هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
5012
نام: كبوتر حرم
شهر: تهران
تاریخ: 12/14/2004 2:37:28 PM
کاربر مهمان
  ميلاد مبارك حضرت معصومه را خدمتان دوستان تبريك عرض مي‌كنم و التماس دعا دارم ۰
5011
نام: رهبری
شهر: تبریز
تاریخ: 12/14/2004 1:31:16 PM
کاربر مهمان
  نماز حقیقی چطوراست
5010
نام: محمد
شهر: تهران
تاریخ: 12/14/2004 12:23:49 PM
کاربر مهمان
  میلاد حضرت معصومه را به تمامی شیعیان تبریك می گویم.

ای كاش می توانستیم در حرم مبارك ایشان باشیم
5009
نام: خلوت نشین درگه لطف الهی
شهر: دل
تاریخ: 12/14/2004 11:38:00 AM
کاربر مهمان
  سلام
اول از همه یه خبر خوب بدم....
دیگه از شر مهاجر تنها و پرستوی ...
یا هر چیزه دیگه...
راحت شدید.
دیگه از خودند حرفای چرت و پرت یه دیوونه...
بازم راحت شدید.
یه شبه ره صد ساله رو طی كرد
اون كه فكر می كردیم دیوونس
هفت شهر عشق را مهاجر رفت
ما هنوز اندر خم یك كوچه ایم
خوش به حالش
از خدا می خوایم كه موفق باشه
خدا بهش كمك كنه
تا دوباره تنها نشه
همین.
یا علی
5008
نام: در انتظار
شهر: تهران
تاریخ: 12/14/2004 2:37:18 AM
کاربر مهمان
  به خوبا سر میزنی مگه بدا دل ندارند ؟
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که منهم برسم به آرزویی؟
5007
نام: فاطمه
شهر: شیراز
تاریخ: 12/13/2004 11:46:32 PM
کاربر مهمان
  نمیدونم كه آخر قصه ما چی میشه
میترسم كه یه روزی بره و تنها بشم همیشه.
5006
نام: مجتبی
شهر: استند
تاریخ: 12/13/2004 10:10:16 PM
کاربر مهمان
  امام زمان كی میایی ما منتظرت هستیم.
5005
نام: پرستوی عاشق
شهر: رویا
تاریخ: 12/13/2004 9:41:20 PM
کاربر مهمان
  چه عجب آوینی ها یه كاری واسه حضرت زینب كردن

آمدی جانم به قربانت ولی حالا
چرا عاقل كند كاری
كه باز آید به كنعان
غم مخور من هم غریب و بی كس و بی یار و تنهایم

دستتون درد نكنه
5004
نام: پرستوی مهاجر
شهر: رویا
تاریخ: 12/13/2004 8:05:48 PM
کاربر مهمان
  اینا رو هم میگن كه بدونید
این كاره هم هستیم.

