هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
5452
نام: فاروق
شهر: آبادان
تاریخ: 12/31/2004 11:22:16 AM
کاربر مهمان
  درس هیچ كسی یادم نداد ولی خوب آن را درك كردم: عشق
5451
نام: محمودیوسفی
شهر: مرند
تاریخ: 12/31/2004 6:43:25 AM
کاربر مهمان
  ازعمرخوداستفادهكن
5450
نام: mohamadyosfi
شهر: tabriz
تاریخ: 12/31/2004 6:30:19 AM
کاربر مهمان
  dasbekhanjavanfaghatdarsbaraytoomimanad
5449
نام: ریما
شهر: تبریز
تاریخ: 12/31/2004 3:58:31 AM
کاربر مهمان
  کاش میشد عشق را تفسیر کرد.
5448
نام: غریبه
شهر: ك
تاریخ: 12/31/2004 2:40:37 AM
کاربر مهمان
  منظورتو متوجه نشدم
چه حركتی از من باعث كشیدن دیوار بین شما و عزیزترین كس زندگیتون شده
من به چی گیر داده ام
چرا اینقدر عصبانی
و در اخر بلد نبودم علامت سوال چطوری تایپ میشه
5447
نام: طاها
شهر: ك
تاریخ: 12/31/2004 12:40:19 AM
کاربر مهمان
  غریبه میدونی داری بین من و عزیزترین كسی كه دارمدیوار تردید میكشی
ازت خواهش میكنم
گیر دادی
بابا غلط كردم
بسه دیگه
5446
نام: امیر
شهر: تهران
تاریخ: 12/31/2004 12:15:22 AM
کاربر مهمان
  توضیحی ندارم
5445
نام: فاطمه
شهر: سو ئد
تاریخ: 12/30/2004 11:57:18 PM
کاربر مهمان
  حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن

وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها

وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی

گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو
آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده

آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما

فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی

چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
اندیشه‌ات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد

ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل‌های ما

مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را

کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را

دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو
گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه

ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو
تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی

تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو
شکرانه دادی عشق را از تحفه‌ها و مال‌ها

هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو
یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی

یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو
ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر

نطق زبان را ترک کن بی‌چانه شو بی‌چانه شو
-----------------
مولانا
5444
نام: فاطمه
شهر: سو ئد
تاریخ: 12/30/2004 11:51:50 PM
کاربر مهمان
  حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو
آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
اندیشه‌ات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل‌های ما مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو
گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو
تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو
شکرانه دادی عشق را از تحفه‌ها و مال‌ها هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو
یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو
ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر نطق زبان را ترک کن بی‌چانه شو بی‌چانه شو
---------------
مولانا
5443
نام: فاطمه
شهر: شیراز
تاریخ: 12/30/2004 11:09:59 PM
کاربر مهمان
  ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
<<ابتدا <قبلی 551 550 549 548 547 546 545 544 543 542 541 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=546&mode=print