اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
67982 |
نام:
ا
شهر:
]ففشصش
تاریخ:
7/15/2009 12:39:39 AM
کاربر مهمان
|
با سلام برشما و درود بر روح شهیدان
خبر خوش 5 تا صفحه تا به حال برای حمایت از آقای احمدی نژاد در خارج شده و یکی از این صفحات 4 هزارنفر طرفدار خارجی دارد
خبر مایوس کننده سفات ایران آتاوا اطلاع دارد من بدن امکانات اولیه این همه فعالیت کرده ام و محلی نمی گذارند
برادر شهید و مجروح جنگ از آتا وا
امیدوارم مشکلات و نژاد پرستی ها و حسادت ها و تهدید منافقان باعث بسته شدن این صفحات نشود
|
|
67981 |
نام:
مریم
شهر:
قم
تاریخ:
7/15/2009 12:38:26 AM
کاربر مهمان
|
سلام به شما برو بچه های حرف دل از صمیمیت بین شمادخیلی لذت بردم و برام خیلی خیلی جالب بود .
|
|
67980 |
نام:
طاهره
شهر:
اصفهان
تاریخ:
7/15/2009 12:15:56 AM
کاربر مهمان
|
سلام مي خوام اين حرف رو به اونايي بزنم كه به دوستاشون اهميت نميدن،فقط همين كه دوستتون رو فداي درس نكنيين چون دوست ارزشش بيش از اينه كه تو نميدوني
|
|
67979 |
نام:
فائزه
شهر:
همین دور و برا
تاریخ:
7/14/2009 11:40:47 PM
کاربر مهمان
|
سلام سید
ممنون که ...... کمکم کن تا بتونم به آخرش برسم.
سلام به همه حرف دلی های مهربون
از همه دوستان خوب و شهاب محترم و ملیحه عزیزم که برای سلامتیم دعا کردن ممنون .
یگانه عزیز نمیدونی وقتی اسمت رو دوباره دیدم چقدر خوشحال شدم . انشا ا... همیه شاد باشی و به همه آرزوهات برسی .
ایمان عزیز کم پیدایید وقتی میام و میبینم نیستید احساس میکنم حرف دل یه چیزی کم داره . دعا میکنم هر کجا که هستید شاد و موفق باشید .
چه فرقی میکنه بزرگوار خیلی وقته از شما هم نوشته ای ندیدم . کجایید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امیدوارم هر جا که هستید موفق باشید. راستی هیچ وقت یادم نمیره که چند ماه پیش چقدر با حوصله به سوالاتم جواب دادید .
نمیدونم چرا دلم چند وقته حوس کربلا رو کرده وقتی اسمش میاد یه حس عجیبی بهم دست میده . هیچ وقت این حس رو نداشتم احساسا میکنم به من نزدیکه . ولی میدونم که رسیدن بهش آسون نیست خیلی از اونایی که خیلی چیزا رو میدونن و بهشون عمل میکنن قسمتشون نمیشه برن من که دیگه جا خود دارم .
التماس دعا .
|
|
67978 |
نام:
یکی از بنده های خدا
شهر:
تهران
تاریخ:
7/14/2009 10:56:14 PM
کاربر مهمان
|
خدایا:
بزرگیتو شکر،
نمی دونم با چه زبونی ازت تشکر کنم
شرمنده ام کردی
بدجور هم شرمنده ام کردی
ممنون
از ته دل میگم:
ممنون، به خاطر همه چیز
زبونم بند اومده
واقعا نمی دونم چه جوری ازت تشکر کنم...
|
|
67977 |
نام:
سارای منتظر
شهر:
مشهد الرضا
تاریخ:
7/14/2009 9:58:53 PM
کاربر مهمان
|
يه روز رفتم تو يه کوير...
اونجا هيچکس نبود جز من و يه درخت پير.
حتي يه قطره آب هم نبود.
اون درخته همه چيز اونجا بود. لااقل اينطور به نظر مي اومد.
رفتم پيشش نشستم،
سايش کم بود ولي خنک بود. خيلي خنک.
شايد از سايه ي همه ي درختايي که تا حالا زيرشون
نشسته بودم هم خنک تر بود.
ازش پرسيدم: اينجا، تنهايي، دلت نمي گيره؟
حرفي نزد...
دوباره پرسيدم. اين بار بلند تر از قبل.
سرش رو خم کرد .به من نگاه کرد و گفت : با مني؟
گفتم : مگه غير از تو هم کسي اينجاست؟
گفت: خوب معلومه. اينجا پر از همه چيزه.
