرید .
|
|
71821 |
نام:
.
شهر:
.
تاریخ:
11/23/2009 11:26:37 PM
کاربر مهمان
|
اگر ایران به جز ویرانسرا نیست، من این ویرانهها را دوست دارم
من این دلکش زمین را میپرستم، من این روشن سما را دوست دارم
|
|
71820 |
نام:
مهدی
شهر:
تهران
تاریخ:
11/23/2009 10:43:21 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه دوستان
این داستان تقدیم به همه ی اونایی که کمتر خوشبینن یا ...
هر اتفاقي مي افتد به نفع ماست
توي كشوري يه پادشاهي زندگي ميكرد
كه خيلي مغرور ولي عاقل بود
يه روز براي پادشاه يه انگشتر به عنوان هديه آوردند
ولي رو نگين انگشتر چيزي ننوشته بود و خيلي ساده بود
شاه پرسيد اين چرا اين قدر ساده است ؟
و چرا چيزي روي آن نوشته نشده است؟
فردي كه آن انگشتر را آورده بود گفت:
من اين را آورده ام تا شما هر آنچه كه ميخواهيد روي آن بنويسيد
شاه به فكر فرو رفت كه چه چيزي بنويسد كه لايق شاه باشد
وچه جمله اي به او پند ميدهد؟
همه وزيران را صدا زد وگفت
وزيران من هر جمله و هرحرف با ارزشي كه بلد هستيد بگوييد
وزيران هم هر آنچه بلد بودند گفتند
ولي شاه از هيچكدام خوشش نيامد
دستور داد كه بروند عالمان و حكيمان را از كل
كشور جمع كنند و بياوند
وزيران هم رفتند و آوردند
شاه جلسه اي گذاشت و به همه گفت كه هر كسي
بتواند بهترين جمله را بگويد جايزه خوبي خواهد گرفت
هر كسي يه چيزي گفت
باز هم شاه خوشش نيامد
تا اينكه يه پير مردي به دربار آمد و گفت با شاه كار دارم
گفتند تو با شاه چه كاري داري؟
پير مرد گفت برايش يه جمله اي آورده ام
همه خنديدند و گفتند تو و جمله
اي پير مرد تو داري ميميري تو راچه به جمله
خلاصه پير مرد با كلي التماس توانست آنها را
راضي كند كه وارد دربار شود
شاه گفت تو چه جمله اي آورده اي؟
پير مرد گفت
جمله من اينست
"هر اتفاقي كه براي ما مي افتد به نفع ماست"
شاه به فكر رفت
و خيلي از اين جمله استقبال كرد
و جايزه را به پير مرد داد
پير مرد در حال رفتن گفت ديدي كه هر اتفاقي كه مي افتد به نفع ماست
شاه خشمگين شد و گفت چه گفتي؟
تو سر من كلاه گذاشتي
پير مرد گفت نه پسرم
به نفع تو هم شد
چون تو بهترين جمله جهان را يافتي
پس از اين حرف پير مرد رفت
شاه خيلي خوشحال بود
كه بهترين جمله جهان را دارد
و دستور داد آن را روي انگشترش حك كنند
از آن به بعد شاه هر اتفاقي كه برايش پيش ميآمد
ميگفت
هر اتفاقي كه براي ما ميافتد به نفع ماست
تا جائي كه همه در دربار اين جمله را ياد گرفنه وآن را ميگفتند
كه هر اتفاقي كه براي ما ميافتد به نفع ماست
تا اينكه يه روز
پادشاه در حال پوست كندن سبيبي بود كه ناگهان
چاقو در رفت و دو تا از انگشتان شاه را بريد و قطع كرد
شاه ناراحت شد و درد مند
وزيرش به او گفت
هر اتفاقي كه ميافتد به نفع ماست
شاه عصباني شد و گفت انگشت من قطع شده تو
ميگوئي كه به نفع ما شده
به زندانبان دستور داد تا وزير را به زندان
بيندازد وتا او دستور نداده او را در نياورند
چند روزي گذشت
يك روز پادشاه به شكار رفت
و در جنگل گم شد
تنهاي تنها بود
ناگهان قبيله اي به او حمله كردند و او را گرفتند
و مي خواستند او را بخورند
شاه را بستند و او را لخت كردند
اين قبيله يك سنتي داشتند كه بايد فردي كه
خورده ميشود تمام بدنش سالم باشد
ولي پادشه دو تا انگشت نداشت
پس او را ول كردند تا برود
شاه به دربار باز گشت
و دستور داد كه وزير را از زندان در آورند
وزير آمد نزد شاه و گفت
با من چه كار داري؟
شاه به وزير خنديد و گفت
اين جمله اي كه گفتي هر اتفاقي م
|
|
71819 |
نام:
گمنام
شهر:
کاشکی کربلا
تاریخ:
11/23/2009 7:09:14 PM
کاربر مهمان
|
بسم رب الحسین (ع)
سلام به همگی
امیدوار گرامی خدا قوت، یک ختم هم برا این حقیر ثبت کنید
یا حق
|
|
71818 |
نام:
saghy
شهر:
tr
تاریخ:
11/23/2009 6:58:05 PM
کاربر مهمان
|
با سلام خدمت تمامی دوستان و همراهان حرف دل
با سلام خدمت خانم ایمان گرامی.من یک قضاوت نادرستی کردم و این احساس را دارم
که باید طلب بخشش و حلالیت کنم پس حلال کنید.
با سلام خدمت نفیسه خانم گرامی.نفیسه خانم ما خوبهای مثل شما را میبینیم تا راه درست را پیدا کنیم.
