هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
70372
نام: ایمان
شهر: توکل به خدا
تاریخ: 9/26/2009 10:58:26 AM
کاربر مهمان
  هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد. اگر از اعماق قلبمان تصمیم به انجام کاری بگیریم می توانیم آن را انجام دهیم.
تنها مانع "ذهن" است. پس ذهنمان را پالایش کنیم. و اگر قـدر ثانیـه‌های بدون بازگشت را می دانستیم
و از قلـه‌های باشکوه موفقیـت چیـزی شنیده بودیم، هیـچ گاه برای در چالـه مانده، چـاه را توصیـف نمی کردیم
70371
نام: ایمان
شهر: توکل به خدا
تاریخ: 9/26/2009 10:56:03 AM
کاربر مهمان
  امشب از اعماق وجودم، با تو به گفت وگو می نشینم،
به خاطر تمام الطاف و نعمت هایی که به من دادی، تو را سپاس می گویم.
و از تو می خواهم که مرا یاری کنی تا تمام صفات خوب و زیبا را در وجودم شکوفا کنم.
معبودا! تقدیر مرا آنگونه که صلاح من در آن است برایم رقم بزن. شاید من در انتخاب راه اشتباه کرده باشم،
از تو می خواهم که راه درست را به من نشان دهی، راهی که مرا به تو برساند

التماس دعا
یاعلی
70370
نام: یگانه
شهر: ارزوها
تاریخ: 9/26/2009 10:07:06 AM
کاربر مهمان
  به نام خدا
سلام به فیروزه خانم و ...
اول نوشتهم بزارین اولا ا ینو بگم که من نه اصلا قصد فضولی یا نه اصلا قصد دخالت دارم و یا نه اصلا قصد ...فقط به خدا چون نوشته ی فیروزه خانم و خوندم خیلی ناراحت شدم تو رو خدا به هیچ کس بر نخوره

باز چی شده شما که چند سال همدیگرو خیلی خوب میشناسین خیلی خوب با اخلاق همدیگه اشنا هستین
من هردوی شما رو درک میکنم اما تو رو خدا به خاطر خدا خوب فکر کنید چرا سر هر رفتار چه بزرگ وچه ..... میخواین از همدیگه جدا بشین به خدا بعضی از حرفای ما ادما اصلا ارزش اینو نداره که ما فکر کنیم چه رسد که ازدواج که مهمترین تصمیم زندگی ادماا دم بهمش برن شاید هم حرفی بوده که وافعا ناراحت کننده باشه خوب اونوقت هم باز نباید ما هم چی رو به خاطر ...بهمش بزنیم بهتر نیست ما با مشکلات بجنگیم چرا باید ما .....
...تو رو خدا این بار هم ببخشید میدونم الان میخواین بگید که ...ولی تو رو خدا یکم بیشتر فکر کنید شاید انشا الله به نتیجه ی خوبی رسیده ی
به خاطر خدا به خاطر ائمه به خاطر اقا سید این بار هم ببخشید بابا این فیروزه خانم حالا خواسته و ناخواسته این .....به شما گفته ولی شما براش خیلی مهم هستین نزارین ...
فیروزه خانم من شما هم درک میکنم بعضی وقت ها یه حرفی رو به اطرافیانم میگم که اصلا منظوری نداشتم ولی ...انشا الله حل میشه
همین چند مدت پیش برگشتم به بابام گفتم که تو انترنتی باید ما تو رو سرچ کنیم به خدا شوخی میکردم اما به بابام برخورد .
70369
نام: ایمان
شهر: توکل به خدا
تاریخ: 9/26/2009 9:54:39 AM
کاربر مهمان
 

ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت میکنم
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو

ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم

( مولانا)
70368
نام: مبین
شهر: همه دانا
تاریخ: 9/26/2009 9:29:14 AM
کاربر مهمان
  ((بنام خدا))

سلام به همه حرف دلیهای عزیز

چند روزی بود که سری به سایت نزده بودم. برای همین نوشته های روزهای گذشته رو هم خوندم متوجه شدم یکی از دوستان مادرشو از دست داده.
(خوشبخت انشاالله) با تمام وجود به شما تسلیت میگم خدا صبرتون بده.

بی مادری بد دردیه من هم کمتر از یک ساله که مادرمو از دست دادم.الآن ده ماهه که با کسی دردودل نکردم همه حرفام توی گلوم بغض شده. به خدا تشنه دست نوازش مادرمم. بارها تو تنهاییهام به آلبوم عکسهامون نگاه کردم و اشک ریختم.
تنها چیزی که منو سر پا نگه داشته توکل بر خداست.


