هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
17052
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 2/14/2006 1:18:31 AM
کاربر مهمان
  می بینی اینم از خودخواهیه که آدم حرف دلش اونقدر زیاد باشه که تو یه ستون جا نشه!!... ادامه
****
منتظر باش كه منتقم خون مادرش زهرا(س) آمدني است. خدايا! اين ازت مي خوام رو دلم كينه اي وجود نداشته باشه ولي اين كينه از مغيره و شمر و... رو از من نگير كه قسم خورده ام : انّي سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم...
خداي من! هركس نداند تو خوب مي داني كه پرواز را دوست دارم براي رسيدن به تو نه در آسمان دنيايي ات كه تا خود خودت را پرواز خواهم كرد!
اله مهربان من! آرامشي عجيب درونم را از تلاطم نگه داشته است و حال پريشان ديشبم را از من گرفته! نمي دانم و مي ترسم كه آيا اين آرامش قبل از طوفان است!؟
هراسي است مرا از اين آرامش!
به راستي چه موجوداتي خلق كرده اي خداي من! به هنگام طوفان ساحل آرامش را طلب مي كنن و به هنگام سكون امواجي براي خروش! اله من! اين بنده ات را به من بشناسان كه كيست اينگونه دربه در ...
حقيقت اين است كه انسان هميشه معترض است، آنگاه كه هنوز خود را نمي شناسد و قانع نيست .
خدايا! كمكم كن كه بتوانم رضاي تو را بخواهم.
خداي من! دستانم را بگيرو به آن سو كه راه رسيدن به توست و اصل خويشم در ان است هدايتم كن
يا هادي! دل شكسته ام را به خودت باز مي كردانم هر چه خواهي با آن كن كه آنم آرزوست.
.... در پناه خداي بزرگ – يا زهرا(س)
17051
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 2/14/2006 1:12:10 AM
کاربر مهمان
  يا واحد
سلام عليكم
فقط مي گم دنيا رو با تموم زشتي هاش دوست دارم چون داره من رو به تو نزديكتر مي كنه و با همه ي قشنگي هاش دوست ندارم چون شده قفس پروازم!
خدايا! دلم هواي يه نگاه پاك رو كرده ويه پرواز تو خود طلائيه و بعدش...
اله من! چقدر دوري و نزديك! اون موقع كه حس مي كنم دارم به قربت مي رسم نزديكتر از رگ گردنم مي شي و وقتي الودگي ها دورم مي كنن از تو مي شي يه كهكشون كه سال ها دورتر از مني!
خداي من! اين چه حسيه كه تو انسان ها نهادي كه يا تشنه ي محبت كردنن يا تشنه ي سيري ناپذير مورد مهر قرار گرفتن!؟؟ و آنچه تو مي آفريني زيباست و قشنگ و دوست داشتني....
خداي من! تو مهر مي ورزي و ما انسان ها گاه سوء استفاده از اين همه مهرت! خدايا! هنوز نمي فهمم چرا اينقدر صبوري ومهربان!؟ چرا اينقدر من خويش به گناه مي آلايم و تو عذابم نمي دهي و بر من ستارالعيوبي مي كني!؟ خدايا! چرا اينقدر بخشنده اي و چقدر به جاي خود قهار وجبار!؟ خداي من! از خودت مي پرسم كه چرا اينقدر جميلي و اين زيباييت مرا از من گرفته است!؟ و..... هزار ويك چرا كه نمي توانم گفتن، مي دونم كه بايد بشم يه تيكه آيينه از صفات تو ...
