هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
70282
نام: عباس کلاتی
شهر: تهران-شهر جدید پرديس-فاز۱-مجتمع علم و صنعت
تاریخ: 9/22/2009 1:35:54 PM
کاربر مهمان
  سلام،به خدا
دلم گرفته از دست خدا ناراحتم چون جدايي را آفريد يكي از بهترين رفيق هام كه مثل داداشم دوسش دارم اسباب كشي كرد وبه تهران رفت به غير از اون چند نفر ديگه هم رفتند من از جدايي بدم مياد از تنهايي بد مياد دوست دارم وقتي چشمم را باز ميكنم تمام رفيق هايم كنار باشند ولي خدا با آفريدن جدايي
تمام آرزوهاي من را بر باد داد آخه اين رسمشه كه دوستان از هم جدا بشند رفيق هاي من بچه هيئتي و بسيجي هستند من از خدا شكايت دارم كه چرا حساس و عواطف را آفريد تا من براي دوري آنان همش در حال گريه كردن باشم
از شما خواهش ميكنم در سايت شهيد آويني وبلاگي در مورد رفاقت درست كنيد
براي من دعا كنيد خيلي تنهام
70281
نام: تنها
شهر: ب
تاریخ: 9/22/2009 1:06:39 PM
کاربر مهمان
  سلام
سلامی به تمامی عاشقان خدا و دوستداران امیدوارم که همه عاشقان در سایه حق صحیح و سالم باشند.
یک مشکل بزرگ دارم که می دونم خدایی هم دارم که این مشکل بخواهد برام کوجک،بازم توکلم به خداست
دوستان عزیز این خواهر حقیر خودتان را از دعای خیرتان فراموشش نکنید.
یا علی
70280
نام: منتظر
شهر: شهر دلدادگی
تاریخ: 9/22/2009 12:41:03 PM
کاربر مهمان
  بسم رب شهداء و الصدیقین

وقتی میان نفس و هوس جنگ میشود قلبم به چشم هم زدنی سنگ میشود آقا ببخش که سرم گرم زندگیست کمتر دلم برای شما تنگ میشد

