هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
68972
نام: اتنا
شهر: کجا جادارم که بگم کدوم شهر
تاریخ: 8/14/2009 4:38:09 PM
کاربر مهمان
  دیگه دوستون ندارم.
68971
نام: مهم نیست
شهر: کرمان
تاریخ: 8/14/2009 1:11:57 PM
کاربر مهمان
  هممون اومدیم یه کاری براخودمون بکنیم امافقط حرف میزنیم دگرحرف بس است زعمل کاربراید یاعلی
68970
نام: سارا
شهر: اصفهان
تاریخ: 8/14/2009 12:45:28 PM
کاربر مهمان
  خدا تنهام گذاشت ولی من هنوز عاشقشم عاشق خداومهربونیش من خدا را دوست دارم
68969
نام: فائزه
شهر: همین دور وبرا
تاریخ: 8/14/2009 12:38:56 PM
کاربر مهمان
  سلام آقا سید دلم برات خیلی تنگ شده بود

سلام به همه ی حرف دلی های مهربون

این مدت که نبودم بر خلاف شما دوستان دلم خیلی برای صفحه حرف دل و تک تک شما عزیزان تنگ شده بود .

آقای سید محمد صادقی از اصفهان ممنون که به سوالات من جواب دادید .

امروز خیلی خوشحالم خوشحال بابت اینکه بالاخره تاریخ دقیق روز حرکت مشخص شد . دوستای خوبم بالاخره آقا سید به قولی که بهم داده بود عمل کرد. بالاخره داره اون روز میرسه که منم زائر کربلا بشم و همه اینها رو مدیون شهید آوینی هستم.باورم نمیشه منی که داشتم توی جاهلیت خودم دست و پا میزدم برم جنوب و همه چیزم بهم بریزه و بعد آشنایی با حرف دل و شهید آوینی و بلاخره کربلا جایی که چیز زیادی ازش نمیدونم دیشب داشتم به این فکر میکردم که امام حسین چه جوری قبول کرده من برم زیارتش منی که ۲۱ سال از عمرم میگذره و توی این همه سال هیچوقت براش خوب عذاداری نکردم ، هیچ وقت تلاش نکردم بشناسمش ، هیچ وقت نفهمیدم که امام حسین و حضرت ابوالفضل با هم برادرن ، هیچ وقت نمیدونستم شش گوشه یعنی چی ، هیچ وقت نفهمیدم بین الحرمین کجاست .و خیلی چیزهای دیگه که هیچوقت نفهمیدم . از خودم بدم میاد از اینکه نسبت به همه حساس بودم و فکر میکردم جز این چیزا . هنوزشم نمیدونم که باید چیکار کنم . دلم میخواد کربلا رو بشناسم بعد برم چون مطمئنم اولین و آخرین باری هست که میرم . بازم یه زحمت برای شما دوستای خوبم دارم . میشه منو راهنمایی کنید ؟؟؟؟؟ تو رو خدا کمکم کنید تا بشناسمش تا وقتی دیدمش و برگشتم حصرت نخورم که چرا نشناختمش . بهم بگید چه کار کنم .شما ها خیلی بهتر از من هستید خیلی چیزا رو میدونید به منم یاد بدید منم کمک کنید .



التماس دعا از همه ی عزیزان .
68968
نام: سبكبار
شهر: يه كوشه دنيا
تاریخ: 8/14/2009 12:09:53 PM
کاربر مهمان
  برجمال حبيب خدا محمد مصطفي ص صلوات بفرست،،بر قلب مطهرمهدي عج صلواتي بفرست،،امورتان هر دم خوب وخوبتر بشه بر علي ع وفاطمه زهراس صلواتي بفرست
68967
نام: نفیسه
شهر: لس انجلس
تاریخ: 8/14/2009 11:57:37 AM
کاربر مهمان
  پير مردي بر قاطري بنشسته بود و از بياباني مي گذشت . سالكي را بديد كه پياده بود

پير مرد گفت : اي مرد به كجا رهسپاري ؟

سالك گفت : به دهي كه گويند مردمش خدا نشناسند و كينه و عداوت مي ورزند و زنان خود را از ارث محروم مي‌كنند

پير مرد گفت : به خوب جايي مي روي

سالك گفت : چرا ؟

پير مرد گفت : من از مردم آن ديارم و ديري است كه چشم انتظارم تا كسي بيايد و اين مردم را هدايت كند

