هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
65192
نام: سید مرتضی هاشمی
شهر: شهرکرد
تاریخ: 4/11/2009 5:30:14 PM
کاربر مهمان
 
مسافر طلایی



ما با غم غـــــربت آشنایــــی داریم

عمریست مســافری طـلایی داریم


دروازه جمـعه را که در می کوبیم

ازدوست امیـــد در گشـــایی داریم


مابغض غروب جمعه را می فهمیم

از رنگ شفــق دلی حنــــایی داریم


کشتیـی به گل نشســته را می مانیم

امید ظــــــهور نا خـدایــــی داریم


بــر ســـــبزه آرزو گــره می بندیم

از گـــل طلب گــره گشایــی داریم


ما همســـــفر نســـیم ســر گـردانیم

درکــــــوچه ژاله رد پایــــی داریم


غم خــواهد اگر بــگو بسـوزد مارا

ما خونجــگران نیز خدایـــی داریم
65191
نام: عبدالمجیدگلزار
شهر: تبریز
تاریخ: 4/11/2009 5:18:33 PM
کاربر مهمان
  بنام خداپروردگارامراآن ده که آن به معبودامراچنان امتحان کن که ازپسش درآیم الاهااین بنده ناتوانت تحمل عذابت رانداردوبه خودت پناه میبردتورابه عزت وعزمتت به رسولت(ص)
به علی(ع)به حسن وحسین(ع)به ام ابیهافاطمه زهرا(س)قسمت میدهم که ازدست بنده عاصی وگنهکارت بگیری وبرای این بنده کمین توفیق بندگی بامعرفت بیشترتادم مرگ عنایت فرمائی بحق حقت یاارحم راحمین
65190
نام: مریم
شهر: امل
تاریخ: 4/11/2009 4:51:07 PM
کاربر مهمان
  دل تنگم عاشقم تو بگو چه کنم؟
65189
نام: علی
شهر: اصفهان
تاریخ: 4/11/2009 4:04:50 PM
کاربر مهمان
  من دوست دارم او را
65188
نام: مقداد
شهر: اهواز
تاریخ: 4/11/2009 3:56:59 PM
کاربر مهمان
  نصيحت ابوذر
شخصى براى ابوذر غفارى ، نامه اى نوشت و از او تقاضا كرد تا حديث و سخن زيبائى را به او اهداء كند.
ابوذر در پاسخ نامه او نوشت : ((بدانكه علم و دانش ، دامنه وسيع دارد و داراى شاخه هاى بسيار است ، ولى اگر بتوانى ((به آنكه دوستش دارى بدى مكن .))
او به ابوذر گفت : ((آيا تاكنون كسى را ديده اى كه به آن كس كه دوستش دارد، بدى كند؟!))
ابوذر جواب داد: ((آرى تو خودت را از همه كس ، بيشتر دوست دارى ، و چون نافرمانى خدا كنى (مستحقّ عذاب براى خود شده اى و در نتيجه ) به خود بدى كرده اى .


هر بد كه مى كنى تو مپندار زان بدى

ايزد فرو گذارد و گردون رها كند

فرض است ، فعلهاى بدت نزد روزگار

تا هر زمان كه خواسته باشد ادا كند

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم وحشرنامعهم
65187
نام: چه فرقی میکنه
شهر: هیچ جا
تاریخ: 4/11/2009 1:03:27 PM
کاربر مهمان
  به یاد آقا مهدی زین الدین

قبل از شروع عمليات والفجر 4 عازم منطقه شديم و به تجربه در خاك زيستن، چادرها را سر پا كرديم. شبي برادر زين الدين با يكي دوتاي ديگر براي شناسايي منطقه آمده بودند توي چادر ما استراحت مي‌كردند. من خواب بودم كه رسيدند. خبري از آمدنشان نداشتيم. داخل چادر هم خيلي تاريك بود. چهره‌ها به خوبي تشخيص داده نمي‌شد. بالا خره بيدارشدم رفتم سر پست. مدتي گذشت. خواب و خستگي امانم را بريده بود پست من درست افتاده بود به سا عتي كه مي‌گويند شيريني يك چرت خواييدن در آن با كيف يك عمر بيداري برابري مي‌ كند، يعني ساعت 2 تا 4 نيمه شب لحظات به كندي مي‌گذشت. تلو تلو خوران خودم را رساندم به چادر. رفتم سراغ ناصري كه بايد پست بعدي را تحويل مي‌گرفت. تكانش دادم. بيدار كه شد، گفتم: ناصري. نوبت توست، برو سر پست بعد اسلحه را گذاشتم روي پايش. او هم بدون اينكه چيزي بگويد، پا شد رفت. من هم گرفتم خوابيدم. چشمم تازه گرم شده بود كه يكهو ديدم يكي به شدت تكانم ميدهد … رجب‌زاده. رجب‌زاده به زحمت چشم باز كردم بله؟ ناصري سرا سيمه گفت:كي سر پسته؟ مگه خودت نيستي؟ نه تو كه بيدارم نكردي با تعجب گفتم: پس اون كي بود كه بيدارش كردم؟ ناصري نگاه كرد به جاي خالي آقا مهدي. گفت: فرمانده لشكر. حسابي گيج شده بودم. بلند شدم نشستم. جدي ميگي؟ آره چشمانم به شدت مي‌سوخت. با ناباوري از چادر زديم بيرون. راست مي‌گفت. خود آقامهدي بود. يك دستش اسلحه بود، دست ديگرش تسبيح. ذكر مي‌گفت. تا متوجه‌مان شد، سلام كرد. زبانمان از خجالت بند آمده بود. ناصري اصرار كرد كه اسلحه را از او بگيرد اما نپذيرفت. گفت: من كار دارم مي‌خواهم اينجا باشم مثل پدري مهربان به چادر فرستادمان. بعد خودش تا اذان صبح به جايمان پست داد.


