هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
70332
نام: سان شید
شهر: ک
تاریخ: 9/24/2009 1:20:27 PM
کاربر مهمان
  سلام...................
70331
نام: علیرضا
شهر: تهران
تاریخ: 9/24/2009 1:07:05 PM
کاربر مهمان
  خدایا متشکرم از لطفی که به من کردی. امیدوارم بنده خوبی باشم. امیدوارم جزء اون دسته از بندگانت باشم که به قول خودت بهشون افتخار می کنی.
ولی خدای من، این کار بدون توجه و نظر تو مگه امکان پذیره؟ پس کمکم کن تا از مومنان واقعی و از بهترین بندگانت باشم
70330
نام: حسنعلي لطفي
شهر: تبريز - سردرود
تاریخ: 9/24/2009 1:03:39 PM
کاربر مهمان
  با سلام داوطلب قرائت سوره هاي جز 6 قرآن حكيم هستم.
قبول حق. التماس دعا .
70329
نام: سوده
شهر: رشت
تاریخ: 9/24/2009 12:49:35 PM
کاربر مهمان
 
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق

که نامی خوش تر از اینت ندانم

وگر - هر لحظه- رنگی تازه گیری

به غیر از زهر شیرینت نخوانم

تو زهری ، زهر گرم سینه سوزی

تو شیرینی ، که شور هَستی از توست

شراب جام خورشیدی ، که جان را

نشاط از تو ، غم از تو ، مَستی از توست

به آسانی ، مرا از من ربودی

درون کوره غم آزمودی

دلت آخر به سرگردانیم سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی

بسی گفتند: دل از عشق برگیر !

که نیرنگ است و افسون است و جادوست !

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که او زهر است ، اما ... نوش داروست !

چه غم دارم که این زهر تب آلود ،

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه درد

غمی شیرین دلم را می نوازد

اگر مرگم به نامردی نگیرد

مرا مهر تو در دل جاودانی است

وگر عمرم به ناکامی سرآید

تو را دارم که مرگم زندگانی است.





* فریدون مشیری *



70328
نام: منتظر
شهر: شهر دلدادگی
تاریخ: 9/24/2009 12:10:01 PM
کاربر مهمان
  سلام آقا:

خدا کند که مرا با خدا کنی آقا،
ز قید و بند معاصی رها کنی آقا،
دعای ما به در بسته می خورد ، ای کاش خودت برای ظهورت دعا کنی اقا،
بیا که فاطمه (س) در انتظار دستانت نشسته تا حرمش را بنا کنی آقا.

* اللهم عجل الولیک الفرج*

التماس دعا
حق نگهدارتون یا علی
70327
نام: مریم
شهر: کاشان
تاریخ: 9/24/2009 12:01:34 PM
کاربر مهمان
  سبکبالان خرامیدند و رفتند مرا دیوانه نامیدند و رفتند
70326
نام: اسکاپیل
شهر: تبریز
تاریخ: 9/24/2009 11:39:43 AM
کاربر مهمان
  افطار مهمان سفره پربرکت ابوالزوجة هستیم (ابوالزوجة عرب به پدرزن ‌گوید!) یکساعت قبل از افطار با منزل (منزل عجم به زوجه گوید!!) و وروجک راه می‌افتیم می‌رویم. جلوی در که می‌رسیم جای پارک نیست. یکی که احتمالاً شش تا خانه آن‌ور تر مهمان ابوالزوجة خودش است آورده ماشینش را پارک کرده جلوی در ابوالزوجة اینای (!) ما. فلذا ما ماشین را می‌بریم ده تا خانه آن‌ور تر پارک می‌کنیم جلوی خانه ابوالزوجة یک بینوای دیگر. جوری پارک می‌کنیم که ماشین کیپ دیوار باشد و کوچه مردم را سد معبر نکنیم (کوچه که می‌گویم منظورم از این کوچه‌های قدیمی است نه از این کوچه‌های سعادت‌آباد که تویش پیتزا فروشی دارد). چک می‌کنیم که جلوی در و پل و پارکینگ و حریم میدان و مقابل تابلوی توقف ممنوع پارک نکرده نباشیم. تازه یک هفته است که ماشینمان را از چنگ غاصبین درآورده‌ایم (غاصبین؛ خودمان به پلیس راهنمایی گوییم!) حوصله نداریم همسایه برود چغلی‌مان را بکند غاصبین جرثقیلشان را بردارند بیایند باز ماشین ما را عوض میراث پدرشان غصب کنند ببرند. از مطمئن بودن محل پارک که خاطر جمع می‌شویم از روی صندلی راننده می‌پریم روی این یکی صندلی و از در سمت کمک راننده پیاده می‌شویم چون در سمت راننده را چسبانده‌ایم به دیوار همسایه و به کوری چشم آقا دزده باز نمی‌شود! قفل فرمان را هم می‌زنیم (به کوری چشم آقا دزده) و می‌رویم برای افطار...

