هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
65152
نام: میم
شهر: سایه حق بر سر بنده بوَد
تاریخ: 4/9/2009 5:03:09 PM
کاربر مهمان
  بسم الله الرّحمن الرّحیم

سلام علیکم جمیعا


اولین بار توی جمکران دیدمش .
آن وقت هنوز نمی شناختمش .
نشسته بود و با صدایی گرم دعا می خواند و نرم نرم می گریست.

کنارش نشستم و دل به دعایش سپردم.دعا که تمام شد سلام و علیکی کردم و التماس دعایی.گفت: محتاج دعاییم
و وقتی دیوان حافظ را دستم دید ، ادامه داد :
با حافظ همراهید؟
گفتم: دوست دارم ، گفت : برایم باز کن .
باز کردم ، آمد :

خرّم آن روز کزین منزل ویران بروم...


گریست ، من هم گریستم . گفتم : شما؟
گفت : مهره ای گم در صفحه شطرنج الهی.


...پس اگر مقصد پرواز است ،قفس ویران بهتر
پرستویی که مقصد را در کوچ می یابد از ویرانی
لانه اش نمی هراسد.

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند...
65151
نام: سید مرتضی
شهر: اصفهان
تاریخ: 4/9/2009 4:12:04 PM
کاربر مهمان
  یکی چادر نمازی صبح گاهی

زنی را کرد پر معنی نگاهی

زبان بی زبانی را گشائید

غزلها در شکایت می سرائید

که وقتی با خدا در سجده بودی

مرا بر قامت خود کرده بودی

ولی اکنون که بیرون پا گذاری

چرا در خانه مارا جا گذاری ؟

مگر تنها خدا نامحرم توست

که چادر در مصلی همدم توست

تو که از خالق خود روی پوشی

بر این حالت چرا بیرون نکوشی
65150
نام: سبكبار
شهر: يه كوشه دنيا
تاریخ: 4/9/2009 3:31:54 PM
کاربر مهمان
  بر زهراس وعلي ع صلواتي بفرستيد
65149
نام: صغری
شهر: اهر
تاریخ: 4/9/2009 1:53:50 PM
کاربر مهمان
  درمورد ازدواج
65148
نام: نیاز
شهر: تبریز
تاریخ: 4/9/2009 12:59:13 PM
کاربر مهمان
  بسم رب الشهدا

سلام آقا سید مرتضی عزیز

اومدم بگم دلم خیلی گرفته ، شما ها برامون دعا کنين. ما هم دلمون ميخواد پاک باشيم و پاک بمونيم و پاک بيايم گرچه محيط اين روزا محيط مناسبي نيست اما محيط فقط يه بخشه.خودمون سهم بزرگتري داريم ما ميخوايم شما هم برامون دعا کنين که عاقبت به خیر بشیم و پیش خدای بزرگ و شهدا و ائمه سربلند باشیم.

جهت شادي ارواح شهداصلوات

التماس دعا
65147
نام: فريال
شهر: تهران
تاریخ: 4/9/2009 12:46:57 PM
کاربر مهمان
  به نام خدا

ناله راهرچندمي خواهم كه پنهان دركشم

سينه مي گويدكه من تنگ امدم فريادكن

..........................................


فائزه سلام به خاطرمريضي مادربزرگم كم سعادت بودم.
تاچهارروزپيش خوشحال بودم كه حداقل تواين اوضاع نابه سامان برادرم حالش خوبه ولي چهارروزپيش دقيقاهمون روزي كه اومدم توحرف دل وخبرسلامتي برادرم رودادم وقتي خسته وكوفته ازدانشگاه برگشتم خونه صداي برادرم روشنيدم وفهميدم حالش به هم خورده...
تازه تواين اوضاع واحوال مهمون هم داشتيم.مهمون ها ساكت بودندومادربزرگم هم گريه مي كردومن مات ومبهوت...بعدازسه ماه كه اميدوارشده بودم به اين كه احتمالاديگه خوب شده دركمال ناباوري به مهمون هانگاه مي كردم وحرص مي خوردم اونهابايه ترحمي به من ومادربزرگم ومادرم نگاه مي كردند...
نمي دونم اين ماجراتاكي قراره ادامه پيداكنه............
راستي خوشحال شدم ازاين كه اون شعرروپسنديدي...
اميدوارم موفق باشي.
التماس دعا
خداجونم دوست دارم تنهام نذار...
65146
نام: .
شهر: .
تاریخ: 4/9/2009 11:53:32 AM
کاربر مهمان
  سید جان باز هم سلام . . .

این روزها دلم خیلی گرفته .

نه فقط دل من که دل عالمی گرفته است . این دیگر خاصیت این روزها است و قطعا اثر وضعی نفس همان مردان حقی است که هنوز در عام نفس می کشند و از غم غریبی ارباب عالمیان ناله می زنند وگرنه ما کجا و درک حال حسین (ع) در آن روزها کجا . . . ؟؟!!

سید جان !

این روزها دلم خیلی هوای خواندن چند باره فتح خون را می کند و باز دوباره مانده ام که چه کرده ای که مولا این گونه تو را مَحرم قرار داده اند ، یا بهتر است بگویم مولا شما را مُحرم کرده اند .