مي دونم! مي دونم كه همه اش رو تو كتاب مهر و فرقانت از حق و باطل آورده اي ودليلش رو به زبون تموم انسان ها گفتي ولي من كه اين همه فهيم نيستم!!! مرا به حال خود وامگذار! اله رحمان من! از خودت برا معرفتت كمك مي خوام، تو كه دست رد بر سينه ي دلسوخته ي بنده ي حقيرت نمي زني!! مي زني!؟؟ مي دانم كه رحيمي و لطيف و فريادرس فرياد كنندگان! پس بنده اي رو كه به دنبال عبدالفاطمه شدنه تنهاش نگذار.
مهربان من! اگه اين دل نبود چطور مي شد حرفايي رو تنها برا تو گفت و تنها برا تو ، تو دل نگهشون داشت؟ گاهي وقتا با خودم فكر مي كنم اگه دل جايگاه امن الهي نبود به راستي كجا بعضي حرفا رو رمزگونه به بند مي كشيديم تا رسواي بندگان نگرديم و گاه به خاطر آن رازها سرزنش!؟؟
خدايا! گاهي از رگ گردن كه به من نزديكتر مي شوي و صدايت در جانم به عالمي خلسه وار مي بردم چيزي ندارم جز اشك هاي باريده بر گونه هايم كه از شادي حس مهربانيتت است كه رحمانيتت را شامل تمام آفريده هايت مي كني و مهربانيت حسي عجيب و قربي ... اله من! با تمام آلودگي هايم هروقت صدايت مي زنم دستان مانده در هوايم را مي گيري وبه خود مي خوانيم كه بنده ام من مشتاق تر از تو به توام! واين مي شود بالي كه پرواز را به من القا مي كند.
اين است كه ديگر از توبه كردن و باز آمدن به سويت خجالت نمي كشم و مي دانم كه هروقت بنده اي از كرده اش پشيمان شود تو با آغوش باز مي پذيري اش! و من شرمنده ام ؛ شرمنده ام از آنچه خواسته و ناخواسته موجب آزرده دل شدن بنده اي گشتم و موجب ناراحتي معبودم، خدايا! عبدالفاطمه شرم دارد از آنچه به ميل خود كرده و بار سنگيني بر گناهانش افزوده است! خداي من! تو كه بنده ات رو خوب مي شناسي ، پس از گناهانش در گذر كه مي داني شرمنده است و سر بهزير افكنده ودست نيازي دوباره بر آستانت دراز كرده است و تو بهش گفتي كه بنده ات رو دست خالي از در خونه ات بر نمي گردوني! خدايا! تو رو به مهربانيتت قسم ...
يا ربّ! چرا كينه ي مغيره رو تو دلم جا خوش كرده ... و من صداي مظلوميت بانويم رو از پس ديوارهاي ضخيم تاريخ مي شنوم ... خدايا! نمي گم مگه مردم مدينه صداي شكستن دل فاطمه(س) رانشنيدند!؟ كه مي دانم خيلي هاشون گوشي برا شنيدن شكسته شدن دلي نداشتن! ومي گم مگه مردم مدينه آتيش گرفتن در علي رو نديدند!؟ يا صداي سيلي ... مغيره! مغيره ي زمان!
17050
نام: فاطمه
شهر: تربت جام
تاریخ: 2/14/2006 1:06:50 AM
کاربر مهمان
  من ۲۳ساله هستم خواهر كوچكم ازدواج كرده من هم خواستگار داشتم ولي حالا...
خيلي خسته شدم از اين طرف مادرم خيلي ناراحت است چون خواهردوم من نيز بعداز عيد احتمالاازدواج مي كند البته من توكلم به خداست ولي رنج مادرم را وحرف اقوام را نمي توانم تحمل كنم من كارمند هستم از نظر حجاب ونماز تعريف ازخودنباشد كوتاهي نكرده ام شايد اين يك امتحان الهي است لطفا من را راهنمايي كنيد با تشكر فاطمه
17049
نام: پانیذ
شهر: تهران
تاریخ: 2/14/2006 1:01:10 AM
کاربر مهمان
 