70367
نام: ایمان
شهر: توکل به خدا
تاریخ: 9/26/2009 9:03:13 AM
کاربر مهمان
  سلام بر آرامش دهنده روح و روانم آقا سید مرتضی
سلام بر دوستان و همراهان آقا سید مرتضی

سلام بر چه فرقی می کنه بزرگوار مومن جای یاعلی یا فاطمه شما خیلی خالیست
سلام بر سبکبار شیرین کلام . جای صلواتهای آرامش بخشتون خالیست کجائید خبری از خودتان بدهید
سلام بر خروش بزرگوار تو سقاخونه باصفاتون واسه من یه شمع روشن کنید خیلی نیازمند هستم
سلام بر آقا شهاب معلم حرف دل که خیلی وقته از درسهاشون فیضی نبردیم .
سلام بر سارای گرامی از مشهدالرضا . دختر خوبم این بار که به حرم رفتی واسه دل تنگ و خسته ایمان بیش از پیش دعا کن
سلام بر سارای گرامی از تهران . ممنون از نوشته های زیباو آموزنده تون . زندگی با همه سختی هاش ولی باز هم زیباست
سلام بر مریم خانمهای گرامی / انسیه گرامیم / فیروزه و ساقی گرامی از ترکیه / سیب و علیرضا از همدان / نیاز از تبریز / خام محمدی از شهر زیبائی ها از لطف شما بی نهایت ممنونم واسم دعا کن دریا دل / پرستو از ساوه / خوشبخت انشاالله امیدوارم کمی آروم گرفته باشی هرچند دردی است بسیار دشوار اما خداوند صبر به شما بدهد / امید امید امید گرامی / و دیگر دوستانی که نامشان ذکر نگردید همگی سلام و عرض ادب و التماس دعا
سلام بر فیروزه دختر خوبم از ترکیه دختر نازنینم شما حرفی نزدید که باعث دلخوری من شود و در ضمن مگر یه مادر از دخترش ناراحت می شود که من شود من لایق مادری باشم در خدمت هستم . دختر گلم با صبر و حوصله همه چیز درست می شود و این را بدان با گریه هیچ چیز درست نمی شود سعی کن به خودت تسلط داشته باشی و با پناه بردن به خداوند و دعاهای که خانم محمدی برایتان گفتند تنهائیهات را پر کنی و به آرامشی که میخوای برسی و کمی هم در برخورد با معراج دوستانه تر برخورد کن و به قول معروف گیر بیخودی نده ، سعی کن تو این غربتی که هر دو دست و پا میزنید غمخوار یکدیگر باشید بجای گریه با خنده و شادی زندگی کن ببین چقدر شیرین است سختی را همه داریم کم یا بیش مهم خوب زندگی کردن است
سلام بر دختر خوب خسته از دلتنگی . خیر مقدم به شما دختر خوب ، من نمی دانم مشکلاتت تا چه حدی است و نمی خواهم هم توضیح دهی چون شاید نیاز نباشد اولا اگر همسرت می تواند و توانائی جدا زندگی کردن از خانواده شوهرت را داری دوستانه بخواه از هم جدا زندگی کنید تا احترامها از بین نرود . اگر هم توانائی ندارد که فعلا شما را مستقل کند می توانی با مهربانی و آارمش بیشتر مادر شوهر را به راه بیاری . دخترم من خودم عروس دارم یه عروس سرکش و یاغی بود به طوری که یه حرف کوچک را یه کامیون حرف جواب پرتاب می کرد تو سر همه ،ولی من سعی کردم با گذشت و آرامش واینکه مانند دختر خودم می باشد او را به راه بیارم جالب بود پریروز با هم جائی بودیم بعد که پرسیدن همین دوتا دختر ا دارید من گفتم یکی شون عروس منه ، باورشون نمی شد و گفتن مگه ممکنه عروس و مادرشوهر با هم این همه صمیمی باشن عروسم در جواب گفت : من اینگونه نبودم ولی این خوبی و صمیمیت را از مادر شوهرم یاد گرفته ام . دخترم سعی کن قلق مادر شوهرت را بدست بیاری ببین چی میخواد ، سعی کن با احترام بیشتری برخورد کنی تا به نتیجه برسی . روزگار زود می گذرد سعی کن حداکثر استفاده را از خوبی ها کنی و یاد بگیری و یاد بدهی
دوست گرامی جعفر از مشهد مقدس خیر مقدم . التماس دعا از آقا امام رضا

