هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
5422
نام: محمد رضا بهمنی
شهر: تهران
تاریخ: 12/30/2004 1:44:54 PM
کاربر مهمان
  السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

نیایی هست بر بادم
چه کردی با دلم تا اینکه من با خود در افتادم
و دیگر تاب ماندن را ندارم بی توای زیبای من
قلبم درون یک افق جا مانده غربت ریشه در جانم دوانده
چون زمینی بایرم در انتظار ریزش باران
حبیبا!
من غریبی از غریبان سکوت نیمه شبهایم ..
اگر غم هم رود از پیش من تنهای تنهایم
نیایی هست بر بادم
سحر من در طلوع عشق دنبال دو چشمت ساعتی گشتم
و شب را بی نگاه پاک تو هرگز نخوابیدم
کنون در سجده گاه روی ماهت در شفق هم دیده گریانم
نمازی را به عشقت صد رکعت خواندم
نمی آید دگر صبحی برای نیمه شب خود را نشانم ده
اگر چه بی لیا قت عاشقم این نکته میدانم
چرا از خود تو را راندم نمیدانم
نیایی هست بر بادم
ببینم یک نظر رویت دگر سیرم از این گلشن
تو آنگه گر هزاران بار جانم را بگیری باز حق داری
بیا دیگر حلالم کن
تو از من پاک رنجیدی و من یک رفته از یادم
نمیدانم که یادم میکنی یا نه
بیا یک لحظه یادم کن
به فکرم باش
به بازار آمدم با هستیم
من هم خریدارم
منم یک مشتری !
تنها مرا آدم حسابم کن
جوابم را بده .. زان پس اگر خواهی عذابم کن
بگو ای بی لیاقت ..یا بزن با چوب بر دستم
بیا اخمی کن و با اخم خود یارا هلاکم کن
ولی آتش مزن بر خرمن جانم
بیا ای آشنای قرن تاریکی
نیایی هست بر بادم

(شعر از علی مقدم )
5421
نام: زهرا
شهر: اسیر
تاریخ: 12/30/2004 1:34:44 PM
کاربر مهمان
  سلام بچه من می خواستم سراغی از مسافر شهر وفا را بگیرم چرا نیست كسی جوابم را بدهد . و خبری از ایشان را برایم بیاورد .
5420
نام: رضا
شهر: سو ئد
تاریخ: 12/30/2004 1:28:24 PM
کاربر مهمان
  شيخ ابولحسن خرقاني مردِ بزرگ بود و در عهد سلطان محمود. و او پادشاهِ بيدار بود و طالب. حكايتِ شيخ كردند. به خدمتِ او بيامد، به نياز. شيخ او را التفاتِ زيادتي نكرد.
گفت " شما به نظاره ي سلطان بيرون نيامديد؟"
گفت " ما به خدمتِ مشاهده ي سلطانِ عرش و سلطانِ تحقيق بوديم، نرسيديم به آن."
شاه گفت كه " آخر قولِ خداست كه اَطيعُو الله و اَطيعُو الرَسوُل و اولي الامر!"
گفت " اي پادشاهِ اسلام، ما را چندان لذتِ اَطيعُو الله فرو گرفت كه خبر نداريم كه در عالَم رسول هست يا ني. به مرتبه سِيُم كجا رسيم؟ "
بگريست وو دستش لرزان، دستِ شيخ بگرفت و ببوسيد.

مقالات شمس- شمس الدين محمد تبريزي
5419
نام: محمد علی حیدری
شهر: كاشان
تاریخ: 12/30/2004 12:22:56 PM
کاربر مهمان
  دلم برای صدایت تنگ شده است آقا مرتضی
5418
نام: سام
شهر: مقتلگاه شهید اوینی
تاریخ: 12/30/2004 7:37:07 AM
کاربر مهمان
  یه بغض بی اراده-من در این اولین تماسم بیشتر حرفم با شما بزرگان است كه ممكنه در جبهه ها بودید-عزیزان من۲۷سالمه و امیدوارم منو لایق جواب دادن بدانید-سروران حال روزگار ما نزدیك به عصر جاهلیت می شود-ما نمی توانیم جلوی این عصر را بگیریم ولی می توانیم با داشتن اراده قوی این فرهنگ را به مانند شهید اوینی ترویج دهیم امید كه خدا نیز كمك خواهد كرد.اگر مایل باشید مطالب خوبی نیز می گوئیم اگر مایل بودید. من حقیقت اگر نقطه قوتی دارم همین نقد كردن است نه اینكه اشكال در شما می بینم نه.اینكه شاید با مطالبهائی كه بگم افتخار همكاری با شما رو داشته باشم.مطالبی در مورد فعالیت شما.شهید.ایثار.و هر چی كه در این دنیا وجود داره.اینو با جرات می گم.از صحبت با شما خیلی بیشتر از خیلی خوشحال و بی صبرانه منتظر جواب.دوستدار حقیر شما
5417
نام: علیرضا ا.
شهر: تهران
تاریخ: 12/30/2004 1:56:39 AM
کاربر مهمان
  سلام همسنگر
دلم خیلی گرفته و روحم آزرده است.
ایکاش منهم با تو شهید میشدم.
اگه کسی ظاهر منو ببینه شاید باورش نشه که من این حرف را میزنم. شاید خیلی ها منو حتی در زمره فرد مذهبی قرار ندن ولی این الان تمام احساس منه.
خدا به همه محبت و عشق ارزانی کند.
یا هو
5416
نام: رضا
شهر: سو ئد
تاریخ: 12/30/2004 1:22:12 AM
کاربر مهمان
  سلام علی عزیز از شیراز
امیدوارم که حالتون خوب باشه.
من ارزش تماس ندارم ولی بفرمائید چه جوری باید باهاتون تماس گرفت؟
5415
نام: سحر
شهر: سحر خیزان
تاریخ: 12/29/2004 11:14:17 PM
کاربر مهمان
  كی میآیی و شال سبزت را مانند مرهمی بر دردهای می بندی و من راز دل با تو میگویم
5414
نام: علی
شهر: فعلا شیراز
تاریخ: 12/29/2004 10:28:33 PM
کاربر مهمان
  اول سلام
دوم:رضا از سوئد با من تماس بگیر
سوم:لطفا بفرمایید فرق یه تیكه سنگ
یه گوسفند
و یه آدم چیه؟
البته سوال سختیه اما جوابش خیلی لذیذه
میگی نه بعدا كه گفتم ببینید
فعلا خدا نگهدارتون
5413
نام: علی
شهر: فعلا شیراز
تاریخ: 12/29/2004 10:20:12 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه
اول از همه اقای رضا از سوئد حتما با من تماس بگیر
دوم از همه:اگه نخوای بیدار بشی...مطمئن باش بیدارت میكنن
ولو شده به زور مرگ
پس مثل بچه آدم خودت راه بیداری رو سر بگیر
وگرنه اگه حاج ازراییل سراغت بیاد دیگه كار تمومه
فعلا كافیه
با اجازه بزرگترها
<<ابتدا <قبلی 548 547 546 545 544 543 542 541 540 539 538 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=543&mode=print