سلام به همه دوستای خوبم!!

بی قرار عزیز دیدی بهنام پیغام گذاشته.
دوباره برگشته...
نمی دونم چرا ولی دوباره اومده.
من بعد از اینکه رفتم به همه گفتم که اگر برید مثل من یه روزی دیر یا زود برمیگردید.
حالا هم بهنام برگشته....!!!
17048
نام: خروش!
شهر: همين دور و برا
تاریخ: 2/14/2006 12:25:56 AM
کاربر مهمان
 

اَلسَّلامُ عَلَيكَ يا ثارَاللهِ وَابنَ ثارِه وَالوِترَالمَوتورَ

اَلسَّلامُ عَلَيكَ وَ عَليَ الاَرواحِ الَّتي حَلّت بِفِنائِكَ…..


17047
نام: هبوط
شهر: آسمانیها
تاریخ: 2/14/2006 12:21:04 AM
کاربر مهمان
  پیر همه بود اگر چه خود کوچک بود –
صبرش به غریبی پدر اندک بود –
میکرد به نی اشاره میگفت رباب –
ایکاش سر نیزه کمی کوچک بود .
===
روز آخر شده هنگامه ی صد چشمه و صد رود – که راهی شده در سینه ی سوزنده ی این دشت کویری – پی آغوش تماشائی دریا – همه ی اهل حرم دیده بمیدان ..نگران ..زار و پریشان – و درین همهمه مشغول ملاقات به یک خیمه نشسته – بَرِ گهواره به دلداری و لالائی طفلی – که به زیبایی او دیده ندیده – وتکان میدهدش مادر دلخسته ..بخواب ای نفَس گرم حرم ...یاس دلم – وقت عطش ..لحظه ی بیتابی و بی آبی لبهاست ..بخواب ای گل دل – دست دعا دارم وامیدی ازین دست به این سینه و چشمی که ببارد نفسی بارش باران به حرم –تاکه تو سیراب شوی ..خواب شوی – یا که بجوشد ز دل خاک ترا چشمه ی آبی –و بریزم کف دستی ..نه ..دو سه قطره به لبانت که بنوشی و بخندی به رُخم بار دگر – یا که خدا باز مرا شیر دهد شیر ...مگر زنده بمانی ...-رمقی دست و دل بی رمقت یابد و و پرواز کنی ..بال زنی – پلک بنه بر هم و در خواب برو ..خواب برو خواب – اصلا تو بگو هیچ نبارد نفسی قطره ی بارانی از آن آبی بی ابر – و نجوشد ز دل خاک نه رودی ونه چشمه – که ترا آب بیارم ..نبود هیچ مرا شیر – همین شیر که چندیست ننوشیده لبت ...غم به دلت راه مده ..خواب برو ..تا که عمو هست ... عمو هست – بگو آب - .. و بابا و عمو ..آبشاریست که خود رفته که مشکی ز فرات آورد و باز ترا در بغل خویش کشد خواب برو خواب – دلت قرص ...برو خواب – ساعتی رفته ولی هیچ خبر نیست ازو ...آه کجا رفته عمو ...دیر کرده ..چه شده – چنگ .. دل شور زده ...بر جگرو مانده نفس بین گلو و دل مادر ..همه آتش ..همه خون ..نیست آبی که شود قطره ی اشکی و ز پلکش بچکد روی لبان پسرش – کو علَمَش ..مشک چه شد ..آمده بابا ز شریعه به حرم – با کمری از چه خمیده – چه شد آن دلخوشی و آن دیده ی بیدار علمدار – و افتاد ستونگاه همان خیمه و ناگاه ..به لب گفت رباب : آه ! شدم خانه خراب ..—گوئیا بی اثر و بی ثمر است نغمه ی لالایی من ..طفلک دلخسته ی من – طفل زبان بسته ی من –کُشت مرا دیدن تو ..در تََف این حُرم ِ عطش ...اینهمه گرمای جگر سوز ...نفس تاب ندارد ...پدرت آب ندارد ...گل من خسته مشو ...پلک دلم بسته مشو ...خشک شده برگ تَنَت روی دو دستم چه کنم ...غنچه ی مادر ...مزن اینگونه زبان را به تَرَکهای لبانت ...که چکد خون ز شیار ترکَش ...آه ! کمک ...کودک من رفت زدست – بسکه زدی پای روی سینه ام از تشنگی ات خسته و بی جان شدی ..پای مزن آب سراب است ..دلم زار و کباب است ...کسی نیست بگویم که به یک کاسه نه ..یک جام ..نه ..یک کف ..نه ..فقط قطره ی آبی به لب سوخته تا باز مگر خواب رود خواب ...ببیند که در آغوش فرات است ....ببینید ...ببینید ..رخ و گونه ی او سوخته از تاول و چون شمع شده جمع ...-- زخم شده روی لبش ...زخم شده چهره ی مادر ..چکنم آب نداری ...— روز سرخیست ..شده پر همه جا بوی غریبی ..غروبی و نه یاری و نه جایی نبود هیچ عزیزی ...نبود هیچ کسی غیر شراره که زند شعله به خیمه – حرم آتش ..همه ی دشت پر از خون و درین همهمه و وِلوله ..در پشت پر سوخته ی خیمه و خاکستر آن پیرزنی مادر جان سوخته ی کودک شش ماهه ی امروز – عروس حرم حضرت زهرا ...درین گوشه پس از غارت گهواره ...روی خاک نشسته ..-- و چیزیست به مُشتش ..که فشارد بروی سینه و می بوسد ومی بویدش ازغم --- نخ قنداقه ی اصغر ...آه ! که اسمی زده اتش به دلش ....حرمله ...با خنده پیروزی خود وقت شکار گلوی نازک طفلی ...و در این بهت درین لحظه ی خونبار
17046
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 2/13/2006 11:25:26 PM
کاربر مهمان
  سلام . وجود بیمقدارم براتون لبریز دلتنگی شده !!!

ای کاش که جای آرمیدن بودی !!!
یا این ره دور را رسیدن بودی !!!
کاش از پی صدهزار سال از پی خواب !!!
چون نغمه امید بر دمیدن بودی !!!

بگذریم .......