بعد از افطار می‌آییم که برگردیم. سراغ ماشین که می‌رویم می‌بینیم یک مسلمانِ بی‌تربیت (!)، برف پاک‌کن سمت این‌وری را مثل شاخه درخت از بیخ شکسته و خیلی مؤدبانه گذاشته همانجا سر جایش (در حالیکه می‌توانست پرت کند وسط کوچه!) دمش گرم که نه باد چهار چرخ‌مان را خالی کرده بود، نه با ضامن‌دارش روی تن ماشین‌مان را خط انداخته بود.

هیچی دیگه...! ما از این داستان یاد می‌گیریم که مردم آزار مرغوب آن است که کارش کیفیت داشته باشد نه کمیت! چرا؟ چون آن مسلمان بی‌تربیت (!) 2500 تومان بیشتر خرج روی دستم نگذاشته اما یک هفته است که مرا علاف پیدا کردن برف پاک‌کن پراید 141 در بازار می‌دواند!! (خدایا!جفت برف پاک‌کن هایش را قلم کن!)

پی‌نوشت: می‌خواهم یکی از این ماشین‌های فوت کردنی بخرم که از این به بعد هر وقت رسیدم جایی بجای پارک کردن بادش را خالی کنم بگذارم توی جیبم با خودم ببرم!!

70325
نام: فرزانه
شهر: مشهد
تاریخ: 9/24/2009 11:37:55 AM
کاربر مهمان
  من هرجا دنبال دعای نادعلی می گردم چه متن چه معنی چه قرائت،موفق نمیشم.من عاشق این دعا هستم اما معنیشو کامل نمی دونم-کمکم کنین پیداش کنم عاشقانه دنبالشم
70324
نام: سراب
شهر: غم
تاریخ: 9/24/2009 11:31:04 AM
کاربر مهمان
  ای خدا
70323
نام: محمدی
شهر: شهرزیبایی ها
تاریخ: 9/24/2009 11:29:27 AM
کاربر مهمان
  سلام و با آرزوی بهروزی برای همه ی دوستان محترم
.........................................

هنوز حرف دلم با دلم نمی گویم

هنوز حرف دلم پشت زخمها پنهان

هنوز با شب و قمری ترانه می سازم

هنوز اشک دلم را فسانه می سازم

هنوز نور دلم رو به پنجره هاست

هنوز بغض برایم نگاه حنجره هاست
.....................................

جواب چراهای دل نمی دانم

شروع باب بهانه چرا نمی یابم ؟

چرا چرای من امروز را دریافت

برای رویش یک غم دوباره می آیم
................................
بارش باران برای من که این جا نشسته ام و آن را تماشا می کنم ترنم رحمتی دیگر از دریای بی انتهای بخشش اوست
می خواهم با ذره ذره ی وجودم سپاسگزار معبودم باشم
باشد که به قدر ذره ای پاسخ مهر بی پایانش را داده باشم

الهی چشم امیدم را جز بر درگه رحمتت نگردان و روح تشکر را همیشه همراهم دار
آمین یا رب العالمین
<<ابتدا <قبلی 7039 7038 7037 7036 7035 7034 7033 7032 7031 7030 7029 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=7034&mode=print