اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
5382 |
نام:
غریبه
شهر:
غم
تاریخ:
12/28/2004 10:00:57 PM
کاربر مهمان
|
یك سبد بابونه از من دشت وصحرا مال تو
نسترن مریم همه گلهای زیبا مال تو
شهر در خواب اسمان ارام دل لبریز عشق
راستی از شب نگفتم مال من یا مال تو
من به كهنه خاطرات تلخ وشیرین دلخوشم
لحظه های روشن وسرسبز فزدا مال تو
یك نگاه بی ریا و ساده از تو سهم ما
مهربانی عاطفه جان و تن ما مال تو
جان و تن ما مال تو
جان و تن ما مال تو
|
|
5381 |
نام:
بیقرار
شهر:
عشق
تاریخ:
12/28/2004 9:59:29 PM
کاربر مهمان
|
بچه ها تو مصاحبه بانك قبول شدم
برام دعا كنین
|
|
5380 |
نام:
سيد محسن
شهر:
مشهد
تاریخ:
12/28/2004 9:43:24 PM
کاربر مهمان
|
حالم خوش نيست ، تكليفم با خودم روشن نيست راهكاري به من بي پول و
|
|
5379 |
نام:
گمنام
شهر:
ناكجااباد
تاریخ:
12/28/2004 8:47:59 PM
کاربر مهمان
|
تمام طول هفته را به جمعه چشم بسته ام
دوباره صبح ظهر غروب شد نیامدی
|
|
5378 |
نام:
كمال
شهر:
شیراز
تاریخ:
12/28/2004 8:39:22 PM
کاربر مهمان
|
چرا آقا نمی آید
|
|
5377 |
نام:
فاطمه
شهر:
شیراز
تاریخ:
12/28/2004 8:00:36 PM
کاربر مهمان
|
می خوام براتون به قصه بگم .قصه یه عشق عجیب.یه روز تو یه شهر بزرگ یه دختری زندگی می كرد كه زندگی خوبی داشت همه چیز و دوست داشت همه كس و دوست داشت اما تنها بود .یه عالمه دوست و فامیل و یه خونواده خوب داشت یه خدای مهربون داشت اما باز تنها بود به تنهایی عادت كرده بود اونو صمیمیترین دوست خودش میدونست .این دختر قصه ما یكم هم مغرور بود و هیچ كس رو به حریم دلش راه نمیدادتا اینكه یه روز یه پرستوی مهربون و زیبا از راه رسید و ...........
با اومدن پرستو اون دختر تنهایی رو از خودش روند و بهش گفت تو دیگه پیش من جایی نداری.
الان دیگه اون دختر تنها نیست چون مهربون ترین پرستوی عالمو داره اما میترسه چون اگه پرستو بره دیگه حتی اون تنهایی رو هم نداره.
پس بیاین همتون دعاكنید برای اون دختر به خدا بگین كه پرستو رو ازش نگیره.
|
|
5376 |
نام:
محمد رضا بهمنی
شهر:
تهران
تاریخ:
12/28/2004 7:41:39 PM
کاربر مهمان
|
بنام خدا =
======
تا كه از جانب معشوق نباشد كششی ..
كوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد ..
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
نشانه ها ...
#########
... هر چیزی به این عالم خواص خود را دارد و هر كدام نشانه ای ...
درختان به شكل ظاهریشان ..به شكل رویششان و به نحو تركیبشان ...
گل به عطر دل انگیزش و به بوی خوشش ....
جمودات به هیبت ظاهریشان ...
حیوانات به ادا و اصولشان و.....
و..آدمی ...آه خدای من آدمی به عقلش ...!!!!
كشش روحی و جذبه روحانی ..نشانه محبت است ...و خواستن آدمی ..!!