العجل یا حجة الله
التماس دعا
حق نگهدارتون یا علی
70279
نام: اميد اميد اميد
شهر: خوبيها
تاریخ: 9/22/2009 11:49:45 AM
کاربر مهمان
  سلام سلام سلام به همه دوستان : به خدا اعتماد كنيد و اميدوار باشيد .....التماس دعا ...به يادم باشين به يادتان هستم
70278
نام: اردیبهشت
شهر: بهارستان یزدان
تاریخ: 9/22/2009 10:55:32 AM
کاربر مهمان
  منت خدای را عز و جل
دورود و سه سلام و چارسد بدرود
چون گاه رمضان فرا همی رسید چندین و چند قرائت کلام آن عز و جل انجام همی گردید به هم و غمّ! و نیکو خاطره ای زان اکابر کلاس بر یادمان جولان همی بدادی به جد و بر خویشتن روا دانستیم که شما را نیز زان آگاه همی گردانیم به سرعتی چونان نور!
القصه دردوران خردی به یاد آوردی که بر آوردگاه کوی خویش استادی ببود حکیم اندر کلام و حکمت و بیش از آنچه دیگران بدانستی ، دانستندی و در دوران عمر خویشتن چندین و چند سر نا آموخته را آموخته بگردانیدی و ایشان را در هشت سالگی بشناختیم که توانستی الف را ز واو تشخیص همی دادی و ایشان به همی آموختی : هوالفتاح العلیم و نیکو به یاد داریم الفبای آموزشی ایشان را
ابی اب جیم دال جب ابجد
هوی هز ... و الی آخر
القصه تر چون بدانجا برسیدیم که آموختن را فرا همی گیریم ، در مکتب خانه ی ایشان ثبت نام همی کردی و گاه کلاس ایشان پس از خواب نیم روز بودی و البته قیلوله چیزی دیگرست! و گاه به خاطر داشتی که ساعت را نکو تشخیص ندادی و به گاه خواب ایشان زنگ در خانه بزدی و ایشان با چشمانی خمار از خواب در را بر ما عرضه نمودی و بگفتی که ای اردیبهشت! ساعت را نتوانی بخوانی ؟؟باشد که مرتب دیگر آن تایم حاضر همی گردی و بازگشتیم!
و ایشان در مکتب خویش جزء سی را بر ما تازه واردان عرضه بداشتی و نیک به خاطر داریم آنان که آن سوره ی بزرگ را همی تمرین می کردند بر ما فخر هیم فروختندی که از شما پیشی گرفتیم به سال پیش و ما بسوختیم و هیچ کلام نه!
القصه تر تر ! چندین و چند روز همی بگذشت تا توانستندی سوره ی زلزلت را بیاموختی و ایشان بر ما واجب همی گردانیدی تا آن را از بر همی کنیم تا اذن پیش روی گیریم.
القصه تر تر تر ! در روزی از روزگاران بر درس خویش تمرین همی نومودی که استاد مکتب خانه بر دگری فریاد براندی که ای نابکار باشد که آن آیه نخوانی و عزم سوره ی دگر کن و در چونین هنگامه ای گوشهایمان تیز بگردیدی که چیست آن موضوع و چون از آن مکتبی توبیخ شده سوال کردی، اخمهای خویشتن را بر همی فروتر بکرد و بگفتا که هیچ ندانم زچه روی اجازت خواندن سوره ی کامل علق را بر ما جایز ندانستی!
دگر روز سوی استاد همی رفتی و بگفتندی که ای استاد راز نخواندن آن آیت چه بودی و ایشان فقط زبان در دهان گردانیدی که نکوتر آن است که خوانده نشود و با تندی خاص خویشتن بگفتا که از نگاه انداختن بر آن آیت دگر صرف نظر همی کن!
و چون گاه تعطیلی مکتب همی رسید ، به سرعت ماورای نور سوی خانه ی خویشتن در پایین دست سرازیر همی گردیدی و در خلوتخانه ای تاریک سکنی گزیدی و قرآن بزرگ اندر تاقچه را پایین همی آوردی و در خیال خویشتن اینگونه تصویر بکردی که چون بر آن آیت نظر همی افکنی ، بی شک سقف خانه از خشم بر تو فرود همی آمدی!
بترسیدیم و سوی مکانی روشن تر روان همی گشتی و آن سوره ی سئوال برانگیز را باز همی کردی و چشمان خویشتن ببستی!و از ورای چشمان خویشتن بر آن نظر انداختی!هیچ در نیافتی ! دگر بار چشمان خویشتن را اندکی باز تر فرمودندی و به جای گوشه ی چشم خویشتن ، با تمام چشم باز به صورت چشم بسته ی نیم باز نظرذ انداختی و هیچ نیافتی!چون سقف خانه فرو نریختی ! اینبار چشمان خویشتن باز بکردی و بخواندی و هیچ نفهمیدی که علت نخواندن این ایت چه بودست!
القصه ترین! روز دگر سوی مکتب خانه برفتی و مسئلت فرمودی که ای استاد! درین آیت چه بودی که خواندن آن جایز نبودستی و ایشان بپرسیدی که آیا آن را بخواندی! عرض کردیم بله!
ایشان بر ما بتوپی
70277
نام: فیروزه
شهر: ترکیه
تاریخ: 9/22/2009 10:45:03 AM
کاربر مهمان
  سلام

مریم خانم شاید توضیح داده باشید ولی‌ من متوجه نشدم

من می‌‌خوام جز 17 را بخونم ولی‌ چه زمان و چجوری نمیدانم

اگه برای شما زحمت نمیشه یک بار دیگر توضیح بدهید

در چه زمان و به چه صورت باید بخوانم متشکرم.

70276
نام: محمد رضا
شهر: تربت
تاریخ: 9/22/2009 10:26:07 AM
کاربر مهمان
  سلام...یه جای جمله ای نوشته بودم اشکال داشت.تصحیحش کردم...

یه جا شنیدم که: هر کی از مهمونی خدا برمیگرده، منتظر یه امتحان بزرگ توی زندگیش باشه!
...چون هر چه به خدا نزدیکتر بشی، شیطان بهت نزدیکتر میشه.
هر وقت توی موقعیت گناه قرار گرفتی لبیک بگو...