یاعلی
70366
نام: مریم
شهر: انتظاربهار و باران
تاریخ: 9/26/2009 8:52:29 AM
کاربر مهمان
  بسم الله الرحمن الرحیم
ختم جمعی قرآن کریم به نیت سلامتی و فرج مولا مهدی عج الله تعالی فرجه و برآورده شدن حاجتهای شرعی بزرگواران و انشاء الله قربت الی الله
جزء 1: س . س محترم از زنجان
جزء 2:نیلوفرانه از کویر
جزء 3: خانم محمدی از شهر زیبا
جزء 4: انسیه خانم
جزء5: خانم نسیم از تهران
جزء 6: خانم محمدی از شهر زیبا
جزء 7: خانم محمدی از شهر زیبا
جزء 8: خانم محمدی از شهر زیبا
جزء9: مریم
جزء 10:
جزء 11:
جزء 12:
جزء 13:
جزء 14: دوست عزیز لیوان شکسته
جزء 15:
جزء 16:
جزء 17: فیروزه خانم
جزء 18:
جزء 19:
جزء20: سپیده خانم
جزء 21:
جزء 22:
جزء 23:
جزء 24:
جزء 25: (نقطه )گرامی
جزء 26: (نقطه )گرامی
جزء 27: دوست عزیز (نقطه )گرامی
جزء 28: امیدوار گرامی
جزء 29: لیوان شکسته
جزء 30: ایمان گرامی
****دعام کنید
***********اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم***********

70365
نام: مریم
شهر: انتظاربهار و باران
تاریخ: 9/26/2009 8:14:31 AM
کاربر مهمان
  به نام آرام دلها

سلام به همگی
دیروز این شعرو توی وبلاگ ویولت دیدم .
جالب بود نمی دونستم برای این شعر جواب هم سرودن!
حميد مصدق خرداد 1343
*تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت

***جواب زيباي فروغ فرخ زاد به حميد مصدق***
من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت


70364
نام: یه انسان
شهر: زمین
تاریخ: 9/26/2009 12:02:51 AM
کاربر مهمان
  دلم گرفته.دیگه خسته شدم از بحث های مزخرف بچه های خوابگاه.همه اش بحث سر اینکه کار نداریم،تازه اگه کاری هم پیدا بشه یه جوری ازش حرف می زنن انگار بی خوده بدرد نخوره،واینکه ای وای ترشیدیم وکسی ما رارو دوست نداره،اینقدر از این حرفا شنیدم که نسبت به هر پسری آلرژی پیدا کردم حتی از داداشای خودم بدم میاد .اینکه چرا وجود این موجود حقیر در زندگی من باید اینقدر مهم باشه؟ اصلا بهتر که کسی موی دماغ آدم نشه.من نمی دونم چرا بعضی از دخترا اینقدر این موضوع بی اهمیت رابزرگ می کنن.قبلا به پسرا به دید آدم نگاه می کردم ولی الان به دید یک موجود حقیر ومزاحم نگاه می کنم که هر کدومشون را ببینم در دلم هرچی فحشه نصیبشون می کنم .چرا خانواده های ایرانی به هر قیمتی شده می خوان دخترشون را عروس کنن. آیا به عنوان یک انسان که روزی از این دنیای مسخره می روم باید کار و یک شوهر مسخره اینقدر برام مهم بشه که اعصاب منو بهم بریزه؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
70363
نام: خروش!
شهر: همين دور و برا
تاریخ: 9/25/2009 11:24:46 PM
کاربر مهمان
  بار ديگر يادم آمد روز جنگ
روزهاي آشنايي با تفنگ

روزهاي عشق با سجاده ها
دوستي با تركش و خمپاره ها
...
...
در هفته ي با شكوه دفاع مقدس ، ياد و خاطره ي همه ي شهيدان عزيز اين آب و خاك ، گرامي...

...و سلام به همه ي حرف دلي هاي نازنين. ان شاءالله همه تون حاجت روا بشيد...
و ممنون از همه ي بزرگوارهايي كه هر كدوم به طريقي..........

دعاگو تون هستيم شما هم دعامون كنيد
ياعلي...ياعلي...

<<ابتدا <قبلی 7043 7042 7041 7040 7039 7038 7037 7036 7035 7034 7033 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=7038&mode=print