هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
65172
نام: سید مریضی هاشمی
شهر: شهرکرد
تاریخ: 4/10/2009 1:04:48 PM
کاربر مهمان
  مناظره

بین چادر ومانتو


یکی مانتوئی تنگ و کوتاه وچاک

بدن آشکارا کنِ چسبناک


سیه ،چادری دید روزی به راه

بگفتش :که ای تیره بخت سیاه


در این بین ،علّاف و بیکاره ای

به کوهِ سیاهی چو دیواره ای


تو را پیره زنها به سر می کنند

جوانانت از سر به در می کنند


ببین من چه زیبا و خوش قامتم

چه بی دست و پا گیرم و راحتم


مـرا نوعروسان به تن میکنند

و با من ، نمایان بدن میکنند


تو بیچاره بی مشـتری مانده ای

تک وتوک اگر بر سری مانده ای


من از عرضِ زانو نَیایم به زیر
َ
نَیفتم به پای جوان یا که پیر


ولیکن در اَفتی تو بر پایشان

نداری تو از با کلاسی نشــان


مرا چاک بنگر ببین تا کجاست

که کلّی هـمین چاک پیکر نماست


چنین چـادر آمـد به پاسخ جـواب

که بـس خانه هایی که کردی خراب


چه سر ها که از تو به زیر اوفتاد

چه بس آبــرو ها که دادی به باد


تو بالا تر از شانه کی میـروی

کجا ننگ خود را تو پی میبـری؟


مرا هـمچو تاجی به سر مینهند

تو را کی چنین جایگاهی دهـند ؟


مرا زینت زن لقب داده اند

مقامات عفّت نـَسَب داده اند


تو از پا به قیچی وَر افتاده ای

چنین ننگ را کی ســر افتاده ای


سپر کی تو بر تیر نامـحرمی ؟

به زخـم جوانان کجا مرهـمی ؟


تو را افتخاری بجز چاک نیست

که جز طعمه چشم ناپاک نیست


65171
نام: فدایی رهبر
شهر: بابل
تاریخ: 4/10/2009 12:17:32 PM
کاربر مهمان
  مهر خوبرویان دل و دین از همه بی پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
65170
نام: مصطفی
شهر: زمین خدا
تاریخ: 4/10/2009 11:51:49 AM
کاربر مهمان
  از زمین خوردن کسی شاد مشو که نمی دانی گردش روزگار برای تو چه در آستین دارد
امام علی علیه السلام