دوستان! التماس دعا...
70275
نام: مریم
شهر: انتظاربهار و باران
تاریخ: 9/22/2009 9:46:24 AM
کاربر مهمان
  بسم الله الرحمن الرحیم
ختم جمعی قرآن کریم به نیت سلامتی و فرج مولا مهدی عج الله تعالی فرجه و برآورده شدن حاجتهای شرعی بزرگواران و انشاء الله قربت الی الله
جزء 1: س . س محترم از زنجان
جزء 2:نیلوفرانه از کویر
جزء 3: خانم محمدی از شهر زیبا
جزء 4: انسیه خانم
جزء5: خانم نسیم از تهران
جزء 6:
جزء 7:
جزء 8:
جزء9: مریم
جزء 10:
جزء 11:
جزء 12:
جزء 13:
جزء 14: دوست عزیز لیوان شکسته
جزء 15:
جزء 16:
جزء 17:
جزء 18:
جزء 19:
جزء20: سپیده خانم
.
.
.
جزء 28: امیدوار گرامی
جزء 29: لیوان شکسته
جزء 30: ایمان گرامی
بزرگواران در صورت تمایل نام خود را بفرمایند.
دعام کنید
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

70274
نام: فیروزه
شهر: ترکیه
تاریخ: 9/22/2009 8:58:54 AM
کاربر مهمان
  سلام

از وقتی‌ که اومدم اینجا یک ترس و وحشتی با من همراهه که خیلی‌ میترسم که همه چیز خراب بشه این ترس داره من را از بین می‌‌بره به اعصابم خیلی‌ فشار میارم که خوب فکر کنم باز نمیشه کتاب راز هست اینجا می‌‌خونم توش نوشته هر چی‌ فکر کنی‌ همان میشه ولی‌ باز نمیتونم این ترس از من دست نمی کشه به دکترم هم گفتم ولی نمیدونم چرا قرص اعصابم را کم کرد ولی من خیلی‌ میترسم نه از کسی از کسی نمی ترسم این سکوت همش فکر می‌کنم تا این اندازه آروم شدن این نشانه آرامش قبل از طوفانه با دوستای که اینجا دارم درد دل می‌کنم هر کس جوابی میده که با فرهنگ ما نمی خونه البته گناهی هم ندارن اینجوری بزرگ شدن فرهنگشون اینه نمیدونم چکار کنم با معراج حرف میزنم اون هم میگه خوب فکر کن خوب پیش بیاد نمیدونم این ترس وبی تابی داره من را از بین میبره طوری شده که با ترس وحشت اصطراب بیدار میشم اگه نباشه فکر می‌کنم برای همیشه رفته اینها را همه را به دکترم هم گفتم ولی‌ سر در نمی یاره خودم هم میدونم کلافه می‌کنم میترسم خسته ‌اش کنم خالقم التماست می‌کنم یک طوری آروم کن که این ترس از وجودم بره این چند روز که جلوی چشمام بود این ترس را نداشتم ولی‌ باز که رفت این وحشت ترس اومد باز از تنهای از روزهای که کشیدم یاد آن روزها تنم را می‌‌لرزونه بچه‌ها التماستون می‌‌کنم خیلی‌ احتیاج به دعای شما دارم التماستون می‌کنم با آن دل پاکتون برام دعا کنید از دست این داروها راحت بشم یک طوری خالقم از این ترس وحشت نجاتم بده

قد تمام آسمونها دوستتون دارم

70273
نام: مبین
شهر: همه دانا
تاریخ: 9/22/2009 8:41:38 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه اهل دلیئ های عزیز

نفیسه از لس آنجلس. مطالبی که روز یکشنبه نوشته بودی را مجری ومکبر نماز عید فطر در روز عید قبل از برگزاری نماز می خواند وچه شورانگیز و دلنشین بود. البته آفرین بر هوش و ذکاوت شما که این جملات بسیار زیبا را که تکرارشان هم خالی از لطف نیست به خاطر سپرده اید و برای استفاده دیگران در سایت قرار داده اید.من که لذت بردم.
<<ابتدا <قبلی 7034 7033 7032 7031 7030 7029 7028 7027 7026 7025 7024 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=7029&mode=print