پر از آسمون ، خورشيد ، خاک ...
گفتم: فقط همين؟
گفت: نه . يه چيزه ديگم هست،
که از همه چيز تو دنيا مهمتره.
گفتم چي؟
گفت : تو چي فکر مي کني؟
با خوشحالي گفتم آب؟
خنديد و گفت: خيلي مهمتر از اون.
دستامو گرفت و بلندم کرد.
گفت : چشماتو ببند و بو کن.
همين کار رو کردم...
گفت :خب چي شد؟ تونستي ببينيش؟
گفتم: من که چشامو بستم چه جوري ببينم؟
گفت: اگه بخواي ميتوني ببينيش. حتي با چشماي بسته.
از حرفش خندم گرفت . ولي سعي کردم کاري رو که مي گه انجام بدم.
سکوت کردم .سکوتم طولاني شد...
بهم گفت: خدا . خدا رو نمي توني ببيني؟ اون همه چيز اينجاست.
اون همه چيز همه جاست...
جمله هاي آخرشو بلند گفت . خيلي بلند.
بعد از مدتي گفت : حالا تونستي ببينيش؟
چشامو محکم تر از قبل بستم.
گفت : شايد بتوني صداشو بشنوي.
گفتم: تو چي؟ مي شنوي؟
گفت : آره . هميشه. من باهاش حرف ميزنم.
واسه همينه که هيچوقت تنها نيستم.
بعد سکوت کرديم . هردومون...
دستاي من هنوز توي دستاي پيرش بود.
قبل از رفتن بهش گفتم: من خدا رو ، نه ديدم ، نه شنيدم.
من اونو حس کردم...
لبخند گرمي زد و گفت: راستي سوالي که پرسيدي چي بود؟
حرفي نزدم...
اون دوباره پرسيد. بلند تر از قبل.
با خنده گفتم : با مني؟
خنديد و گفت : مگه غير از من و تو کس ديگه اي هم اينجا هست؟
گفتم: آره . اين دفعه آره.
گفت: نمي خواي جواب اون سوالي رو که پرسيدي بدوني؟
گفتم: نه. ديگه مهم نيست. جوابمو گرفتم.
يک سال بعد برگشتم همونجا...
ولي ديگه اون درخت پير اونجا نبود.
چند متر اون طرف تر يه درخت جوون و سرسبز ديدم.
قلبم تند تند مي زد.
من چشامو بستم. سرم رو گرفتم رو به آسمون و بو کردم.
خدا هنوز اونجا بود.
من لبخند زدم................
|
|
67976 |
نام:
یگانه
شهر:
ارزوها
تاریخ:
7/14/2009 8:56:50 PM
کاربر مهمان
|
سلام دوباره به شما خوبان یادم رفت که از بچه های که بهم خوش امد گویی کردن تشکر کنم و سیب گرامی تولدت مبارکه ببخشید دیر شد بچه ها شاید باور نکنید که منو تقریبا یک سل پیش شیطان قولم زدو من هم پامو گذاشته بودم تو قطار شیطان اما خدا شاهد اصا راضی نبودم به این وضع تا اینکه پارسال خیلی ناراحت بودم دائم از خدا وامام رضا ع امام زمان ع کمک میخواستم اصل راضی نبو دم که این وضع رو ادامه بدم یادم که یه روز داشتم میرفتم دانشگاه که تو اتوبوس با یه خانومی اشنا شدمم بهم گفت که میخواد بره مشهد دلم بد جوری شکست وقتی این حرفشو شنیدم گفتم که خیلی خوبه که امام رضا دعوتش کرده من که بدم چیکار کنم بهش گفتم اگه رفتی برام دعا کنه همون لحظه بد جوری دلم هوای امام رضا رو کرد وقتی رسیدم دانشگاه بدون اینکه به خانوادم اطلاع بدم رفتم بسیج دانشگاهی گفتم ببخشید شما مشهد میبرید گفتند میبریم اما شما جزوه گروه ذخیرها میشید گفتم باشه حالا شما منو ثبت نام کنید همش دعا میکردم که امام رضا ع منو دعوت کنه داداش کوچیکم خیلی شوخ طبع با شوخی بهم میگفتش که بابا امام رضا ع تو رو میخوتد برا چی با اینکه شوخی بود اما ته دلم ناراحت میشدم اون اشتباهاتمو که اصل راضی نبودم که انجامش بدم ولی خودمونیم من اون کارهارو انجام میدادم همش میگفتم که امام رضا ع تو فلان معجزه رو انجام دادی کمکم کن همیشه موقع نماز میگفتم اخه چرا من این کارارو انجامش میدم یه وقتی دیدم که داداش بزرگم زنگ زد بهم گفت مریم از