هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
17812
نام: مهاجر
شهر: غریبستان
تاریخ: 3/5/2006 4:31:48 PM
کاربر مهمان
  آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند
17811
نام: مهدی اهوازی
شهر: «حسین»
تاریخ: 3/5/2006 4:21:50 PM
کاربر مهمان
  هوالنور...

راحله خواهر خوبم

اگه خدا از هدفت راضیه اش می خوام به هدفت برسی.

«کل امرٍ ذی بال لم یذکر فیه بسم الله الرحمن الرحیم فهو ابتر»
17810
نام: مهدی اهوازی
شهر: «حسین»
تاریخ: 3/5/2006 4:18:06 PM
کاربر مهمان
  هوالنور...

سورنا از کربلا

شهادت فاطمه کربلا، حضرت رقیه(س) رو به تو و بقیه دوست های آقای خوبم «حسین» تسلیت میگم.
دعا کن کربلا نصیب همه مهرورزای حسینی بشه.
17809
نام: راحله
شهر: تهران
تاریخ: 3/5/2006 4:15:52 PM
کاربر مهمان
  از تنهایی و بی کسی نمی دونم چی بگم
فقط اینکه روزی رسد تا به اهدافم برسم و در کاری که در حال حاضر میکنم موفق شوم
17808
نام: مهدی اهوازی
شهر: «حسین»
تاریخ: 3/5/2006 4:12:42 PM
کاربر مهمان
  هوالنور...

برادر یا خواهر خوبم «سلام»

از خدا به نمایندگی از همون همه برات و برای اونائی که تو و خدا دوستشون دارید سلامتی می خوام.

از دعای خوبت ممنون.

یا علی

17807
نام: مهدی اهوازی
شهر: «حسین»
تاریخ: 3/5/2006 4:08:12 PM
کاربر مهمان
  هوالنور...

خواهر عزیزم AILAR از اردبیل!

اگه درست درک کرده باشم، الان دوست داری بری یه جای دوره دوره دور

هیچوقت شده یکی که خیلی بهش علاقه داری یه چیز خیلی عادی بهت هدیه بده؟
آیا اون چیز خیلی عادی برات عزیز نمیشه؟
آیا اگه بخوای از اون استفاده کنی سعی نمیکنی هدر نره؟
سعی نمی کنی بهترین استفاده رو از اون بکنی؟
اگه کسی بخواد اونو هدر بده باهاش مبارزه نمیکنی؟

حالا نه خدا یه دوست عادیه و نه زندگی یه هدیه عادی

ببین خدا رو چقدر دوست داری؟

نصیحت نیست، حرف دله

...هوالحکیم


17806
نام: سلام
شهر: سلامتي
تاریخ: 3/5/2006 3:54:11 PM
کاربر مهمان
  سلام
خدايا به همه سلامتي بده
17805
نام: مهدی اهوازی
شهر: «حسین»
تاریخ: 3/5/2006 3:53:51 PM
کاربر مهمان
  هوالنور...

کربلا کعبه عشق است و منم در احرام
شد در این کعبه عشاق دو تا تقصیرم
**************************************
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرم
**************************************
باید این دیده و این دست شود قربانی
تا که تکمیل شود حج من و تکبیرم
**************************************
یا ابالفضل
17804
نام: مهدی اهوازی
شهر: «حسین»
تاریخ: 3/5/2006 3:49:23 PM
کاربر مهمان
  هوالنور...

« گاهی درست مثل خودت کم میاورم
وقتی که بی تو راه به جایی نمی برم

احساس میکنم که نفس ته کشیده است
انگار در ضمیمه ی آن نبض آخرم

می خواستم که دل بکنم از تو بارها
آخر چگونه میشود از خویش بگذرم

دیشب دچار دغدغه دیگری شدم
یک اتفاق تازه که کردست شاعرم

رفتم درون صحن نگاهت قدم زنان
گفتم پناه من بده ای صاحب حرم

گفتی غزل بیار، غزل قابل تو نیست
گفتم که جان بخواه برایت میاورم»
17803
نام: گم شده
شهر: تبريز
تاریخ: 3/5/2006 3:04:23 PM
کاربر مهمان
  به نام زيباترين معشوقها
دلبر زيبايم :
چقدر پي ات آمدم . هر جا كسي را ديدم كه بوي و رويي از تو داشت بهش چسبيدم تا نشاني ات را بدانم . محمد مي خواست تو را به من نشان دهد . كم كم داشتم بالا مي رفتم . چقدر گفتم« لاتزغ قلوبنا » چقدر ؟؟
اما گويا تو آن قدر عاشق سينه چاك داشتي و آن قدر معشوق ديگران بودي كه ديگر مرا نخواستي . ندانستي وقتي صدا يمان مي زدي من بال مي گشودم . تا آنجا رسيدم كه وقت اذان از دوريت گريستم اما تو قدم به سوي من ننهادي . دلم را به خاطر مال دنيا شكستي تا سرم به دنيا گرم شود و تو را از ياد برم و من .
من همه را وسيله مي كردم تا به تو برسم اما آن شب، آن شب لعنتي فهميدم چقدر از تو دورم . مي خواهمت . اگر به تو نرسم دنيا چه معني دارد اما نمي دانم كجايي . شيطان نمي فهمد كه من كسي نيستم وگرنه سر من وقت تلف نمي كرد .
داشت مي يافتمت و داشتي عشق خود را به من بروز مي دادي اما من نفهميدم . خدايا چقدر از تو دور شدم كه آخر سر بندهاي آويزان به چوب را كه دستانم را و دلم را حزكت مي دادي انداختي زمين و گفتي كه برو ديگر نمي خواهم . اما من هميشه از توياري خواسته بودم . از تو .
كجايي عبدالفاطمه . خواجه حرف دل . بيا كه مناجات تو درمان دل خسته ام است . هر چند تو نيز ديگر يادي از من نكردي . مي دانم خاك را چه به افلاك . كيميا ها كيميا شده اند . بي قرار بيقرارمان مي كند و به بي قراريمان حرفي ندارد . و مست وصال گويا كه به وصال رسيده . ناشناس . شما را به خدا با من حرف بزنيد . خروش جان خروش دل حقيرم را دل بزرگت كم مي كند . سرنا بنواز كه دلنواز مي نوازي . بازمانده تو با خيلي ها سر و سر داري . ما را هم يادي كن .
سيد شهيد واسطه خير براي من بوده. هميشه از خدا برايم خوبي و نياز را واسطه شده و او هم داده . يك چيز ديگر مي خواهم . شايد از بارگناهم بكاهد . شايد دست و دل گناهكارم را ببندد . آويني عزيز ترا به جدت يك بار براي گناهكارترين موجود روي زمين از خدا بخواه . از جدت بخواه . نمي دانم .

<<ابتدا <قبلی 1787 1786 1785 1784 1783 1782 1781 1780 1779 1778 1777 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1782&mode=print