خوشا به سعادتت . چه کرده ای که مولا اذن داده اند تا اینگونه از مدینه تا آن سرزمین بلا همراه مولا باشی و همه جا همراهی اش کنی هم نقل کنی آن حماسه را و هم روایت کنی فتح آن خون را.

سید جان . . . !

بارها آن فصل مناظره عقل و عشق را خوانده ام و هنوز هم نفهمیدم که در این منظره عقل و عشق چه خواهم کرد . هنوز هم نمی دانم که می مانم یا می روم ؟؟ !!
هنوز هم بانگ الرحیل بلند است و هنوز هم مولا اذن دخول می دهند و در این میان این دل ماست که هنوز هم تردید می کنیم .
تو خودت راحل این سفر بوده ای و خودت گفته ای که : ((راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است )).

اما ما چه کنیم ؟؟!!

حالا ما میان این برهوت عقل نابالغ و عشق ناپخته مان گیر کرده ایم . نه عقلی داریم که به این دل فرمان دهد که :

هان !! چه می کنی و چرا شوریده نمی شوی و به راه نمی افتی ؟؟؟

و نه عشقی که به این عقل بانگ زند که :

هان !! چرا دست از سرم برنمی داری و دائم مرا اسیر معادلات روزمره ات می کنی ؟

میبینی سید جان . عاشورائی شدن و به خیل اصحاب حسین (ع) در سال ۶۱ هجری پیوستن سخت است ، آن هم در این وانفسای روزمرگی هایمان که سخت در آن غوطه وریم .

سید جان . . . !!

شما اهلیت یافته اید و اذن گرفته اید و چه خوب همان بانگی که خودت می گفتی : (( و این راه که به سرزمین طف در کرانه فرات می رسد راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می رسد که الرحیل ، الرحیل )) را شنیده ای و سرمست از پی آن رفتی و حالا ما مانده ایم و این حسابگری های هر روزه نفسمان .

سیدجان دعایمان کن و دستی بر این دلهایمان بکش ، بلکه ما هم آسمانی شویم .

سلام ما را به اربابمان برسان .


65145
نام: مریم
شهر: انتظار بهار و باران
تاریخ: 4/9/2009 11:47:20 AM
کاربر مهمان
  به نام خدا
سلام به همگی

سالروز پرواز عاشقانه و آسمانی آقا سید مرتضی آوینی گرامی باد.

***
برادر محترم چه فرقی میکنه ی گرامی سلام . خوش آمدید. خیلی خوشحال شدم که بعد از این همه مدت بالاخره پیغامی از شما دیدم و لازم می دونم هیمنجا از حضورتون تشکر کنم و امیدوارم که شاهد حضور پر رنگ تر و بیشتر شما باشم . همیشه از راهنمایی ها و دلگرمیهایی که در حرف دل به بنده لطف فرمودین ممنون و متشکرم . امیدوارم که حاجتهای شرعی شما هم ختم به خیر و نیکی باشه انشا ء الله.

یا علی و یا فاطمه
65144
نام: ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شهر: !!!!!!!!!!!!!!!!!!
تاریخ: 4/9/2009 11:19:26 AM
کاربر مهمان
  زینب اگر نبود شهادت غریب بود
عالم ز شور کربلا بی نصیب بود
پس واضع است قطره چو دریا نمی شود
یعنی زنی چو زینب و زهرا نمی شود
ای خواهرم بکوش چو بانو امین شوی
یعنی نگین حلقه این سرزمین شوی
65143
نام: نسیم
شهر: ناکجا آباد
تاریخ: 4/9/2009 11:18:08 AM
کاربر مهمان
  سلام!
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند

یه روزی یه سنگری بود با کلی همسنگر توش!
حالا هم هست، فقط بعضی رزمنده هاشو برگردوندن خونه هاشون!آخه تو سنگر رزمنده زیاد بوده، خیلیای اینجا منو نمیشناسن، آقا سید که میشناسه مگه نه آقا سید برای خودتون و به نیت خودتون اومدم؟
امروز سالگرد پروازتونه به دیار عشق ! سالگرد خداحافظیتون با دیار خاکی .... و چه پرواز عاشقانه ای داشتید.
سفرتون به خیر . دعا کنید برای این رزمنده های خونتون، برای هممون.... اونایی که قدیم بودن و حالا یا نیستن یا خواننده اند و یا با حضورشون پرچم رو حفظ کردن همه اونایی که اسمشون تو دلمه و زبانم کم می آورد برای گفتنم و چه اون جدیدایی که این چراغ رو پر فروغ میکنن، دعا کنید آقا سید برای خدایی شدنمون، برای شناخت واقعی امام زمانمون، برای ظحور آقامون.

خدا کنه تا همیشه هر چی مینویسیم فقط و فقط اول رضای خدا درش باشه و بعد نیتمون خیر باشه و کمک به همنوعمون. اینجوری خدا هم ازمون راضییه.

یا علی
<<ابتدا <قبلی 6521 6520 6519 6518 6517 6516 6515 6514 6513 6512 6511 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=6516&mode=print