هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
18742
نام: حسین کیمیا
شهر: تبریز
تاریخ: 3/27/2006 1:54:49 AM
کاربر مهمان
  سلام برهمه
مادامى كه در سختى به سر مى بريد ، روحتان تعالى مى يابد .<هلن كلر >
عبدالفاطمه بزرگوار ما را هم دریاب...
18741
نام: بدري السادات
شهر: كرمان
تاریخ: 3/27/2006 1:41:47 AM
کاربر مهمان
  اميدوار سال جديد سال پربركت وموفقيت براي شما وتمام مسلمين جهان باشد
سال جديد سلام برحسين لعنت بر يزيد
18740
نام: خروش!
شهر: همين دور و برا
تاریخ: 3/27/2006 1:19:37 AM
کاربر مهمان
 

فسبح باسم ربك العظيم...
18739
نام: بیکس غریب
شهر: گوشه اتاق
تاریخ: 3/27/2006 12:47:44 AM
کاربر مهمان
  ای خدا دیدی که با من چه شد دلم گرفته از دست زمونه۹ حالا که عیده ما بدبخت بیچاره ها تو خونه موندیم جایی را هم نداریم که به انجا برویمای خدادیدی که
که با ما چعهبدیایتسسکشوبلفئئئردقینهیتااتلتذذئذد

***********************ببخشید غلتغلوت شد ****
دل به تو دادم که بهم دل بدی ناینکه جفتک بزنی قر بدی *********
18738
نام: محد علی نوروزی
شهر: دزفول
تاریخ: 3/26/2006 11:50:03 PM
کاربر مهمان
  مرثیهای سایت شهید اوینی ونوحها خیلی اثر گذار است
باتشکروتوفیق بیشتر.
18737
نام: بازمانده
شهر: متولد تهران
تاریخ: 3/26/2006 5:21:17 PM
کاربر مهمان
  با سلام به همه عزیزان قعله شهید اوینی
عبدالفاطمه عزیز رسیدن بخیر و زیارت قبول،یادت نرفته که!!!!قرار بود برامون سوغاتی بیاری و از
سفرت برامون بنویسی،من غربت نشین که تشنه شنیدنم.
زهرای عزیز حواهر گلم من شرمنده اگر لایق باشم همیشه
دعاتون میکنم اخه شماها مثل خانواده من هستید،اینجا
یک برادر زاده گل،چند تا خواهر و برادر عزیز دارم.
کدام برادر و عموی بیمعرفتی را دیدی که برای خانواده اش دعا نکنه،اگر دال بر خودستایی نباشه حاضرم ریه نا قابلم را به برادر رزمنده ام هدیه
کنم،قلبی که برای برادرش نزنه بهتره که اصلا نزنه،مگر
تو جبهه غیر این بود،برادرم علی حتما بهتر از من
میداند!!!!چه عزیزانی که در کنار و اغوش رزمندگان
دیگر پر پر نشدند و چه عزیزانی با ایثار حود جان برادر ذیگری را.....
و اما چهار شنبه تورا بجان بازمانده وقتی اش را هم
میزنی از خدا بخواه نعمت بندگی را از من نگیرد،من
بدون یک ارباب رحیم و کریم و غفور و صبور و شاهد و
......چکار کنم من اگر رها کنه.....از خدا بخواه
اگر خواست بازمانده را رها کنه نفسش را هم بگیره
من زندگی بدون اربابم را نمیخواهم......
عزیزانی که با کاروانهای نور به جنوب و غرب میروید
زیارت همگی قبول،اما یادتون نره لای خاکهای منطقه
دست و پا و چشم و ریه......خیلی از بچه ها به یادگاری مانده،اگر میخواهید زیارتتون را کامل کنید!!!حتما به جانبازانی که امروز در اسایشگاها
و یا در گوشه تنهای خانه هایشان سکوت کردند،و شاهد
نامرادیهای و......در انتظار سفر هستند،سر بزنید
علی و علی ها با خیلی چیزها باید بسازند،ولی
حقشان نیست که با تنهایی هم بسازند!!!!!