********************************
عیب کسان منگر و احسان خویش
دیده فرو بر به گریبان خویش

********************************

خدا خیلی هوای همه مونو داره اما ما اصلا توجهی نمی کنیم بابا به خدا خدا ما رو دوستمون داره فقط از ما خواسته که به دستوراتش گوش کنیم همون طوری که رییس اداره یا سازمان که ما براش کار میکنیم این توقع رو از ما داره .
بابا خدا این قدر نعمت به ما داده و ما برای تشکر از نعمتهاش روزی ۱۷رکعت نماز بخونیم به کجای زندگیمون لطمه می خوره
به خدا عجب صبری خدادارد
65169
نام: tahm_ir
شهر: بابل
تاریخ: 4/10/2009 11:30:27 AM
کاربر مهمان
  در برگ برگ خاطرات یادتان همواره قرین . دل می نوازد به نسیم با صد بهارش آفرین / در چشمهء عشق و وفا پروانه با گل همنشین . سزد خدا در خلقتش گوید بر انسان آفرین ..... tahm_ir
65168
نام: گمنام
شهر: کاشکی کربلا
تاریخ: 4/10/2009 11:06:23 AM
کاربر مهمان
  سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هر چه هست خدا باشد
چقدر دوست داشتنی است این کلام شهید اوینی وقتی که می خوانم می فهمم که جامانده ام تازه یادم می اید که هنوز فاصله هاست بین ما
ای شهید به کجا رسیدی که این چنین نفس خود را سوزاندی به کجا رسیدی که این چنین خدا را عاشقانه یافتی و به کجا رسیدی که این چنین فدایی امام حسین(ع)شدی....
اری شما خود را برای خدا خالص کردید و عاشقانه در راه خودش قدم گذاشتید و خدای مهربان قدم هایی را که در راهش گذاشتی پذیرفت خوش به حالت
اری از مرگ نهراسیدی و عاشقانه به پیشبازش رفتی و چه زیبا گفته ای
انان را که از مرگ می ترسند از کربلا می رانند
ای شهید برایمان دعا کن تا ما هم قدمی عاشقانه در راه خدای مهربان برداریم و خالصانه او را بپرستیم و جز برای خودش کاری نکنیم.
ای شهید بزرگوار برایمان دعا کن که فدایی امام حسین(ع) شویم و ای شهید برایمان دعا کن که شهادت ارزویمان شود.
65167
نام: نوید
شهر: کابل افغانستان
تاریخ: 4/10/2009 10:49:28 AM
کاربر مهمان
  من یک شخص هستم که بار ها بار خواستم که در یک محل حرکت کنم اما موفق نشدم و امروز به فردا میکنم دیگر اینکه مشکلات زیاد در قسمت کار هایم دارم و حتا خودم نمیتوانم که آنرا حل نمایم امید در این قسمت با من همکار کنید
65166
نام: س. پ
شهر: میبد
تاریخ: 4/10/2009 8:23:39 AM
کاربر مهمان
  خوش به حالت سید . آسمونی شدی و به چیزی که لایقش بودی رسیدی . برای من هم دعا کن . من از قافله جا موندم . همه دوستام رفتندو من به زمین چسبیدم . حالا بدنم بازمین یکی شده و یه تیکه سنگ توسینه ام می تپه . تودعا کن این سنگ یه بار دیگه خدایی بشه .یه بار دیگه ! دعاکن خدا دست من روهم بگیره .
65165
نام: کامران
شهر: تهران
تاریخ: 4/10/2009 7:48:41 AM
کاربر مهمان
  سلام به بسیجی های قدیمی . سلام به کسانی که هنوز بعد از گذشت این همه سال از جنگ بازم تا اسم جپهه یا شهید یا عملیات رو که میشنوند اشگ از چشاشون سرازیر میشه .
سنگر خوب و قشنگی داشتیم . روی دوش خود تفنگی داشتیم ...
الهی هیچ مسافری از رفیقاش جا نمونه ...
بله بسیجی های قدیمی . اینا کلماتی هستند که برامون مونده و خاطراتی که دبگه شاید کسی حتی حاظر به گوش کردنشونم نباشه . تو این دوره سخت زندگی که همگی باید به سختی روز رو شب کنیم جای شما خالی امسال با ماشین خودم تنهای تنها تونستم به آرزوم بعد از سالیان سال برسم . رفتم پا بوس دوکوهه . خرمشهر . شلمچه . بستان . فاو . طلائیه . جزیره مبنو . کنار اروند و خیلی جاها که میدونم هر بچه قدیمیه جپهه دیده براش دلش قش میکنه . فقط سجده میکردم و خاک میبوسیدم و اشگ میریختم . شب توی هر جا که بوی قدیم هارو میداد تا صبح میشستم و به یاد شب های خوبه گذشته داغ میزاشتم رو سینم با گریه هام . جای همتون رو به خدا خالی کردم . جای همتون شهیدامون رو صدا کردم . اسم دوستامون رو فریاد زدم . مثل دیونه ها رو خاک خودم رو میمالیدم و چپیه انداختم ۱۰ روز دوباره دور گردنم .
اما گله دارم از مسئولان . دلم شکست از به اسطلاح راهیان نور . از این که تو چهره ۹۰% از اونا میشود فهمید که اصلا نمیدونستند کجا اومدند و چرا
اومدند .
دوکوه که رسیدم داشتم ازفشار گریه به یاد حاج احمد و حاج ابراهیم و شبهای فراموش نشدنیه دوکوهه و همه شهدای دوکوهه زجه میزدم که دیدم تو چادری که برای این مسافران بی انگیزه بر پا کرده بودند و مثلا موضوعات فرهنگی ارائه میدادند دارن عکس شهید هامون رو ۲۰۰ تومن میفروشند !!!! دیدم زندگی نامه حاج همت رو روبروی حسینیه حاج همت توی پادگانه خودش میفروشند . دلم داره میترکه از درد . کجایی آقا مرتضی که به داد ماها برسی . چند تا جوان که بدونه هدف داشتند عکس ها رو به هم میریختند و کر کر و هر هر میکردند جلوم بودند که یهو یه نفر از دستاشون امد و گفت : بچه ها ناهار میدند !!! بی معرفت ها عکس های شهیدامون رو بدون هیچ احترامی پرت کردند و رفتند !!!
تو شلمچه روی تابلو ها یادگاری مینویسند . بیش از ۱۰۰۰ تا لیوان یه بار مصرف که شربت کوفت کرده بودند لایه چرخای تانک هایی که یه روزی براشون بچه هامون پرپر شدند ریخته بودند و نفر بر حاج آقا خرازی شده بود محل عکاسی کسانی که نمیدونستند چه دلاوری بوده حاج حسین . دلم پره به خدا . نمیشد به جای این همه آدم که فقط تعدادشون براتون مهمه کسانی رو میبردین که بدونند بسیجی کیه ؟ شلمچه کجاست ؟ نمیشد به نظر شما بهتر از این ها ۸ سال دفاع مقدس رو پاس داشت ؟ عکس همه این وقایع رو دارم که سندی باشه برای استدلال حرفام .
سنگر خوب و قشنگی داشتیم . روی دوش خود تفنگی داشتیم ...
فدای خاک مزارت بشم آفا مرتضی که صدقه سرت میتونیم فیلم های جپهه ها و آدم خوبامون رو حده اقل ببینیم هنوز ...
65164
نام: عبد
شهر: شارجه
تاریخ: 4/9/2009 11:32:54 PM
کاربر مهمان
  خدای از تو میخواهم که یک لحظه مرا بخود واگزار ننمایی
65163
نام: وحید
شهر: یزد
تاریخ: 4/9/2009 11:11:25 PM
کاربر مهمان
  سلام . من از دست خدا گله دارم شما بگید چکار کنم شما که ادعای خدا پرستی می کنید اگر خدا را قبول دارید بگویید من چکار کنم
<<ابتدا <قبلی 6523 6522 6521 6520 6519 6518 6517 6516 6515 6514 6513 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=6518&mode=print