یا علی و یا فاطمه
65186
نام: چه فرقی میکنه
شهر: هیچ جا
تاریخ: 4/11/2009 12:33:43 PM
کاربر مهمان
  رهبر معظم انقلاب اسلامي در پيام نوروزي، سال 88 را سال اصلاح الگوي مصرف ناميدند.
حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، رهبر معظم انقلاب اسلامي در پيامي به مناسبت آغاز سال نو، سال جديد را سالي مهم خواندند و با ابراز اميدواري درباره غلبه قدرت
ايماني ملت ايران بر همه حوادث و تحولات اين سال افزودند: با توجه به اهميت حياتي و اساسيِ مصرف مدبرانه و عاقلانه منابع کشور، سال جديد را
در همه زمينه‌ها و امور، سال اصلاح الگوي مصرف مي‌دانم.
رهبر معظم انقلاب اسلامي سال 87 را سالي پُرماجرا خواندند و با اشاره به حوادث مهم داخلي و خارجي اين سال خاطرنشان کردند: سال 87 با خبرهاي خوش هسته اي که اثبات کننده توانايي ملت ايران و دانشمندان متبحر اين سرزمين بود آغاز شد و پرتاب ماهواره اميد، ايران را در اين سال در رديف چند کشور صاحب اين فناوري مهم قرار داد که اين پيشرفتهاي حقيقتاً شگفت آور، اَرج و اعتبار
جديدي براي ملت ايران به همراه آورده است.
ايشان در زمينه مسائل اقتصادي به بحران عظيم اقتصادي جهان اشاره و خاطرنشان کردند: برغم اين بحران بزرگ که از آمريکا شروع شد و طوفان سهمگيني در جهان ايجاد کرد و با وجود تحريمها، مسئولان کشور توانستند کشور و ملت را از افتادن در موج عظيم مشکلات ناشي از بحران جهاني تا حدود زيادي، دور نگه
دارند که البته بايد همچنان مراقب بود و تلاش کرد تا انشاءالله پيشرفتهاي اقتصادي روزبروز شکوفاتر شود.
حضرت آيت الله خامنه اي از بروز نوآوريها و شکوفايي هاي چشمگير در سال 87 ابراز خرسندي کردند و افزودند: عمل به اين شعار در مرحله مقدماتي خوب بوده است اما بايد شعار نوآوري و شکوفايي را همچنان با جديت پيگيري کنيم تا به فضل الهي به نقطه اي که شايسته ملت ايران است برسيم.

یا علی و یا فاطمه
65185
نام: چه فرقی میکنه
شهر: هیچ جا
تاریخ: 4/11/2009 12:16:31 PM
کاربر مهمان
  سرفه کرد و از کنار من گذشت
چفیه پوش آشنای این محل

او هنوز سر به زیر و ساده است
شیر مرد با خدای این محل

می توانی از نگاه زرد او
خوشه های درد را درو کنی

با عبور او چه تازه می شود
رنگ و بوی جای جای این محل

می شناسمش من آنچنان که تو
کوچک و بزرگ این محله نیز

تکیه گاه اعتماد کوچه است ٬
پنجه ی گره گشای این محل

سرفه می کند و طعم جبهه را
در هوای کوچه می پراکند

- بوی دودهای شیمیایی
آه - خاطرات مردهای این محل

گرچه ذره ذره آب می شود
پیش چشم های گریه ناک من

او هنوز با صداقتی نجیب
کار می کند برای این محل

انسیه گرامی توکل به خدا و مدد بخواهید از خداوند عالمیان انشالله که محبوب راه گشایتان میشود و رستگاری را بر مسیرتان قرار میدهد . انشالله

یا علی و یا فاطمه
65184
نام: ایمان
شهر: توکل به خدا
تاریخ: 4/11/2009 12:13:04 PM
کاربر مهمان
  لحظه هاست که آدمی را هیچ و پوچ می کند

لحظه هاست که انسان را فرسوده و خسته از زندگانی می کند

لحظه هاست که عمر ما را به پایان می رساند

و لحظه هاست که انسان را فریب می دهد

بیایید از پس لحظه ها بگریزیم

به امید لحظه بعدی زندگی نکنیم

این گونه بیندیشیم که انگار لحظه بعدی پس راه ما نیست

و از همین لحظه لذت ببریم نه به امید لحظه بعدی
65183
نام: ایمان
شهر: توکل به خدا
تاریخ: 4/11/2009 12:03:50 PM
کاربر مهمان
  سلام بر آقا سید مرتضی آرامش دهنده روحم

سلام بر یاران و همراهان آقا سید مرتضی

سلام بر چه فرقی می کنه بزرگوار و گرامی . خیر مقدم خوشحال شدم نوشته شما را دیدم بلی شکر خدا دخترم هم خوب هستن ممنون از احوالپرسیتون . التماس دعا
سلام بر خروش بزرگوار کم پیدا شدین حاجی ، التماس دعا از سقاخونه با صفاتون دارم

سلام بر سبکبار شیرین سخن . التماس دعا

سلام بر مریم خانمهای گرامی . سارا خانمهای گرامی . فریال . فائزه . نیاز . پرستو . انسیه . بنده ی خدا از بروجرد . ملیحه از شیراز . دل شکسته گان گرامی که خیلی وقته دل نوشته شون را نمی بینم . یاس گرامی و یاس سفید و دیگر همراهان آقا سید مرتضی . همگی التماس دعا و عرض ادب

یاعلی
<<ابتدا <قبلی 6525 6524 6523 6522 6521 6520 6519 6518 6517 6516 6515 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=6520&mode=print