هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
17532
نام: خروش!
شهر: همين دور و برا
تاریخ: 2/27/2006 9:44:19 AM
کاربر مهمان
 
خداوندا!

در اين لحظات عزيز و در اين ثانيه هاي با شكوه مغرب، كه فضا آكنده ازعطر دل انگيز ملكوتيان است ومن ســـرشار از احساسي غريبم، خروش رابيامرز... خروش را بيامرز...
17531
نام: مونس
شهر: یزد
تاریخ: 2/27/2006 9:15:32 AM
کاربر مهمان
  آیا انسان به استخاره هایی که توسط یک روحانی گرفته میشه باید ایمان داشت حتی موارد خاص.
17530
نام: زهرا
شهر: مشهد
تاریخ: 2/27/2006 9:09:16 AM
کاربر مهمان
  ...
دل من گرفته زین جا هوس سفر نداری زغبار این بیا بان همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم
...
تو و دوستی خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه ها به باران برسان سلام مارا
17529
نام: زهرا بهره بر
شهر: لنگرود
تاریخ: 2/27/2006 9:01:42 AM
کاربر مهمان
  عشق آن نیست که با هم زیر باران برویم و خیس شویم عشق آن است که یکی برای دیگری چتر شود و او نفهمد که چرا خیس نشد .
17528
نام: سورنا
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 2/27/2006 8:43:40 AM
کاربر مهمان
  سلام
آقای بنده خدا از...!فکر می کنید دولتمردان مثلا آمریکا منطق می فهمند که ما با زبان قلم باهاشون حرف بزنیم،عذر می خوام ولی اینها اگه آدم بودن حرفهای منطقی مارو در خلال بحثهای مربوط به انرژی هسته ای قبول می کردن!!کجای کاری عزیز !؟؟اینها کمر به نابودی اسلام و مسلمین بستن و دیگه نمی فهمن.زنگی مستن و تیغ زهرآلود دستشونه!اگه یه همچین کسی جلوی خود شما رو بگیره ،بخواد شما رو بکشه،شما می فرمایید لطفا بیا بریم با هم گپ بزنیم؟؟
شما هنوز فکر می کنید اینها پای میزهای مذاکره می شینن یه صندلی بهتون تعارف می کنن ،می ذارن حرفاتونو بزنین وبعد مثل بچه آدم می رن تو فکر؟؟؟
کدوم زبان قلم؟؟کی میگه توو قران عملیات استشهادی - ونه انتحاری!!!!- رد شده؟نکنه نعوذ بالله شما ورژن جدید قران رو خوندین؟؟؟
ضمنا اگه عملیاتهای استشهادی توو فلسطین بیشتر انجام میشه واسه اینه که آخرین برگ برنده دست اون بندگان خداست.طور دیگه ای نمی تونن بجنگن.سلاح کافی که ندارن!بودجه کلون که ندارن!ارتش ورزیده و مدرن که ندارن!پشتیبان محکم سیاسی هم که ندارن!چیکار کنند؟
اگه لازم باشه که ان شاءالله هیچ وقت جنگ نباشه،تکرار می کنم اگه لازم بود ما هم چنین کاری خواهیم کرد.
قضیه گفتگوی تمدنها و بر خورد تمدنها رو فراموش نکنیم!آخرش مگه حرف هانتینگتون درست در نیومد؟اینا خودشونو بهتر از ما میشناسن
الا ان حزب الله هم الغالبون
منو بخاطر اطاله کلامم ببخشید.
ملتمس دعاتون"سورنا"از نزدیک کربلا
17527
نام: سورنا
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 2/27/2006 8:14:18 AM
کاربر مهمان
  یاحبیب قلوب العارفین
سلام
ناشناس عزیز!اگر می شد و جسارت نبود هزارتا نقطه چین می گذاشتم به نشانه همه چیزهایی که نمیشه گفت. هنوز دستام می لرزه،انگار معلقم توی زمین و آسمون،آخه...
سورنا همون روسیاه به درگاه خداست این همه از طراوت دل شماست وکرم آقا.راضی نیست به رفتن ته مونده آبروی من گنهکار.چه می کنی خدا با ما؟!!
تازه این چیزا که واسه خدا کاری نداره.
بزرگوار من متعجب شدم از دعوت به روضه آقام ابالفضل..اما چه می دونستم که...
دیروز به دیوان حضرت حافظ سری زدم آمد:
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی****خبر آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
آره راست میگین اینجا بهترین جاست برای دعا کردن و التماس دعا گفتن.
اما همیشه بیشتر این منم که ملتمس دعای همه شمام. دعا کنید صاف بشم.زلال بشم ...رها بشم!
****داداش گلم بیقرار مگه من می تونم براتون دعا نکنم.حتی نالایقیم هم باعث نمی شه به یادتون نباشم.
شما هم دعا کنید.
زهرا جان!هم دلتنگت بودم هم نگرانت.خوشحالم کردی.
خروش عزیز!...
ملتمس دعاتون"سورنا"از نزدیک کربلا
17526
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 2/27/2006 7:12:13 AM
کاربر مهمان
  پرنده بر شانه های انسان نشست

انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت:
اما من درخت نیستم تو نمیتوانی روی شانه های من آشیانه بسازی.

