هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
66032
نام: عاطفه
شهر: شيراز
تاریخ: 5/8/2009 2:01:42 PM
کاربر مهمان
  سلام ميكنم به همه ي عزيزان
اين بهترين سايتيه كه اومدم و از استخاره ای كه كردو راضيم. فقط ميخواهم ببينم شما جواب سوالات ما را هم ميدهيد.
خيلي در گير هستم يه خيانت كار پشت سرمه كه هر لحظه ميترسم بياد سراقم بايد چه كار كنم
66031
نام: مهدی.ب
شهر: شیراز
تاریخ: 5/8/2009 1:38:08 PM
کاربر مهمان
  اکنون که این مطالب را می نویسم هر دو چشمم اشکبار است.آهنگی مرا منقلب کرده و دوست دارم به نوای آن گوش بسپرم . نمازم را تازه خوانده ام.پرکشیدن از این جهان اجتناب ناپذیر است.معلوم نیست از کدام نقطه در جهان این پرواز رخ می دهد.حالا که چنین است سوالی از خود می پرسم و از شما.شمارا به خدا جواب دهید.اگر به اختیار خودتان باشدمرگ و پر کشیدن خود را چگونه انتخاب می کردید؟جوان باشید یاپیر؟آزاد باشید یا وابسته؟پاک یا توبه کرده و بیگناه؟شهادت یا مرگ در بستر؟عزت یا ذلت؟...وقتی جواب دادی حالابگو برای اینکه چنین شود از الان چه کار باید بکنی؟ پس چه نشسته ای؟ خیلی کار داری.همین حالا هم توی وقت اضافه هستی.شانس آورده ای تا حالا هم زنده ای...
66030
نام: یاس سفید
شهر: کوچه بنی هاشم
تاریخ: 5/8/2009 1:18:44 PM
کاربر مهمان
  سائلي بي دست وپايم راه راگم كرده ام

عبدكوي هل اتايم شاه راگم كرده ام

بسكه دوري جستم ازاين بارگاه باصفا

آستان صاحب درگاه راگم كرده ام

آشنايم نيستم ازفرقه بيگانگان

چندروزي دلبردلخواه راگم كرده ام

دردهايم رانگفتم چندگاهي باطبيب

شددلم بيمارواينك چاه راگم كرده ام

قدرعشقت راندانستم شدم مشغول خويش

خيمه ي زيباي ثارالله راگم كرده ام

گوش جان نسپرده ام بريالثارات الحسين

راه قرب كوي آن خونخواه راگم كرده ام

درشب تاريك هجران چشم دل رابسته ام

كوردل هستم كه نورماه راگم كرده ام

واي من مظلوم راياري نكردم زيرظلم

كمترين اقدام يعني آه راگم كرده ام

اي يگانه تكسوارپهن دشت انتظار

شرمسارم حجتِ الله راگم كرده ام

كربلا كوته ترين راه است، تادرگاه دوست

باكه گويم اين رهِ كوتاه راگم كرده ام

روزوشبهايش پرازنوراست ايام خدا

ازفلاكت روزوسال وماه راگم كرده ام
66029
نام: مهاجر
شهر: شهر عشق
تاریخ: 5/8/2009 11:56:12 AM
کاربر مهمان
  سلام دوستان .خیلی خیلی برام دعا کنید که خیلی محتاجم به دعاتون -انشاالله که دعای شما توی این روز شهادتی در حق ما مستجاب میشه و یا علی ...
66028
نام: سارای منتظر
شهر: مشهدالرضا
تاریخ: 5/8/2009 9:34:16 AM
کاربر مهمان
  السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)