خروش جان برادر: فرمانده سر ستون حرکت میکنه
نمیخواهی که تو تاریکی ستون گم بشه،بیا مثل قدیمها
خبر را به نفر بعدی بده تا گوش بگوش به ما برسه،
بچه ها منتظرند!!!مگر منورها را نمیبینی؟؟؟باید
حرکت کنیم قبل از اینکه دیر بشه،تو که قبول کردی
معبر بزنی شروع کن دیگه،کار من نیست،چشمهام شب خوب
نمیبینه،من فقط گدایی بلدم،اون موقع ها کارم هم خوب
بود با گدایی داشتم یک بنایی میزدم،تا اینکه دیدم
تو کاسه گداییم کم کم داره خالی میشه،حالا خیلی
التماس میکنم و زجه میزنم،ولی چیزی گیرم نمیاد،اون
بنا را هم خیلی وقته که بحراج گذاشتم،دیگه چیز زیادی ازش نمونده،شاید دعای زهرا بگیره،اخه من بدل
پاکش قسم میخورم،ابرویش هم پیش اربابم زیاده...
شاید بخاطر خواهرمون خدا کمکم بکنه بقول اقا محمد
حسین ادم بشم،دیگه نمیخوام دارو بخورم خسته شدم از
از از......اینهمه خسته بودن،کجایند جسین،رضا،
داود،ایرج....من،میحواهم دوباره پشت موتوترش بنشینم بریم دعای کمیل روی اسفالت بشتنیم و گریه
کنیم،دوباره بریم دوکوهه،دشت عباس ،مهران اره مهران بلاخره داود من را گرفت،انقدر گریستم تا شب
امد و با یکدست لباس رزمی نو با همان حندهاش گفت
من که زنده ام،من سعی میکردم از گلوله و سینه اش
بگم اون با خنده میگفت من زنده ام،حتی کنار مزارش
چنان احساس ارامش میکردم که اصلا نمیخواستم به خانه
برگردم.
داود جان دلم خیلی هوات رو کرده،یکبار دیگه بیا تا
دلم دوباره قرص بشه،درد دوا امانم را بریدند و چشمهام حشک شده ولی تو میدونی قلبم داره خون گریه میکنه،داود جان تو خیلی با ابرو بودی هم تو هنرستان تو محل و تو جبهه همه جا،بیا تو عالم برادریمون یک دعا برای علی بکن،بگذار مثل همیشه
بگم منهم یی پارتی دارم...
18736
نام: باران
شهر: دلم برای آسمان تنگ است
تاریخ: 3/26/2006 3:59:08 PM
کاربر مهمان
  بنام خدای شهیدان
سلام خدا برشهیدان
سلام خدا بربندگان صالحش
سلام خدا برشما که اهل خدایید وبا صفا
دوستان بسیار ملتمس دعا هستم وبسیار گرفتار دعایم کنید تا خدایاریم دهد
زهرا خانم سورنای عزیز عبدالفاطمه بی قرار خروش و حسین آقا کیمیا وهمه بر وبچه های با صفای حرف دل من دلم را آورده ام اینجا تا گرد کرم ولطف شما بران بنشیند وخدا یاریم دهد مرا دعا کنید
18735
نام: هدا
شهر: امریکا
تاریخ: 3/26/2006 3:58:00 PM
کاربر مهمان
  ***********************سلام به همه***************

بعد از اینکه این چیزای قشنگی که مینویسید میخونم خودم به حال خودم گریم میگیره...خوشا به حالتون که تو ایرونین...التماس دعا از همتون.
