هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
66062
نام: م
شهر: مشهد
تاریخ: 5/9/2009 5:37:36 PM
کاربر مهمان
  گناه کردم
خدایا منو ببخش
66061
نام: جامونده
شهر: عشاق
تاریخ: 5/9/2009 3:56:50 PM
کاربر مهمان
  رفقا سلام برای من جامونده از غافله خوبها هم دعا کنید
66060
نام: سارا
شهر: تهران
تاریخ: 5/9/2009 3:21:43 PM
کاربر مهمان
  سلام به همگی دوستان اهل دل و دوستار عشق و پایبند محبت.دوستای خوبم بیاین همگی با هم دعا کنیم که هر کی هر حاجتی داره خدا جوابشو بده.الهی آمین.
66059
نام: سورنا
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 5/9/2009 3:13:40 PM
کاربر مهمان
  یا لطیف!

سلام به اهالی دل...

نازنینی که اسم بروبچه های قدیمی رو بردن وخواستن سربزنن منو یاد یه روزایی انداختن...ای...روزگار!

فک میکنم بیشتر بچه ها میان.اما مث من بیشتر دوست دارن از صحبتای دوستان استفاده کنن.اما خب گاهی هم شکستن سکوت خوبه.

دلم خیلی برای خیلیاتون تنگ شده.بیاین به احترام قلعه و این دوست مهربون هرکسی یه ردی بذاره.

مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی

ملتمس دعاتون(سورنا)از نزدیک کربلا
66058
نام: سبكبار
شهر: يه كوشه دنيا
تاریخ: 5/9/2009 2:33:41 PM
کاربر مهمان
  ياس سفيد از كوجه هاي بني هاشم،،هرجا هستي زير سايه ولي عصرعج باشي دورازبلا صلواتي بر جمال مهدي بفرست
66057
نام: سارای منتظر
شهر: مشهدالرضا
تاریخ: 5/9/2009 2:33:37 PM
کاربر مهمان
  من همیشه بهترین مثال و به دختران میزنم اینه:سعی کنید مثل طلا باشید نه بدلیجات چطور؟! طلای پشت ویترین ارزشش بیشتره چون دست کسی بهش نخورده همیشه با زرق و برقه و برای رسیدن به اون باید تلاش کردو و پول داشت یعنی قیمت داره چون فقط همه میتونن ببینن ولی استفاده نه! جز اینکه براش هزینه ای پرداخت کنن !ولی بدلیجات اطراف بازار و دیدید هر کسی میرسه یه دستی بهش میزنه نگاه می کنه و میزاره یعنی نمیخره بعد مدتی که از رنگ و رو افتاد با کمترین قیمت ردش می کنن بیاییم طلا باشیم طلا !عیارش و از حضرت زهرا(س) بگیریم...
امیدوارم کمی فکر کنند که لذت ین چند روز دنیا با شادابیش کوتاه و اگه لذت عمری (اخروی) می خوان باید از این لذت زودگذر با همه سختیش بگذرن و شیرینیش و توی صبری که از خدا می خواد بدست بیاره به امید اینکه همه مون و حتی هستی به اون حد برسیم این شب و روزا بهترین ساعات و لحظاته برای هم دعا کنیم!
برای ظهور آقا! شادی دل مومنین برآورده شدن حاجات برای شفای بیماران و شادی ارواح طیبه شهدا و اموات صلوات:
اللهم صل علی محمد(ص) وآل محمد(ص)
66056
نام: sara
شهر: از ت
تاریخ: 5/9/2009 1:57:37 PM
کاربر مهمان
  عشق من! پاييزآمد مثل پار
باز هم، ما باز مانديم از بهار
احتراق لاله را ديديم ما
گل دميد و خون نجوشيديم ما
بايد از فقدان گل، خونجوش بود
در فراق ياس، مشكي پوش بود

ياس بوي مهرباني مي دهد
عطر دوران جواني مي دهد
ياس ها يادآور پروانه اند
ياس ها پيغمبران خانه اند

ياس ما را رو به پاكي مي برد
رو به عشقي اشتراكي مي برد
ياس در هر جا نويد آشتي ست
ياس دامان سپيد آشتي ست

در شبان ما كه شد خورشيد؟ ياس
بر لبان ما كه مي خنديد؟ ياس
ياس يك شب را گل ايوان ماست
ياس تنها يك سحر مهمان ماست

بعد روي صبح، پرپر مي شود
راهي شبهاي ديگر مي شود
ياس مثل عطر پاك نيّـت است
ياس استنشاق معصوميّـت است

ياس را آيينه ها رو كرده اند
ياس را پيغمبران بو كرده اند
ياس بوي حوض كوثر مي دهد
عطر اخلاق پيمبر مي دهد

حضرت زهرا دلش از ياس بود
دانه هاي اشكش از الماس بود
داغ عطر ياس زهرا زير ماه
مي چكانيد اشك حيدر را به چاه

عشق محزون علي ياس است و بس
چشم او يك چشمه الماس است و بس
اشك مي ريزد علي مانند رود
بر تن زهرا: گل ياس كبود