وبا سلام فراوان از طرف فیروزه خدمت شما چون یک مقدرا از لحاظ روحی و جسمی مشکل دارن
که به لطف خداوند حل خواهد شد محتاج دعای شما هستیم.
برادر خوبم علیرضا کجای؟حالا تو مییای من میرم.نبینم دلتنگی من یک بار هم گفتم یک جان دارم
در خدمت شما باز اگر مشکل چیز دیگر هست باز هستم فقط لب تر کن.فقط نبینم دلتنگی ich liebe diech
امید امید گرامی توکلت به خدا باشه .سارا خانم گرامی حلال کن.
محتاج دعای همه شما عزیزان هستیم.در پناه خداوند باشید ما را هم از دعای خیر خودتان محروم نفرماید.
یا حق
|
|
71817 |
نام:
کسینوسی میخاهم سینوسی باشم
شهر:
هر جا خدا باشد منهم اهل آنجایم
تاریخ:
11/23/2009 6:43:10 PM
کاربر مهمان
|
سلام خانم لیلی از کرمان از شعله ور کردن آتشی که دامن خودت و و کاشتن بذر نفرت و کینه را میکارد بشدت پرهیز کن خدا از نامردیها و بی مرامیها نمیگدرد به خاطر خدا هم که شده از این کار بگذر
مدد زغیر علی ننگ است یا علی مددی
|
|
71816 |
نام:
محمد حسین
شهر:
تهران
تاریخ:
11/23/2009 5:50:23 PM
کاربر مهمان
|
رنج دوریت را کشیدم به امیدی که بیایی اما صبحی دل انگیز دلم از غروبت رنجید
|
|
71815 |
نام:
اتنا
شهر:
کجا جا دارم که بگم کدوم شهر
تاریخ:
11/23/2009 4:30:40 PM
کاربر مهمان
|
با کی دردو دل کنم غیر از تو...
سلام گلای خوشبوی اوینی...
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
وای اگه بدونید امروز تو مدرسه چقدر خندیدیم
نمی دونید که .اینقدر خندیدیم ..که نگو...
دیگه دلم داشت درد می گرفت...از اون طرفم امتحانا همش بیست گرفتم دیگه بدتر.. اصلا خیییییییییییلی خندیدیم..
یه خبر خوب..زن عموم وپسر عموم مرخص شدن ...قراره بریم ببینیمشون .....بگید هورااااااااا
یه خبر خوب دیگه..فردا قراره برم مراسم ..یادواره ی شهداااااا.....
سومین خبر خوب..مامانم خونه نیست الان میرم ترشک لواشک میخورم...بگید هوراااااااااااااا
یه خبر بد...یکی از فامیلامون بچش فقط پنج ماهشه..
میدونید چی شده قلبش گرفته ...زیاد اطلاع ندارم..
ولی براش حتما دعا کنید...اون حقشه که زندگی کنه ...شاد باشه..اخه یه دختر پنج ماهه .....
یه خبر خیلی بد....فردا امتحان ریاضی داریم....
خوب دیگه خبرااا تا اطلاع ثانوی به اتمام رسید...
*****************************************
ساقی گرامی ...محتاجیم به دعا..
امید امید از خوبیها مرسی که برام دعا کردین ...
خیلی خوشحال شدم..
ایمان گرامی...بازم مثل همیشه قشنگ بود..
علیرضا عزیز ..سلام...کم پیدایید..
انیسه جان ممنون ...خدا کنه همه از یاران ان امام بزرگوار باشیم...
نفیسه جان مبارک باشه..به جان خودم اینقدر درس خوندم موخم دیگه هنگ مرده حتی وقت نمیکنم اب بخورم.
خلاصه درسا زیاد بود و من نتونستم.بیام..
اصلا چه نیازی به من هست این گلستان که همیشه شاد و سرحاله..
بقیه ی دوستان یه موقع نیاید سر بزنیدااا
ولی من میام .... و بهتون میگم که براتون دعاااا میکنم شما هم با قلبای پاک و لطیفتون که همیشه با خداست برام دعاااکنید ...من خیلی محتاج دعام...
دوستون دارم یا علی.
|
|
71814 |
نام:
محمد باقرایزدی
شهر:
نوراباد ممسنی
تاریخ:
11/23/2009 4:27:36 PM
کاربر مهمان
|
با سلام و خسته نباشید بعضی وقت ها دلم برای شهدا تنگ میشود و ازشدت خجالت نمیتونم برم سر قبرشان امیدوارم من را ببخشند
افتخارم این است که فرزند جانباز هستم
|
|
71813 |
نام:
زهرا(سارای منتظر)
شهر:
مشهدالرضا
تاریخ:
11/23/2009 3:14:38 PM
کاربر مهمان
|
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
سلام ب همراهان همیشگی به آنان که تماشاچی هستند و به قلم زنانی هر چند کوتاه !
خدا قوت
سلام بر مادر مهربونم هستی شما لطف دارید البته لازم میدونم بنویسم همه بزرگواران و سروران این محفل مورد احترام هم خود و هم نوشته هاشون و شمارو چون بیشتر اوقات مزاحمتون هستم به خاطر اینکه همیشه من و دلگرمی داده و میدید.
کاری براتون نکردم خواستم بیشتر به هم نزدیک شده و تا پایان عمرمون بهانه ای برای بودن داشته باشیم که بهشت کوچیک و یادبود بابایی میتونست باشه گرچه این باغ و محفل هم سرجاش هست ولی تقریبا مدیرت و اون دو محفل جدید هردومون هستیم خراب و ابادیش با خودمونه!
در پایان از همه التماس دعا!
خبر جدید و باز شروع استرس ونگرانی من:(
شمارو بخدا دعام کنیدددددددددد!!!!
|
|