سلام به دوستان حرف دلی!
با اینکه هر روز می شینم پای روضه هایی که مادرم داره میخونه و همه مون اشک می ریزیم
اینکه کربلا و مکه نرفته و با شنیدن باید جراحی بشید!هر روز در حسرت این زیارت گریه می کنه
و در این شب و روزا هم بهانه برای اشک هست
با این وجود اومدم منم دلم آروم بشه که با نوشته های شما عزیزان منم خواستم چند خطی بنویسم
اول اینکه دعا می کنم هر کسی آرزوی زیارت هر کجا و هر امامی رو داره خود بی بی امضاء کنه حاجت بگیرید بخصوص رفتن و زیارت خود حضرت زهرا(س)
دوما عزیزانی که دوست دارن بیان مشهد حرم آقا انشاءالله می طلبه اومدید یاتون نشه من عاصی خیلی نیاز دارم! دعام کنید!
اما آقا مهدی از شیراز یاس سفید عاشق و آسمونی ِ سقاخونه سلام و عرض ادب بیادتون خواهم بود از آقا می خوام شما رو دعوت کنه! سارا ,ایمان ملیحه انسیه و همه دوستانی که به نوعی پاسخ هستی رو دادید ممنون واقعا شیوا بود منم به هستی حق میدم
از خودش بپرسید کسی برای رسیدن به معرفت و آزادی به معنی واقعی اون و کمک نکرده همه چیز و توی این روابط و پوشش براش خلاصه کردن!اما اینی که می گم به خودم و همه ی دوستان و هستی گرامی:
الگوی همه ی ما حضرت زهراست یادمه جناب آقا ماندگاری سالروز ولادت مادرمون حضرت زهرا اومد شهر ما در مورد حجاب که صحبت کردند به این خاطره اشاره کردن: (با عرض پوزش عین جملاتش نیست)
"خانمی توی حرم ازشون سؤال میکنه که من به هیچ طریقی نتونستم مجاب بشم که با حجاب باشم شما میتونید کاری کنید فرمودند: گفتم من این سؤال و ازت می پرسم جوابم و بده تا بعد...
گفتم تو حضرت زهرا رو قبول داری ؟!گفت:بله دوسش داری؟! بله تا حالا سعی کردی مثل اون باشی
ادامه دادم حضرت زهرا پوششون مثل تو بود؟!چرا با اینکه بی بی رو دوست داری ولی الگوی تو او نیست او دوست نداره محبش اینجوری باشه میگه این خانم تحت تأثیر چادر گرفت و سرش کرد."
منم می گم ما چطور خودمون و شیعه علی بدونیم حُب زهرا و اولادش تو دلمون باشه ولی اینجوری اجازه بدیم دلشون و برنجونیم مگه حضرت زهرا (س)دختر یا زنی نبودند توی اجتماع عظیم مردان اون زمان !یا حضرت زینب در پوشش و حجاب زن بودند ولی در گفتار و مبارزه با دشمنان مثل مرد بودند.
هستی بزرگوار حیف گل نیست در هجوم باد و بارون و تگرگ پر پر بشه!
گل خوبه و خوشبو به قول ایمان بزرگوار تا وقتی که کسی بهش دست نزنه و بوش نکنه!
مدتی که گذشت همونی که برات می مرد وقتی ببینه این گل پژمرده شده بویی نداره جلوه ای نداره رها می کنه و سراغ گل و گلای دیگه میره چه خوبه باغبون گل و واسه خودش نگه داره نه اجازه بده همه ازش استفاده کنند و من به مردانی این چنین که به خودشون اجازه نمیدن خصوصا به محبان حضرت زهرا(س) جسارت کنند و همیشه پاسدار و نگهبانشون هستندافتخار می کنم.
من همیشه بهترین مثال و به دختران میزنم اینه:سعی کنید مثل طلا باشید نه بدلیجات چطور؟! طلای پشت ویترین ارزشش بیشتره چون دست کسی بهش نخورده همیشه با زرق و برقه و برای رسیدن به اون باید تلاش کردو و پول داشت یعنی قیمت داره چون فقط همه میتونن ببینن ولی استفاده نه! جز اینکه براش هزینه ای پرداخت کنن !ولی بدلیجات اطراف بازار و دیدید هر کسی میرسه یه دستی بهش میزنه نگاه می کنه و میزاره یعنی نمیخره بعد مدتی که از رنگ و رو افتاد با کمترین قیمت ردش می کنن بیاییم طلا باشیم طلا !عیارش و از حضرت زهرا(س) بگیریم...
امیدوارم کمی فکر کنند که لذت ین چند روز
66027
نام: tanha
شهر: naomidi
تاریخ: 5/8/2009 2:37:04 AM
کاربر مهمان
  shomaro be khoda doam konid, kheyli mohtajam be doatun..., shoma ke deletun pake shayad sedatun be dargahesh berese, khodam harchi eltemasesh mikonam javabamo nemide,... toro khoda rahnamaeem konid chikar bayad bokonam ta sedamo beshnave, negahi behem bendaze??? joz un hich kaso nadaram... ehsas mikonam faramusham karde,kheyli naomido bihessam, mitarsam raham kone , mitarsam.. mitarsam tanha basham tu in donyaye bozorg...  
66026
نام: فاطمه
شهر: تهران
تاریخ: 5/8/2009 2:22:39 AM
کاربر مهمان
  روز معلم معلممان انشایی را خواند که معلمشان نوشته بود از روزگاری که در روستا درس می داده نامه خیلی زیباییست....بعلت طولانی بودن مطلب اینجا ناقص ثبت شده بود برای همین دوباره برای شما می نویسم....دوست دارم اگر این انشا را خواندید نظرتان را بگویید.