سالك گفت : پس آنچه گويند راست باشد ؟

پير مرد گفت : تا راست چه باشد

سالك گفت : آن كلام كه بر واقعيتي صدق كند

پير مرد گفت : در آن ديار كسي را شناسي كه در آنجا منزل كني ؟

سالك گفت : نه

پير مرد گفت : مردماني چنين بد سيرت چگونه تو را ميزبان باشند ؟

سالك گفت : ندانم

پير مرد گفت : چندي ميهمان ما باش . باغي دارم و ديري است كه با دخترم روزگار مي گذرانم

سالك گفت : خداوند تو را عزت دهد اما نيك آن است كه به ميانه مردمان كج كردار روم و به كار خود رسم

پير مرد گفت : اي كوكب هدايت شبي در منزل ما بيتوته كن تا خودت را بازيابي و هم ديگران را بازسازي

سالك گفت : براي رسيدن شتاب دارم

پير مرد گفت : نقل است شيخي از آن رو كه خلايق را زودتر به جنت رساند آنان را تركه مي زد تا هدايت شوند . ترسم كه تو نيز با مردم اين ديار كج كردار آن كني كه شيخ كرد

سالك گفت : ندانم كه مردم با تركه به جنت بروند يا نه ؟

پير مرد گفت : پس تامل كن تا تحمل نيز خود آيد . خلايق با خداي خود سرانجام به راه آيند

پيرمرد و سالك به باغ رسيدند . از دروازه باغ كه گذر كردند

سالك گفت : حقا كه اينجا جنت زمين است . آن چشمه و آن پرندگان به غايت مسرت بخش اند

پير مرد گفت : بر آن تخت بنشين تا دخترم ما را ميزبان باشد

دختر با شال و دستاري سبز آمد و تنگي شربت بياورد و نزد ميهمان بنهاد . سالك در او خيره بماند و در لحظه دل باخت . شب را آنجا بيتوته كرد و سحرگاهان كه به قصد گزاردن نماز برخاست پير مرد گفت : با آن شتابي كه براي هدايت خلق داري پندارم كه امروز را رهسپاري

سالك گفت : اگر مجالي باشد امروز را ميهمان تو باشم

پير مرد گفت : تامل در احوال آدميان راه نجات خلايق است . اينگونه كن

سالك در باغ قدمي بزد و كنار چشمه برفت . پرنده ها را نيك نگريست و دختر او را ميزبان بود . طعامي لذيذ بدو داد و گاه با او هم كلام شد . دختر از احوال مردم و دين خدا نيك آگاه بود و سالك از او غرق در حيرت شد . روز دگر سالك نماز گزارد و در باغ قدم زد پيرمرد او را بديد و گفت : لابد به انديشه اي كه رهسپار رسالت خود بشوي

سالك چندي به فكر فرو رفت و گفت : عقل فرمان رفتن مي دهد اما دل اطاعت نكند

پير مرد گفت : به فرمان دل روزي دگر بمان تا كار عقل نيز سرانجام گيرد

سالك روزي دگر بماند

پير مرد گفت : لابد امروز خواهي رفت , افسوس كه ما را تنها خواهي گذاشت

سالك گفت : ندانم خواهم رفت يا نه , اما عقل به سرانجام رسيده است . اي پيرمرد من دلباخته دخترت هستم و خواستگارش

