هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
71592
نام: مهسا
شهر: بندرعباس
تاریخ: 11/15/2009 2:54:06 AM
کاربر مهمان
  من دارم ديوونه ميشم يكي به دادم برسه
71591
نام: طریق همت
شهر: مشهد امام الرئوف
تاریخ: 11/15/2009 12:57:33 AM
کاربر مهمان
  سلام عليكم
دفعه اولمه كه به اين جا سر مي زنم،شايد دفعه ي ديگه اي هم در كار نباشه،البته اميدوارم اين طوري نشه... .اين قدر دلم گرفته كه دنبال كسي مي گشتم كه براش درد دل كنم و چه كسي بهتر از اين شهيد.
خيلي خسته ام، از اين كه هرچي دست و پا مي زنم بيشتر توي منجلاب زندگيم فرو مي رم از اين كه كسي نيست تا دستم رو بگيره و من رو بكشه بيرون، اگه تا به حال هم زنده موندم فقط به خاطر اون يه ذره توكل و توسلي بوده كه از پدر و مادرم ياد گرفتم و كار لقمه ي حلال اوناست وگر نه من به خودي خودم تا به حال بايد له مي شدم و از بين مي رفتم. ولي هر كسي هم توان تحملي داره به قول ما فيزيكي ها اين ظرف وجود ما اگر به دادش نرسيد زير فشار اين همه امواج به مرحله تشديد خواهد رسيد و منفجر خواهد شد و از اين ترسم كه هر تكه اي آتشي شود بر دل مؤمني و شيطاني شود بي رحم.
راستش نمي دونم اونايي كه از امام رضا دورند چي كار مي كنند اما ما بچه مشهدي ها هر وقت دلمون مي گيره يه جوري خودمون رو مي رسونيم حرم و آروم ميشيم البته براي اونايي هم كه دورن دعا مي كنيم. شايد خدا به خاطر همين زندگي توي اين شهر رو نصيب ما كرده؛چون ما اگه اين جا نبوديم ديگه هيچ جا نبوديم.ازتون مي خوام برام دعا كنيد.به هر كي مي گم برام دعا كن به ديده تمسخر بهم نگاه مي كنه و مي گه حاجي شما برامون دعا كن،و اين حرفشون آتيشم ميزنه،نه اين كه فكر كنيد اهل ريا باشم،نه... .اين رو مطمئنم، از اين كه شما فقط ظاهرم رو نمي بينيد خيلي خوشحالم. فردي پر از گناه و اشتباه كه اگه براتون ليست كنم شيطان هم به وجودش افتخار ميكنه،فقط برام دعا كنيد، شما كه عزيزيد و بزرگوار.شما كه وارد مدرسه ي شهادت شديد،ما را در همان ابتدا از در اين مدرسه راندند.(نفسمان ما را به سمتي ديگر راند.)
فقط يك گله داشتم، از شما نه...شايد از همه ي شهدا،شايد...؟!چند روز پيش قرار بود يك كاري براي شهدا بكنيم، اما كار به جايي رسيد كه وسط كار گير كردم راه پسي نداشتم، نه اين كه سر دوراهي مجازي گير كرده باشم ،نه،وسط يك خيابون تنها توي يك موقعيت بد ،خسته ي يك روز كاري،گرسنه و تشنه و دوان دوان به طوري كه همه مات و مبهوت به من نگاه مي كردند و مي خواستند يه جوري بهم كمك كنن، اما كار من يه جاي ديگه گير بود،شهدا نمي خواستن... بايد فقط جلو ميرفتم...مثل ديوونه ها مي دويدم اشك مي ريختم و با خودم حرف مي زدم و به خاطر سرماخوردگي شديد صرفه مي كردم و غصه مي خوردم به حال خودم كه لياقت هيچ چيز رو ندارم.اگه نمي خواستيد من اون كار رو انجام بدم چرا من رو تا اونجا كشوندين؟يعني اونقدر براتون بي ارزش بودم كه دلتون مي خواست تا اون حد خفت و خواري من رو ببينيد...فكر مي كنم من رو به خاطر گذشته ام نبخشيديد ولي من بارها بهتون گفتم كه شرمنده ام،تازه خودتون شاهد بوديد كه من تا حد توانم تلاش كردم و زماني كه فهميدم ديگه مفيد نيستم اعلام كردم و به عجزم اعتراف كردم و به تكليفم عمل كردم پس اين همه بي محلي براي چيه.. اگه شماها نباشيد كه من ديگه ...