مراهرگاه یاد زینب (س) آمد
قلم راکب ، مرکبٌ ، مرکب آمد
دویدم تا ز غربت وام گیرم
رهــی از کربــلا تا شـام گیرم
مرکبدان پر از خون جگر شد
قلم نالید و کاغذ شعله ور شد
بی بی دستم به دامان بلندت
نگاهی کن به صید در کمندت
بکش دست نوازش بر سرما
بزن مرهم به زخم باور ما
****** *******
تاقلم لب بر مرکب می زند
بوسه بر جا پای زینب می زند
می گذارد سر به صحرای جنون
می نگارد نقشی از دریای خون
می کشـد آه از نهادی سوختــه
وز ضمیرخیــمه ای افروختــه
کربلا می مرد اگر زینب نبود
شیعه می پژمرد اگر زینب نبود
ای پرستار پرستوهای من
مرهــم زخـتم تکاپوهای مـن
ای زبان صدق و تصدیق صفا
اولین بیمار چشمت مصطفی (ص)
عصمت زهرا (س) عزیز مرتضی (ع)
در تو جارستـخیز مرتـضی (ع)
ظهر عاشورا علم در دست توست
کرسی لوح قلم در دست تو ست
غنچه ها را گرچه پرپر کرده اند
کوله بارت را سبکتر کرده اند
زینب (س) آیا سر به محمل می زند ؟
کاروان راز خمه بر دل می زند
****************************************
مرغ دل یك بام دارد دو هوا
گه مدینه می رود , گه كربلا
این اسیر بند قاف و شین و عین
گاه می گوید حسن گاهی حسین
می پرد گاهی به گلزار بقیع
می نشیند پشت دیوار بقیع
می زند سر بر سر زانوی دین
اشك ریزان در غم بانوی دین
عرضه می دارد كه ای شهر رسول!
در كجا مخفی بود قبر بتول
از تمام نخل ها پرسیده ام
آری ! اما پاسخی نشنیده ام
یا امیر المومنین ! روحی فداك
آسمان را دفن كردی زیر خاك
آه را در دل نهان كردی , چرا ؟
ماه را در گل نهان كردی , چرا ؟
یا علی جان ! تربت زهرا كجاست ؟
یادگار غربت زهرا كجاست ؟
تا ز نورش دیده را شیون كنم
بر مزارش شعله ها بر تن كنم
آه از آن ساعت كه آتش در گرفت
جام را از ساقی كوثر گرفت
یاد پهلویش نمازم را شكست
فرصت راز و نیازم را شكست
آه زهرا تا ابد جاری بود
دست مولا تشنه یاری بود
*******************************
بازم بگم.


5003
نام: پرستوی عاشق
شهر: رویا
تاریخ: 12/13/2004 7:53:08 PM
کاربر مهمان
  این جوریاس
پس اینجا رو داشته باشید:
و بعد از رفتنت...

شبی از پشت يك تنهايی نمناك و بارانی تو را با لهجه ی گل های نيلوفر صدا كردم.
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم.
پس ازِ يك جستجوی نقره ای در كوچه های آبی احساس تو را از بين گل هايی كه در تنهايی ام روييد با حسرت جدا كردم
و تو در پاسخ آبی ترين موج تمنای دلم گفتی دلم حيران و سرگردان چشمانی ست رويايی
و من تنها برای ديدن زيبايی آن چشم تو را در دشتی از تنهايی وحسرت رها كردم
همين بود آخرين حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را به روی اشكی از جنس غروب ساكت و نارنجی خورشيد وا كردم
نمی دانم چرا رفتی؟
نمی دانم چرا ، شايد خطا كردم
و تو بی آن كه فكر غربت چشمان من باشی
نمی دانم كجا ، تا كی ، برای چه ،
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می باريد
و بعد از رفتنت يك قلب دريايی ترك برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاكستری گم شد
و گنجشكی كه هر روز از كنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت تمام بال هايش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو ، آسمان چشمهايم خيس باران بود و بعد از رفتنت انگار كسی حس كرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
كسی حس كرد من بی تو هزاران بار درهر لحظه خواهم مرد
و بعد از رفتنت دريا چه بغضی كرد!
كسی فهميد تو نام مرا از ياد خواهی برد
و من با آنكه ميدانم تو هرگز ياد من را با عبور خود نخواهی برد
هنوز آشفته ی چشمان زيبای توام برگرد !
ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
و بعد از اين همه طوفان و وهم وپرسش و ترديد
كسی از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت :
تو هم در پاسخ اين بی وفايی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم
و من در حالتی مابين اشك و حسرت و ترديد
كنار انتظاری كه بدون پاسخ و سردست و من در اوج پاييزی ترين ويرانی يك دل ميان غصه ای از جنس بغض كوچك يك ابر
نمی دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
**********************************************
افسوس که بی فایده فرسوده شديم
وز داس سپهر سرنگون سوده شديم
دردا و ندامتا که تا چشم زديم
نابوده بکام خويش نابوده شديم
***
ای کاش که جای آرمیدن بودی
يا اين ره دور را رسيدن بودی
کاش از پی صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه اميد بر دمیدن بودی

تازه ادامه داره.........
<<ابتدا <قبلی 507 506 505 504 503 502 501 500 499 498 497 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=502&mode=print