پير مرد گفت : با اينكه اين هم فرمان دل است اما بخر دانه پاسخ گويم

سالك گفت : بر شنيدن بي تابم

پير مرد گفت : دخترم را تزويج خواهم كرد به شرطي

سالك گفت : هر چه باشد گر دن نهم

پير مرد گفت :
68966
نام: نمی گم
شهر: اصفهان
تاریخ: 8/14/2009 11:51:36 AM
کاربر مهمان
  سلام خدا جون سلام خدا من امسال کنکور دادم تنها خودت میدونی امسال به من چی گذشت تنها خودت .ای خدای مهربونم ای خدا من سه شنبه انتخاب رشته کردم حالا ترس تموم وجودمو فرا گرفته خدا جونم من نمی دونم چی میشه کجا میشه تو خودت میدونی من ضعیفم خیلی چیزا رو نمیدونم تو خودت خیلی چیزایی که نمیدونستمو همین امسال یادم دادی پس بهم رحم کن خدا دلم می خواد فریاد بزنم تو رو به امام رضایی که رتبمو تو حرمش شنیدم منو از اون چیزی که نمی دونم ایمنیبخش..خدا منو به شهر دور امتحان نکن خدایا بنده ات تواناییشو نداره تو که خودت خوب میشناسیش تو که خودت خیی صداشو میشنوی خدا من فقط ۱۸ سالمه بهم رحم کن برای چیزایی که میدونم و نمیدونم.خدایا مثلا من نمیدونم دانشکده کشاورزی شیراز کجاست ولی تو میدونی خدایا اون لحظه آخر یادته خدا من می ترسم خواهش می کنم امتحانم به اون جا نکن خدایا صدای کسی که بنده و برای توست را بی جواب نگذار که تنها امید و داراییم تویی فقط خودت ..صدامو بشنو و بپذیر یا اسمع السامعین ....یا من لا یشغله سمع عن سمع.. دوست دارم راضیم به رضای تو
68965
نام: نفیسه
شهر: لس آنجلس
تاریخ: 8/14/2009 11:20:03 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه ی بروبچ
نام نمیبرم دل کسی نشکنه
من یکی به شخصه به یاده همه هستم تو این غربت
احوالات؟
نپرس از شب و روزم
تو خوابم تو چه خوابی
به مستی شب وتا صبح
خرابم چه خرابی...
من اول از استاد عزیزم*هیچ کسم هرچه هست او باشد*یه معذرت خواهیه گنده بکنم:
بابا استاد اشتباه برداشت کردید
من شعر رو اون جور که شما یادم دادید (ودرست هم یادم دادید)تغیر دادم نه به قصد زبونم لال توهین من بمیرم اگه قصدم این بوده باشه
به هر حال من*همین جا جلو همه*از شما معذرت میخوام من واقعا شرمنده اگه نافرم نوشتم

در ضمن استاد کاری که شما در حق من کردید و چیزی که شما به من یاد دادید خیلی بیشتر ازین حرفا ارزش داره کاری که این دنیا ازدستم برنیومد انشاء الله اون دنیا جبران کنم و باهاتون حساب کنم...اینو واقعا گفتم...

خب بروبچ اهنگ پسند
بریم سراغ یه خبر جالب:که البته من خیلی ذوق کردم وقتی فهمیدم:

حتما همه شما مایکل جکسون خواننده ی معروفه اهنگ های خاص ومبتکر حرکات خاص رو که یک ماه پیش مرد(البته کشتنش) رو میشناسید...
نمیشناسید؟اها،مهم نیست مهم اینه که اون

تا۴۵سالگی (یا همون حدود)مسیحی بود
*یه سلام مخصوص به همه ی مسبحی های گل*
اما طی سفری که به امارات عربستان داشت با یه مسلمون اشنا شد و *****مسلمون شد*****
جزییات این خبر رو از -سایت یوتیوب-بخونین...

راستی شنیدم سرعت اینترنت تو ایران اومده پایین
اوه
چه بد
انشاء الله زودتر درست بشه تا بتونید از این جور خبرا بیشتر لذت ببرید

خب وقت رفتنه ...
ناگهان چه قدر زود دیر میشود

راستش میترسم شعر بنویسم پیشه خودم میگم نکنه باز استاد یا هر کسی بد برداشت کنه

اوکی یاد میگیرم درست بنویسم... :)

در ضمن استاد ممنون که منو مفرد صدا کردین
خدا پشت و پناهه همه ایرونی ها باشه
آمین
*****************************************
اللهم صل علی طه الامین و آله اجمعین فی کل وقت و حین آمین یا رب العالمین
*****************************************
68964
نام: بنت الهدی
شهر: بندرعباس
تاریخ: 8/14/2009 3:28:03 AM
کاربر مهمان
  سلام .
آ سید ما بی مرام نبودیم شدیم . آخه خیلی از حرفامون خیلی از وعده هامون تو این شهرها زیر لاستیک ماشین ها له شد شاید هم توی سوسی چراغ های فریبنده شهر گم شد ... نمی دونم اما ... شما چرا ولمون کردین ؟
68963
نام: محمد رضا
شهر: تربت حیدریه
تاریخ: 8/14/2009 2:45:14 AM
کاربر مهمان
  ای شهید ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشسته ای،دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات صخیف را نیز از این منجلاب بیرون بکش.ای شقایق های آتش گرفته،دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد.آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟
.
.
.
سيد جان براي ما هم دعا كن...اينقدر ما رو منتظر نذار. بخدا شبي نيست كه بدون ياد شما بخوابم.
<<ابتدا <قبلی 6903 6902 6901 6900 6899 6898 6897 6896 6895 6894 6893 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=6898&mode=print