آنکه از رگ و ريشه آموزگار است همه چيز را تنها در ارتباط با شاگردانش جدي ميگيرد(نيچه)
به آن روزها فکر ميکنم ،
بايد معلم بچه هايي ميشدم که در کودکي درد و رنج بزرگسالي را به دوش ميکشيدند و در بزرگسالي آرزوهاي برآورده نشده کودکيشان را از فرزندانشان پنهان ميکردند ، معلم دختراني که با دستاني پر نقش و نگار سوي چشمشان را پاي دار قالي ميگذاشتند تا هنرشان زينت بخش خانه هاي ديگران باشد و مژده نان براي سفره خانواده .
معلم کودکاني که زاده رنج و درد بودند اما اميد و حرکت سرود جاري لبانشان بود ، کساني که سخت کوشي و سخاوت را از طبيعت به ارث برده بودند . آنها کسي را ميخواستند از جتس خودشان ، کسي که بوي خاک بدهد ، کسي که معني فقر را بداند ، رفيقي که همبازيشان شود و آرزوهايشان را باور کند . با آنها بخندد و با آنها بگريد . آنها يک دوست ، يک سنگ صبور ، يک هم راز ميخواستند که مثل خودشان بيقرار ساعتهاي مدرسه باشد کسي که به ماندن فکر کند نه رفتن .ديري نگذشت که در کنار آنها خود را نه معلم که محصلي ديدم که خيلي دير راه مکتبش را يافته بود .
کتابها را بستم که مبادا مرگ و نااميدي از لاي سطور سياهشان به حلقه شادي و دنياي آرزوهايشان رسوخ کند ، هر روز کلاس را به دست آروزها و روياها ميسپرديم و با داستانهاي مختلف صفا ميکرديم . همراه با داستان " مسافر کوچولو " براي يافتن دوست به سفر ميرفتيم تا آنها لذت سفر را در رويا تجربه کنند و من با مردم بودن را در ميان آنها تمرين نمايم . هر داستاني را که ميخواندم نقش قهرمانانش را به آنها ميدادم غافل از اينکه هرکدام از آنها قهرمانان داستان پررنج و درد زندگي خود بودند . هر روز براي چند ساعت ، رنج نابرابري ها و درد ناملايمات را پشت ديوارهاي مدرسه به دست فراموشي ميسپرديم و روبروي هم مينشستيم . گرمي کلاسمان بوي نان گرمي بود که دسترنج پدر بود و مادر آن را در طبق " اخلاص و سادگي " ميگذاشت و به مدرسه مي آورد تا ظهر ، سير از ديدار هم ، کوچه هاي پر فراز و نشيب زندگي را براي انجام تکاليفمان بپيمائيم و تا فرداي ديدار هر کدام به دنبال مشق و تکليف زندگي پي راه خود ميرفتيم .این نامه معلمم فرزاد کمانگر است که محکوم به اعدام شده نوشتم تا فقط برای زندگیش دعا کنید.ببخشید که اولش نشد بگم."کاوه" با آن جثه نحيف اما استوارش نهار نخورده به جاي پدر بيمارش چوپان ميشد و غروب هنگامي که گوسفندان را به روستا برميگرداند ، مادر با لبخندي به پيشواز نان آور خانه ميرفت تا خستگي کاوه و کرم طبيعت را برکت نام دهد و از پستانهاي گوسفندان بدوشد و براي فروش راهي شهر کند و کاوه سرمست از رضايت مادر لبخندي ميزد و به کيف مدرسه و تکاليف فرداهايش چشم ميدوخت و لبخند زيبايش رنگ ميباخت.
و .... "ليلا" با آن چشمان پرسشگر و نگاهي که تا اعماق وجود فکر آدمي را براي جواب روياهايش جستجو ميکرد کيف مدرسه را که زمين ميگذاشت ، دوک نخ ريسي را برميداشت تا او هم کمکي کرده باشد به مادر ، براي يافتن نان فردا ، و دوک را همراه با آرزوهاي کوچک و بزرگش در دست ميچرخاند تا ته اش باريک شود چون رشته هاي لطيف خيال او و باز دوک را ميچرخاند و ميچرخاند تا شايد روزي دنيا به کام
66025
نام: غریب
شهر: دوراز وطن
تاریخ: 5/8/2009 2:15:19 AM
کاربر مهمان
  خدا میدونه چه قدر دلم گرفته تا همین سه چهار سال پیش هر سال تابستان میرفتبم پا بوس اقا ولی نمیدونم چرا سه چهار ساله لایق نمیدونه امسال محرم صفر کلی اشک ریختم و از امام حسین خواستم وساطت کنه اما بازم نشد
66024
نام: گل نرگس
شهر: ایران سرای من است
تاریخ: 5/8/2009 1:21:14 AM
کاربر مهمان
  سلام
امدم بگم دوباره فاطمیه امد امسال تو فاطمیه از مولامون چی بخوایم

این شبا بیماران را فراموش نکنیم

یا علی
66023
نام: بسيجي
شهر: سردشت
تاریخ: 5/8/2009 1:14:33 AM
کاربر مهمان
  براستي جايتان خالي آويني ها ، همت ها ؛ باكري ها ،خرازي ها و... . درود بر همت والاي ادامه دهندگان راه شما چرا كه تمام عالم از خميت شما درشگفت بوده اند
دلمان هميشه به يادتان مي تپد
<<ابتدا <قبلی 6609 6608 6607 6606 6605 6604 6603 6602 6601 6600 6599 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=6604&mode=print