اول : خدایا ترو به حق دل پاک سیدمرتضی پای هیچ نامحرمی به حریم « حرف دل » باز نشه که نیتش از هم پاشیدن دلای نازک شده از زخم روزگار و منتظر قلعه حرف دل باشه .
دوم : بازمانده عزیز میشه خواهش کنم شما هم برگردی
سوم : خالصانه بگم من مخلص بروبچه های ناب و نایابی هستم که موندن و ....... و ممنونم از اونایی که به یاد ما بودند . کاش وقتی مهمون حریم خلوت یار هم میشیم کسی رو داشته باشیم که برامون حمد و سوره بخونه ........
چهارم : بیقرار عزیز حسادت که سهله من به حال شما غبطه میخورم . دلت پاکه که بهت عنایت میشه ... به نام و نشون برای بچه های حرف دل دعا کن ... باور کن آقا خیلی سرش شلوغه .... اگه باز مشرف شدی به آقا بگو ناشناس گفت : هنوز باورم نمیشه ...... آخه بیکسی اینقدر !!! که حتی شما هم نگاه بزرگواریتو از تن کهنه پوش ناشناس برگردونی !!!
سورنای عزیز اگه بدونی امسال آرزو داشتم محرم کربلا باشم اما میبینی که مثل خرمگس تنها وزه ای کردم و هنوز ..... زمینم ..... بر مشامم میرسد .......
پنجم : آقای عبدالرضا از شلمچه ، کاش تا بودی میومدم .... کاش تا بودی .... میدونم نیستی .... اما ای کاش اسم نازنینت بشه پارتی ناشناس تا خروش عزیز و غریب و دلتنگ برای ما هم دعا کنه !!! کاش خروش ما رو تنها نمیگذاشتی .... کاش لااقل نام و نشونی از خودت برای خروش ما میگذاشتی .... آخه میدونی .... زهر چشیده طعم زجر کشیده میداند .... ما لیاقت نداشتیم قرار بدیم دل بیقرار خروش رو یعنی ..... بازم بگذریم .... اما همیشه این حسرت به دلم میمونه که ایکاش تا بودی میومدم .... نمیدونم چرا این روزا اینقدر جگرم میسوزه .... شلمچه ای نازنین کاش منم مثل شما جایی برای رفتن داشتم ... دل بنده های خدا !!!! اوه ای بابا کو لیاقت که لااقل جواب آدم رو بدن .... کاش جایی که شما رفتی مثل غباری به کفش پاتون میچسبیدم و ما هم مهاجر میشدیم !!!!! کاش بودی میگفتم برای ناشناس هم دعا کنی .... ای کاش !!! ای کاش !!!
خروش مهربون آرزو میکنم دیشب اونقدر گریه کرده باشی ، اونقدر بغض تنهاییت رو فریاد زده باشی ، اونقدر دعا کرده باشی ، اونقدر الماس از گوشه چشم نازنینت چکیده باشه ، اونقدر نور بالا زده باشی که خدا از اون بالا بالاها مثل مرواریدی دل پاکت رو چیده باشه و بعد از یه عنایت ناب ناب ، سبک سبک ، به دلسرای قلعه سیدمرتضی برت گردونه ...... بالهای جدیدت رو میبوسم .
خدایا دل خروش ما رو آروم کن ، خودت دیدی که میگه آرومم اما ........ مراقب دلش باش !!!
عبدالفاطمه عزیز فقط خدا میدونه که چقدر دلم تنگه برای دعاهایی که میکردی ، غریب نوازی کن و منو دعا کن ... هیچکس که ندونه تو میدونی چقدر آرزو دارم بپرم .....

دل میرود ز دستم صاحبدلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

یاعلی
17045
نام: مهدی ذوالفقاری
شهر: زرندیه
تاریخ: 2/13/2006 6:28:16 PM
کاربر مهمان
  سلام و خسته نباشید....
فقط اینو بگم که مولایمان علی گفته بزرگترین بلا نومیدی است...
17044
نام: طوطيا
شهر: تهران
تاریخ: 2/13/2006 6:06:02 PM
کاربر مهمان
  خيلي دلم گرفته
روزها فكر من اينست شبها سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم .
التماس دعاي خيلي مخصوص
17043
نام: دلتنگ كربلا
شهر: دور از كربلا
تاریخ: 2/13/2006 5:50:28 PM
کاربر مهمان
  http://www.petitiononline.com/islamic
با رفتن به اين آدرس و امضا كردن اعتراض خود رانسبت به بي احترامي كه به ساحت مقدس رسول اكرم شده است اعتراض خود را اعلام كنيد
اين ادرس را به دوستان خود نيز بدهيد
<<ابتدا <قبلی 1711 1710 1709 1708 1707 1706 1705 1704 1703 1702 1701 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1706&mode=print