پرنده گفت:
من فرق درخت ها و آدم ها را خوب میدانم. اما گاهی پرنده ها و آدم ها را اشتباه میگیرم.

انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود !!!

پرنده گفت:
راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟

انسان دوباره خندید.

پرنده گفت :
نمیدانی چقدر جای تو خالی است ... !!!

انسان نخندید

انگار ته ته دلش چیزی را بخاطر آورد. چیزی که نمیدانست چیست.
یک اوج دوست داشتنی.

پرنده گفت :
غیر از تو ، پرنده های دیگری را هم میشناسم که پر زدن از یادشان رفته است. درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است اما اگر تمرین نکند فراموش میشود.

پرنده این را گفت و پر زد.

انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش ،

آسمان بود .......

چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج میزد .....

آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت:
یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود. اما تو آسمان را ندیدی.
راستی عزیزم؛ بالهایت را کجا جا گذاشتی؟

انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد.

آن وقت رو به خدا کرد و گریست



به شونه های من نگاه کنید ..... منم هر چی گشتم بالهام رو پیدا نکردم .....
منم گریه کردم ...........
منم بی بال پرواز دلم برای رسیدن به خدا تنگ شد ..... اما ........






یاعلی
17525
نام: بنده خدا
شهر: ..
تاریخ: 2/27/2006 7:05:22 AM
کاربر مهمان
  ابوجهاد:
این منطق شما بدرد همان فلسطین و عراق میخوره،عملیات انتحاری یک مسلم واقعی در این زمان قلم اوست،هیچ کس حق نداره جان کسی را بگیره بجز خداوند،امروز در عراق شاهد کشته شدن بی گناهان هستیم چرا؟؟؟چون منطق شما را دنبال میکنند در هیچ جای قران در رابطه با عملیات انتحاری صحبت نشده وهیچ کدام از بزرگان دین هم اینکار را نکردند،اگر امروز بجای بخور بخور ها کمی به فکر پیشرفت بودیم دیگر کسی به مرزهایمان نزدیک نمیشد،جهاد هم شرایط و جای خود را دارد مثل جنگ ۸ ساله که انهم متاسفانه امروز زیر سئوال است ،افکار تحجر امیز تا بحال خیلی به ما زربه زده و ما را به هیچ کجا نرسانده ،بجز اینکه در ایمان و اعتقادات مردم تزلل ایجاد کرده.
17524
نام: حسین
شهر: تبریز
تاریخ: 2/27/2006 6:50:04 AM
کاربر مهمان
  دل آدم ها به اندازه ي حرفاشون بزرگ نيست .... اما اگه حرفاشون از دل باشه مي تونه بزرگترين آدم ها رو بسازه
17523
نام: خادم الحسین (ع)
شهر: بندگان خدا
تاریخ: 2/27/2006 6:32:02 AM
کاربر مهمان
  @@@

ابن قولویه قمی ره روایت کرده است که حضرت امام جعفرصادق علیه آلاف التحیّة والثنا والسّلام فرمودند:درآن هنگامی که حضرت امام حسین علیه آلاف التحیّة والثنا والسّلام شهیدگشت لشگریان شخصی را نگریستند که صیحه ونعره می زند گفتند بس کن ای مرد این همه ناله وفریاد برای چیست؟گفت:چگونه صیحه نزنم وفریاد نکنم وحال آنکه رسول خداصَلی الله علیه وآله را می بینم ایستاده اند گاهی نظربه سوی آسمان می کنند وزمانی حربگاه شما را نظاره می فزمایند از آن می ترسم که خدا را بخوانند ونفرین کنند وتمام اهل زمین را هلاک نمایند ومن هم در میان ایشان هلاک شوم. بعضی از لشگر با هم گفتند که این مردی است دیوانه و سخن سفیهانه می گوید ، و گروهی دیگر که توابون آنها را گویند از این کلام متنبه شدند و گفتند به خدا قسم که ستمی بزرگ برخویشتن کردیم و به جهت خوشنودی پسر سمیه لعنت الله علیه سیدجوانان اهل بهشت را کشتیم وهمانجا توبه کردند وبر ابن زیاد لعنت الله علیه خروج کردند و واقع شد از امر ایشان آنچه واقع شد.راوی گفت فدایت شوم آن صیحه زننده چه کسی بود آن امام همام (ع) فرمود: ما او را جزجبرئیل ندانیم.
&&&
&&&
<<ابتدا <قبلی 1759 1758 1757 1756 1755 1754 1753 1752 1751 1750 1749 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1754&mode=print