71590
نام: توانا
شهر: اربیل عراق
تاریخ: 11/15/2009 12:21:05 AM
کاربر مهمان
  رفاقت با خچا
71589
نام: ستاره
شهر: مشهد
تاریخ: 11/15/2009 12:08:26 AM
کاربر مهمان
  سلام وقتی عشق بارون خدایی میشید ترخدااز ما یادتون نره
71588
نام: خجالت
شهر: تنهایی
تاریخ: 11/14/2009 8:55:01 PM
کاربر مهمان
  به نظر شما ما آدمییم یا ....؟
شب روز به فکر اینکه پول در بیاریم و به هم بدی کنیم نگید که اینجور نیست هست البته اره آدم خوبم پیدا میشه اما از ترس اینکه بهش تهمت ریا غیره نزنن همرنگ جماعت شدن،رنگ کردن خودمون تا چقدر دیگه بسه دیگه یبار شرافتن به ظاتمون نگاه کنیم به نفسمون نگاه کنیم،حرفی داریم واسه گفتن تو اون دنیا بگید داریم نه بخدا نه تا حالا به پایین شهر تون سر زدید،وضع اونارو دیدین،نشستیم با کامپیوتر در ودل میکنیم،اون پسر یا دختر رو کی درد دلش رو میشنوه ها،کی همدم درد و دلاشه ها بگید،تا کی ریا بازی،خودم بدتر از شمام نگران نباشید ما همه از یک رنگ و لعابیم،فقط از خدا میخوام ببخشتمون همین،اداعای برداری هم دینی و هم خونی میکنیم وقتی که هم شهریم داره درد میکشه تو مشکلات داره گریه میکنه شبا تا بچش اشکش رو نبینه،لعنت به ما که غرق این دنیا شدیم و از حال هم بی خبریم،وای به وای به ما وااااااااااااای به ما؟خودت قضاوت کن چی هستی
71587
نام: محسن
شهر: بابل
تاریخ: 11/14/2009 8:52:25 PM
کاربر مهمان
  دانشجوی مشهد، نایب الزیاره همه دوستان
71586
نام: احد شیرزاد
شهر: نورآباد لرستان
تاریخ: 11/14/2009 8:13:23 PM
کاربر مهمان
  هرگز مباد از سر ما سایه تو کم/یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن.تقدیم به آقا سید علی ان شاءالله که تا ظهور آقا امام زمان سلامت باشند.همه برای سلامتی اش صلوات بفرستید.
71585
نام: نازنین
شهر: ابادان
تاریخ: 11/14/2009 7:56:21 PM
کاربر مهمان
  گلدسته ها را بالاتر نبرید!هرقدر که بالابروید باز هم دستتان به خدا نمیرسد.
اما من......
خدایی را میشناسم که در حیاط خانمان شاه پسند میرویاند
و در مزارع.....
با گندمها و پاییز زرد میشود!
من.....
پیرزنی را میشناسم که گمان میکند خدا در سجاده اش جا میشود!
هر قدر بالا بروید دستتان به خدا نخواهد رسید!!!
71584
نام: زهرا(سارای منتظر)
شهر: مشهدالرضا
تاریخ: 11/14/2009 7:06:09 PM
کاربر مهمان
  مبادا كه از ما ملوليده باشى/ حديث حسودان قبوليده باشى/ چو درس محبت نخواندى چه سود ار/ فروعيده باشى اصوليده باشى(شعر از خودم نیست!)

سلام به اقا سيد!
سلام به همه حرف دلیها!
سلام به قدیمیهاوجدیدیها!