18734
نام: آسمان
شهر: حتما آسمانی می شوم
تاریخ: 3/26/2006 3:50:12 PM
کاربر مهمان
  بنام خدای شهیدان
خدایا چگونه ترا فریاد می زنم در حالیکه تو در من بر من به نظاره نشسته ای چگونه ترا می خوانم در حالیکه تو مرا خوانده ای که می خوانمت خدایا به دنبال تو می گردم در حالیکه خودم را گم کرده ام توییرا می خواهم بیابم که همیشه پیدا وحاضر وناظری خدایا دانایم اندک است در برابر نادانیم صبرم کم است وتوانم ناچیز ودلم برای دیدارت تنگ وغصه قصه ام بسیار ودنیایت مرا خسته کرده چون پرنده ای را می مانم که در کنج قفس به تنگ آمده وبال وپر می زند وخود بردیوار قفس می کوبد ونگاه غریبی به صاحب خود می کند مرا دریاب مرا از این قفس رهایی بخش عنایتی کن ورخصت پرواز م بده تا بال وپری بزنم وتا حریم کبریایت ایم دلم گرفته نه از دست کسی که هیچ کسی سزاوار ان نیست که من از دستش برنجم خدایا میخواهم بگذارم وبگذرم مرا بخوان دستانم را بگیر وتا بام ملکوتت یاریم ده دلم ترا می خواهد تنها تو وهر آنچه که مرا به تو نزدیک کند تنها تو مرا دریاب ای مهربان پناهم ده از قصه پر غصه بودن پناهم ده از حیله ای گرگ صفت دنیا پناهم که بسیار بی پناهم خدایا دوستت دارم ومی دانم که بسیار دوستم داری ومی دانم تو بسیار مهربانی ومن غفلت زیاد کرده ام اما ترا دوست دارم ومی خوام کرم ولطفت را شامل حال من کنی ای مهربان
التماس دعا از همگی دوستان
18733
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 3/26/2006 3:41:13 PM
کاربر مهمان
  خداي من! يا ستارالعيوب! ايمان دارم كه جز تو پروردگاري ندارم و جز تو خدايي نيست و محمد فرستاده ات آخرين پيام رسان عشق توست و علي ولي تو در زمين، ايمان دارم و يقين دارم كه عشق تو برترين است و بهشت براي كساني است به هرچيز به ديد مادي مي نگرند و بهشت بريني كه در آن نهرها جاري است براي انسان هاي معامله گر توست كه در ازاي حمد تو نيز دنبال پاداشند و جز به بهشت رضا نمي دهند، هنوز در درك معرفت تو درمانده اند و تو آنقدر بزرگي كه براي اين تفكر نيز پاداش عظيم مي دهي!!
اله من! مولايم رو به شفاعت نزد تو مي خوانم و تو رو قسم مي دم به حرمتي كه فرستاده ات و خليفه ات بر زمين نزد تو داره، در دادگاه روز جزايت در مورد بنده هاي حرف دليت، از روي رحيم بودنت قضاوت كني كه من يكي طاقت عدل تورو ندارم! تو خوب مي دوني كه تاب آتش سوزناك جهنم مادي گونه ات توانم آورد ولي تاب دوري و بي توجهي ات نابودم مي كند.
اله من! ما بندگانت چقدر خودخواهيم كه از زيارت مولاي خويش نيز انتظار ثواب از درگاه تو داريم!! در حالي كه متاع و توشه ي سفر آخرت من آنقدر كم است كه حتي تا دم در برزخ نيز نمي رساندم !!!
خدايا! شفاعت مولايم مانند اين است كه بچه اي قلك كوچك خودش رو برا خريد خونه اي بشكنه و به پدرش بگه : بيا با اين پول برو خونه بخر!!!
اگه پدره اونقدر بزرگوار و كريم باشه، نمي گه اين پول خيلي كمه، مي ره پول خودش كه در مقابل اون پول بچه اش هيچه مي گذاره روش و مي ره خونه مي خره! اونوقت به بچه اش مي گه : عزيزم با پول تو رفتيم خونه خريديم!!!
حالا شفاعت اولياي خدا برا ما هم نزد خدا مثل اينه، كه من حقير توشه ي كم خودم رو مي سپارم به اوليا و محبوبان درگاه خداوندي و مي گم ، با اين توشه من رو مي رسوني به بهشت!؟؟؟ و من ايمان دارم كه اگه بي ريا و صادق باشي ، اون كريم مهربون دستت رو مي گيره و تا خود درك پروردگار و قربش همراهيت مي كنه! كه بهشت قرب خود خداست.
............
الهي! يه شب به خريداري تموم درد يه عزيزي رفتم كه گفت درداش رو يه عزيز مهربوني خريده! ولي امروز از دل تنگيش برا خريدار درداش خبردار شدم؛ اي كاش لياقتي بود و ........... آره مهربون! اگه نبودم ولي به يادتون تو فكه به غروب آفتاب نگاه مي كردم و از خداي بزرگ سلامتي و سعادت براتون مي خواستم. حالا كه اومدم درداي دل بزرگت رو يه تيكه ي كوچيك رو قلب بي معرفتم مي گذاري!؟؟ شايد به حرمت وسع قلب پاكتون عبدالفاطمه بتونه پرواز كنه تا خود حضور!........
به ياد لحظات صفر عاشقي........... يا حق – يازهرا(س)
<<ابتدا <قبلی 1880 1879 1878 1877 1876 1875 1874 1873 1872 1871 1870 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1875&mode=print