هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
5322
نام: عصمت
شهر: كرمان
تاریخ: 12/26/2004 9:45:34 PM
کاربر مهمان
  ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
5321
نام: محمد رضا بهمنی
شهر: تهران
تاریخ: 12/26/2004 8:55:37 PM
کاربر مهمان
  بنام او ..
..راستی تا بحال اندیشیده ای که چرا ..
**************************
هریکی ..دویی ..بدنبال دارد ..؟
و چرا هر یک مکمل دیگری است ..؟و چرا به کمک یکدیگر می آ یند ..؟ شاید به این دلیل تا معنای کلمات را تکمیل کند ..!
این ...آن.... را بدنبال دارد ..
چون ...چرا ...را ...
کا غذ ..قلم ..را
دل ... دیده را ..
چشم ...اشک ..را ..
قلب ... عشق و مهربانی ورزیدن را ...!!!!!
راستی چه رمز و رازی در آن نهفته است .. ضمیر مستتر آن در چیست ؟
......ضمیر ...بلی ..ضمایر هم بنحوی بازیگران این داستانند....... من ..تو ..او ..ما ..شما ..ایشان ..!!
اگر من وتو جمع شویم ...( ما )..معنا می یابد ..
اگر من ..(او ) شوم ....او ( جل و اعلی )بی هیچ چشمداشتی آن من است ...
چشم دل ...می خواهد ولی ..نمی تواند ....
ولی ...دیده میتواند ..اما ...نمی خواهد ..
علقه وعلاقه احساس وجود ..به مفهوم (بودن ) است ..بودنی که (او ) معنایش کند ...
کلید درک استعمال این مفاهیم در وجود من وتوست! ..بشرط آنکه پنجه در پنجه آفتاب نهیم تا من وتو (او ) شویم !!! نه شما ..و نه ایشان و ....
باید دقت کنیم تا اشک برای ( دیده ) بیاید ... نه برای (ندیده )...!!!
اگر درک کنم که ندیده ها ..دیدنی است ..بی شک اشک دل نیز به دیده خواهد رسید ..و ندیده را دیدنی ..و بلکه دیدنی تر خواهد کرد ..و آنگاه اشک فقط بیادش ببارش در خواهد آمد ...
.....خواسته درونی ام آنست که برای (او ) بگویم ..برای (او ) بشنوم ..برای (او ) ببینم ...برای (او ) بنویسم ..برای (او ) حرف بزنم .. برای (او ) بخوانم ..اما ....چون (من ) بکار رفت ..جای (او ) را خواهد گرفت ...( منی ) که در منیت من ..نهفته است ...نه ( منی ) که متصل به
( او ) شود ...
پس ضمیر (من )..(او)ست !!!اگر بخواهیم و اگر دست استغاثه بدرگاهش بلند کنیم ...
آنگاه ...عشق در قلبم نفوذ میکند ..بارقه رحمت الهی سراسر وجودم را خواهد گرفت ..
.برای او میتپد ........
...برای او میخواند ...
.برای او می شنود ......
برای او ..مینویسد ....
برای او .....و فقط برای (او )..!!
یا حبیب قلوب العارفین ..دستمان گیر که تنها دستگیرمان تویی .....
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
یا حق
5320
نام: mehdi
شهر: miandoab
تاریخ: 12/26/2004 8:02:20 PM
کاربر مهمان
  N dustat daram faravn andar faravan
5319
نام: مهدی
شهر: میاندوآب
تاریخ: 12/26/2004 7:35:50 PM
کاربر مهمان
  man asad ra dust daram
5318
نام: مهدي
شهر: مشهد
تاریخ: 12/26/2004 6:35:33 PM
کاربر مهمان
  سلام غريبه
5317
نام: شروین
شهر: دل
تاریخ: 12/26/2004 6:28:28 PM
کاربر مهمان
  ماه زیبا بود و شب گیسوانش را آرام شانه میزد
و تو بر پلک چشمهایم میزیستی
و من به حرمت تو تمام شب بیدار بودم
که اگر پلک میزدم تو پرواز می کردی و من .....
5316
نام: محمد رضا بهمنی
شهر: تهران
تاریخ: 12/26/2004 6:22:51 PM
کاربر مهمان
  مولای یا مولای ...
..چگونه بخوانمت كه تو آگاه به هر پنهان وآشكارمی ...
اما امید به عفو بخششت را طلب میكنم كه ( اسئلك الامان یوم یعرف المجرمون بسیماهم ..)
مولای یا مولای ....می خوانمت چون تو تنها یاریگرم هستی كه (اسئلك الامان یوم لا تملك نفس لنفس شیئا..)
مولای یا مولای ..
اگر نبود عفو بخششت چگونه سر به بالا میكشیدم كه (
( انت الخالق و انا المخلوق ...)
مولای یا مولای ..
دستم بگیر كه تو راهنمایی و من گمراه (و هل یرحم الضال الا الهادی ...)
مولای یا مولای....
چشم امیدم به شفاعت آل رسولت دارم كه آنانند حجت تو بر زمین و زمان ..و مگر نفرمودی كه به جلالم قسم كه خلق نكردم زمین و آسمان و دریا و نه فلك را مگر برای شما خاندان و دوستی شما خاندان ...پس ....
یا سیدی و مولای ..( انت الغفور و انا المذنب و هل یرحم المذنب الا الغفور....)
یا غفار الذنوب ...
===
5315
نام: اميد
شهر: رفسنجان
تاریخ: 12/26/2004 4:55:57 PM
کاربر مهمان
  دراين دنياكه بينايان عصا ازكورمي دزدندم
من ازخوش باوري راه حقيقت جستجوكردم
دلاخو كن به تنهايي كه ازتنهابلاخيزد
سعادت ان كسي داردكه ازتنهابذرخيزد
5314
نام: فاطمه
شهر: شیراز
تاریخ: 12/26/2004 4:20:21 PM
کاربر مهمان
  میدونم تكراریه ولی باز میگم:
دنیا به این قشنگی بود ومن خبر نداشتم
تموم گلهاش رنگی بود و من خبر نداشتم
میشد با خورشید سفر كردو رسید به فردا
فصل سفر رسید و من همسفر نداشتم همسفر نداشتم
اما الان دارم
5313
نام: دنیا
شهر: عشق
تاریخ: 12/26/2004 3:21:33 PM
کاربر مهمان
  افسوس هرآنچه برده ام باختنی است
بشناخته ها تمام نشناختنی است
برداشته ام هرآنچه بایدبگذاشت
بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی است
<<ابتدا <قبلی 538 537 536 535 534 533 532 531 530 529 528 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=533&mode=print