بسیج بهت زنگ زدند گفتند پولو بقیه ی وسایل برای سفر رو امادهکنی بچه ها خدا شاهد خیلی خوشحال شدم بابا ومامانم دیدند که امام رضا ع من روسیاه و دعوت کرده گفتند که برو بالاخره دستم رسید به حرم امام رضا ع رفتم شب تو حومش انچنان گریه و زاری کردم و گفتم امام رضا ع من راضی نیستم این کارارو انجامش بدم اما این کارارو میکنم کمکم کن صبح شد تو حرم امام رضا یه خانومی بود که میخواست بره کربلا/ اخ کربلا دلم براش یه ذره شده /ما بچه ها اسمامونو نوشتیم دادیم به اون خانوم راستش کاغذ دست من بود من مینوشتم یادم اخر تو اون برگه نوشتم که امام حسین ما رو ادم کن خدا شاهد همینونو نوشتم و دادم به اون خانوم سر تون درد نیارم امام رضا ع امام زمان ع با امام حسین ع و امام موسی بن جعفر خیلی دست منو گرفتند اما دست منو گرفتند تا اینکه باورکنید به جای رسید که من به چون احساس کردم که امام زمان به اون چیزی که من میخوام راضی نیست البته اینو بگم که من از منو از قطار شیطان همین اماما پیادم کردند راستش من هنوز به طور کامل سوار نشده بودم فقط پله های قطارشو گذرونده بودم که منو برگردوندند یعنی اماما برگردوند الان فقط یه اثر کوچولو مونده اونم خدا کمک میکنه اثرشم از بین میره بچه ها من این یکسال و شاید الان هم باور کنید مونده بودم بین جدال عقل و دل .اگه میبینید من اینطوری با خدا حرف میزنم فقط به خاطر لطف اماما هستش وگرنه من الان اینجا نبودم همش میگفتم که اخه میگن هر کس نماز بخونه بالاخره یه روز خدا به خاطر نمازش اونو /نمازش نمیزاره که اون اشتباه کنه پس چرا نماز من منو /خوب میکنه نمیزاره اشتباه کنه اما به موقع خداکمکم کرد .بچه ها خدا شاهد این حرف برا خودمن خیلی ثابت شده که هرکس دوست نداشته باشه که یه اشتباهی رو بکنه اما میکنه خدا نمیزاره که اون اون کارو انجامش بده .بچه ها باور کنید من قبل اوتن خانوم به مشهد رفتم اگه میبینیدکه دچار اشتباه میشید به خدا و اماما رو بیاریددست خود منو اینا گرفتند .بعد اون ماجرا برا من خیلی چیزای خوبی رو اورده که براتون نمینویسم فقط میخو
|
|
67975 |
نام:
مجید
شهر:
تهران
تاریخ:
7/14/2009 8:53:26 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه آدمهای اهل دل
سایتتون خیلی با صفاست عاقبت به خیرید انشاءاله
|
|
67974 |
نام:
علیرضا
شهر:
همدان
تاریخ:
7/14/2009 8:48:59 PM
کاربر مهمان
|
خواهر گرامی خانم طهایی عزیز سلام بنده فکر کردم شما شاعرین البته خوب هستین باور کنید نمیخوام تملق کنم شعرتون خوب بود.
امیدوارم این توفیق نصیبتون بشه که در مدح ائمه اطهار بیشتر شعر بگین.شعر گفتن واسه اهل بیت علیهما السلام لیاقت و دل خیلی پاک میخواد که هر کس نداره.
خداوند به شما سلامتی بده که شعر بگین و به ما معرفت که بفهمیم.
خدمت آقا شهاب گرامی عرض سلام دارم.واسم خیلی عجیبه این کلمه دادا تکه کلام همدانیهاس شما از کجا یاد گرفتین؟نکنه همشهری هستیم بروز نمیدین آره...؟
واسه سلامتی همه حرف دلی ها صلواتی میفرستیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم.
|
|
67973 |
نام:
yazdan.rajabi
شهر:
maragheh
تاریخ:
7/14/2009 8:46:32 PM
کاربر مهمان
|
mikham beram pishe khoda vali nemidunam chera un nemikhad komak konido baram doa konid dige az in donya vo adamash khastam
|
|