سلام به کسانی که احوال پرس ما هستند ممنونم از دقت و توجه خواهرم هستی!از خدا و شما که پنهان نیست خواهرم!مدتیست با مشکل بیماری مادرم دست و پنجه نرم می کنم به حول و قوه ی الهی و دعای همه دوستان و عزیزان حرف دل و باغ شهادت( محفلی از عاشقان واقعی سید مرتضی که هدفی جز ادامه راه این سید و همرزمانش را در دل و عمل ندارند)!خلاصه حال مادر با انجام شیمی درمانی وخیم شد و با حرف پزشکش در شب و روز میلاد امام رضا(ع) من دچار استرس و نگرانی از دست دادن مادر کرد و همیشه با دیدن حال بد او نخوردن غذا و راه نرفتن و مشکل در حرف زدنش دیگه از خدا و امام هشتم اصرار نکردم گفتم هر چی مصلحت خودشون باشه ولی خودم از او بدتر شدم خواب و خوراک نداشتم ولی به مدد خدا ونظر ائمه و دلداری دوستانی چون شما به من امید داد و هم اینکه بتونم راحت تر با این مسئله کنار بیام تا اینکه از روز جمعه قبل با مشورت یکی از پزشکان عمومی که آشنا بود چند داروی دیگه هم بهش اضافه شد تا اینکه بالاخره مادرم از روز جمعه شروع به غذا خوردن کرد و هر موقع احساس گرسنگی می کرد اعلام میکرد دیگه به زور بهش غذا ندادیم دوره بعدی شیمی درمانیش فردا بعداز ظهره!بیشترین مشکل من این بود که نمیتونستم مادر رو تنها بذارم بخصوص که الان برای راه رفتن به بیرون باید حتما یکی باهاش باشه برای از دست ندادن روحیه دکترش گفته تنهاش نذارید!ولی با این حال از طریق شما از حال این دو محفل نورانی جویای میشدم بخصوص مواقعی که آقا می طلبید!مشکل دیگه نمیشه گفت مشکل اگه یادت باشه همزمان با بازگشت شما از مشهد و نبودن بعضی از بزرگواران من خواستم دوستان حرف دل بی جواب نباشه که به عده ای جواب دادم و حال بقیه که نبودند و رو جویا شدم که با توپ و تشر یکی از بزرگواران که خیلی هم مشخص بود عصبانی هستن(حالا از کی و چرا؟!)روبرو شدم که شما هم جواب دادید سعی کردم با این استقبال خصمانه من کمتر حال بقیه رو بپرسم یعنی بگم: به من چه مربوط چرا فلانیها نمی یان! خوب لابد اونا هم مشکل خودشون و دارند!این از مشکلاتم. سعی می کنم بیشتر بنویسم بر خلاف دوستان و بزرگوارن که حدیث و روایات و خاطرات می نویسند من دلنوشته هی خودم می نویسم یا مشکلاتی که بر سر راه من بوده و هست شاید تونسته باشم از این طریق مشکلاتی رو حل کنم .امروز از دانش آموزی شنیدم گله میکرد از مدارس و اوضاع اینکه بچه ها به نماز قرآن و امور مذهبی دیگه بهائی نمیدن وقتی گفتم داخل تابلو مدرسه در این رابطه حدیث و روایت نصب کنید گفت متآسفانه کار از کار گذشته کسی به این نوشته هانگاه نمیکنه !تنوع بد نیست مثلا من علاقه ای به شعر نداشتم فقط دنبال مطالب شهدا و امام زمان در احادیث بودم ولی از وقتی با انواع و اقسام نوشته ها آشنا شدم به شعر هم علاقه مندم بخصوص شعرهای جدیدی که مادرمان هستی می نویسند دوست دارم منم شعر بگم.در پایان از همه شما التماس دعا


71583
نام: تی«آ
شهر: تهران
تاریخ: 11/14/2009 5:23:47 PM
کاربر مهمان
  خیلی خوبه
<<ابتدا <قبلی 7165 7164 7163 7162 7161 7160 7159 7158 7157 7156 7155 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=7160&mode=print