گريه آري گريه چون ابر چمن
بر كبود ياس و سرخ نسترن
گريه كن حيدر! كه مقصد مشكل است
اين جدايي از محمد مشكل است

گريه كن زيرا كه دُخت آفتاب
بي خبر بايد بخوابد در تراب
اين دل ياس است و روح ياسمين
اين امانت را امين باش اي زمين

گريه كن زيرا كه كوثر خشك شد
زمزم از اين ابر ابتر خشك شد
نيمه شب دزدانه بايد در مغاك
ريخت بر روي گل خورشيد، خاك

ياس خوشبوي محمد داغ ديد
صد فدك زخم از گل اين باغ ديد
مدفن اين ناله غير از چاه نيست
جز تو كس از قبر او آگاه نيست

گريه بر فرق عدالت كن كه فاق
مي شود از زهر شمشير نفاق
گريه بر طشت حسن كن تا سحر
كه ُپر است از لخته ي خون جگر
گريه كن چون ابر باراني به چاه
بر حسين تشنه لب در قتلگاه

خاندانت را به غارت مي برند
دخترانت را اسارت مي برند
گريه بر بي دستي احساس كن!
گريه بر طفلان بي عباس كن!

باز كن حيدر! تو شطِّ اشك را
تا نگيرد با خجالت مشك را
گريه كن بر آن يتيماني كه شام
با تو مي خوردند در اشك مدام

گريه كن چون گريه ي ابر بهار
گريه كن بر روي گل هاي مزار
مثل نوزادان كه مادر مرده اند
مثل طفلاني كه آتش خورده اند

گريه كن در زير تابوت روان
گريه كن بر نسترنهاي جوان
گريه كن زيرا كه گلها ديده اند
ياس هاي مهربان كوچيده اند

گريه كن زيرا كه شبنم فاني است
هر گلي در معرض ويراني است
ما سر خود را اسيري مي بريم
ما جواني را به پيري مي بريم

زير گورستاني از برگ رزان
من بهاري مرده دارم اي خزان
زخم آن گل در تن من چاك شد
آن بهار مرده در من خاك شد

اي بهار گريه بار نااميد
اي گل مأيوس من! ياس سپيد
شاعر: احمد عزیزی
66055
نام: نیاز
شهر: تبریز
تاریخ: 5/9/2009 1:51:55 PM
کاربر مهمان
  دوستان عزیز ، اهالی محترم حرف دل همگی سلام و روز بخیر .امیدوارم ایام به کامتون باشه.التماس دعا
66054
نام: آتی
شهر: تهران
تاریخ: 5/9/2009 1:28:46 PM
کاربر مهمان
  با سلام
می خواستم بگم که سالها پیش روزی که شهید آوینی شهید شد . من در خواب لحظه شهادت ایشون را ناظر بودم..راستش را بخواهید بنده ایشون را زیاد نمی شناختم... فقط در حد برنامه روایت فتح که از تلویزیون پخش میشدو البته گاهی این برنامه ر امیدیدم... نه اینکه بطور مرتب پیگیر باشم.. و اسم این شهید گرامی را فقط در حد همین برنامه میدونستم و از ایشون و فعالیتهاشون اطلاعی نداشتم... یک روز ظهر که از ماموریت اداری برگشته بودم از خستگی به خواب رفته بودم و در خواب در کمال ناباوری در یک مکانی شبیه جبهه های جنگ در یک زمینی خاکی و وسیع و البته خالی از هیاهوی جنگ ،چند نفر را با لباس رزمندگان زمان جنگ دیدم که .. ناگهان در جلوی چشمان من یکی از این رزمندگان روی مین رفت و شهید شد و من ناظر همه وقایع بودم... وقتی از خواب بیدار شدم تا شب هنگام در فکر این خواب بودم که واقعه عجیبی بود... اخبار شبکه یک تلویزیون ساعت نه شب ر اگوش میکردم که با کمال ناباوری دیدم که اعلام کرد: ظهر امروز شهید آوینی در جبهه های جنوب کشور بر اثر انفجار مین به شهادت رسیدند...من خشکم زد ... چون ساعت شهادت و مکان شهادت و نحوه شهادت همگی با همون صحنه ای که دیده بودم مطابقت میکرد...چی می تونستم بگم؟؟!!! تا امروز که خواستم با شما درددل کنم...والبته از اون روز به بعد رفتم و با شخصیت این شهید عالیقدرآشنا شدم واز خداوند می خواهم که شفاعت ایشون را در حق ما بپذیره....ببخشید اشک دیگه مجال نمیده... یا حق
66053
نام: آشنا
شهر: همین نزدیکیها
تاریخ: 5/9/2009 12:53:13 PM
کاربر مهمان
  سلام برایمان واین مطلب عاشقانه زیبایش
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که دراین گنبددواربماند
موفق باشی و بهروز
<<ابتدا <قبلی 6612 6611 6610 6609 6608 6607 6606 6605 6604 6603 6602 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=6607&mode=print