وقتی دل میتپد و عقل را مبهوت خود میكند ... سیمایی از عشق را به نمایش میگذارد ..پس عشق عقل را به سیطره در می آورد و در چنبره پنجه هایش اسیر ...كه فرمود ...:
من عشق شی ء اعشا بصره وامرض قلبه ..
هر آنكس عاشق چیزی شود دیده اش كور ودلش می میرد .
پس : عشق نشانه عقل است .....!!!
آدمی خود را اسیر عشق خاكی نمیكند ...چرا كه آدمی عقل دارد ...!!!
پس بر اوست تا پا را فرا تر نهاده عاشق وشیفته عنصری گردد كه عقل به گرد پاهایش هم نمیرسد ...عقل را مبهوت كند ..عقل را در غل وزنجیر در آورد ..تا بگوید :
آی همه كائنات من .....مفهوم عشقم ..!!
و اما این آدمی ..این حیوان ناطق عاقل !
راستی عشق آدمی نشانه اش چیست ؟
به چه چیزی باید عشق بورزد ...؟
به كه ؟
به خاك ؟...به باغ و بستان ؟...به ....
به یك وجود خارجی ؟یا یك حقیقت پاینده وپوینده ...
به یك منبع روحانی كه روح را سرشار طراوت كند و پاكی ...عشق بوجودی كه افلاك ...لاهوتیان وناسوتیان از پرتو نور او در حیاتند؟!!! ..نمیدانم ....
اما چیزی درونم فریاد میزند من ...روح قدو سی ام ..
من ..جد من و پیامبران من خلاصه كائناتند ..
امامان من ..معصومین من ...ولی نعمتان منند و من ..بیمن اینان روزی میخورم كه :
(...بیمنه رزق الوری )
نمیدانم ...ندای درونی ام را چگونه تصویر كنم ...
نمیدانم ...نشانه عاشق مهدی(ع) فاطمه(س) ..در من هست یا نه ...
ولی شنیده ام كه نشانه شیعه ..بلكه محب شیعه ..و بلكه عاشقان ولایتشان ...دعا برای تعجیل در ظهور آخرین حجت خدا بر زمین است ..
پس با هم بخوانیم ....
اللهم عجل لولیك الفرج ...
كه عاشق شویم ..و عاشقی كنیم ..!!
حق یارتان ..التماس دعا
========
|
|
5375 |
نام:
دیگه فرقی نمیكنه
شهر:
اینم همین طور
تاریخ:
12/28/2004 7:01:38 PM
کاربر مهمان
|
خدایا چرا؟
چرا با دل تنگ من این طور رفتار می كنی؟
مگر من از تو یاری نخواستم
من كه همچون پرستوی مهاجر تنها از آن ظلمت پر كشیدم
فقط از تو یاری خواستم
با چشمان بسته معبری را كه برای دومین بار برای گشودی طی كردم
اما ناگهان پاهای خود را روی مین شك و دو دلی احساس كردم
نمیدانم ...
پاهایم را بلند كنم و ادامه بدهم یا نه
می ترسم با بلند كردن پاهایم و ادامه دادن راه
آن مینی كه احساس كرده بودم به یقین تبدیل شود
از طرفی شوق گذشتن از معبر و رسیدن به هدف این اجازه را به من نمیدهد كه در جای خودم بمانم
نمی دانم....
نمی دانم چكار كنم
تو خود به من نشان بده پایان این راه پر پیچ و خم و بی پایان را
|
|
5374 |
نام:
فاطمه
شهر:
شیراز
تاریخ:
12/28/2004 6:35:03 PM
کاربر مهمان
|
خدایا
نمیدونم حرفمو باور میکنه یا نه اما ازت ممنونم که حداقل تونستم بهش بگم که دوسش دارم و دروغ نمیگفتم.
|
|
5373 |
نام:
فاطمه
شهر:
شیراز
تاریخ:
12/28/2004 6:29:49 PM
کاربر مهمان
|
خدایا نمیدونم باچه زبونی باید ازت تشکر کنم.
|
|