اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
16482 |
نام:
عظيم (محمد)
شهر:
تهران
تاریخ:
1/28/2006 4:22:35 PM
کاربر مهمان
|
به ياد سردار غريب ،علي محمودوند
اي شهيد عزيز ، اي پروانه عاشق ، سردار عارف ، مظلوميتت ، شجاعتت ، پاك بودنت ،چقدر نازنيني ،
واي كه زندگي بعد از شما و بدون شما چقدر سخت است .
با شهيدان كربلا محشور هستي ، سر نازنينت بر دامن اباعبدالله چه خوش جاي گرفت . اگر تو شهيد نشوي چه كسي بايد شهيد شود . تبارك الله ، چه زيباست عدالت الهي ، گوشه چشمي هم به ما گناهكاران بدبخت داشته باشيد . شما خيلي جوانمرديد . به شفاعتتان به اندازه همه تاريخ محتاج محتاجيم
روح بزرگ و پرفتوحت شاد باد .
|
|
16481 |
نام:
وجیهه
شهر:
مشهد
تاریخ:
1/28/2006 3:57:38 PM
کاربر مهمان
|
سلام
اتفاقی اومدم اینجا ولی به نظرم جالب بود پس موندم
دوست داشتم صدای دلم رو دل تنگها گوش کنند
خداوند خداي خاکي من
يگانه هميشگي
جسارتم را ببخش
خود خواهي هايم بر حسب نياز است ودلتنگي
هر آنکه به گونهء خويش مرا آفريد
خداي من است
گناهم چيست
آنجا که خود خدايي آفريدي از جنس خاک
که مرا باز آفريد
اميد دارم به بزرگي بي نيازي ات
مرا به گناه دوگانه پرستي ام باز خواست نکني
|
|
16480 |
نام:
صفر
شهر:
محرم
تاریخ:
1/28/2006 3:22:22 PM
کاربر مهمان
|
بسم الله الرحمن الرحیم
حسینیه کربلائی ها
السلام علیک یا ابا عبد الله (عليه السلام)
السلام عليك يا ابا الفضل العباس (عليه السلام)
*******************************************
سوال:آيا امام حسين(ع) از شهادت خود خبر داشت؟
---------------------------------------------
جواب: يكي از خبرهاي غيبي رسول خدا، پيش گويي نسبت به شهادت سيدالشهداء است. اين پيشگويي, علاوه بر اينكه از طرق متعدد شيعه، روايت شده است، در كتب تاريخي و حديثي اهل سنت نيز نقل شده است؛ از جمله ابن سعد و طبراني از عايشه روايت كردهاند: رسول خدا فرمود: «اَخْبَرَني جَبْرَئيلُ اَنَّ ابْني الحُسَيْنُ يُقْتَلُ بَعدي بِاَرضِ الطَّفِ، و جائَني بِهذهِ تلربةَ فَاَخْبَرني ان فيها مَضْجَعَهُ.» [جبرئيل به من خبر داد كه پسرم حسين كشته ميشود بعد از من، در زمين طف، و اين خاك را برايم آورد و خبر داد كه مضجع او در آن است.] مضمون اين روايت با الفاظ گوناگون توسط راويان گوناگون و متعددي روايت شده است؛ از جمله ابن سعد از شعبي روايت كرده است: علي فرمود: وارد شدم بر رسول خدا(ص) در حالي كه گريه ميكرد از سبب گريه او پرسيدم فرمود: «قَبَضَ جَبْرَئيلُ قَبْضَةً مِنْ تُرابٍ شَمَّني اِياهُ فَلَمْ اَمْلِكْ عَيْني اَنْ فاضَتا.» (صواعق، تذكوه الخواص، 260) [پس جبرئيل يك مشت از خاك قبض كرد و به مشام من رسانيد پس نتوانستم ديدگانم را از ريختن اشك نگاه دارم.] و در طريق ديگر از عايشه روايت شده است كه: «اِنَّ جِبْرَئيل اَراني التُرْبَةَ. الّتي يُقْتَلَ عَلَيْها الْحُسَيْنُ فاشتَّدَ غَضَبُ اللهِ عَلي مَنْ يَسْفِكُ دَمَهُ.» (صواعق/190 و 191 و كنزالعمال، 6/223) طبراني و ابو يعلي از زينب بنت جحش از رسول خدا(ص) روايت كردهاند كه فرمود: «اِنَّ جِبْرَئيلَ اَتاني و اخبرني اَنَّ ابْني هذا تَقْتُلُهُ اُمَّتي فَقُلْتُ: فَاَرِني تُرْبَتَهُ فَاَتاني بِتُربَةٍ حَمْراءَ» (كنزالعمال، 6/223) [جبرئيل نزد من آمد و به من خبر داد كه اين پسرم (يعني حسين) را امت من ميكشند. گفتم تربت او را به من نشان ده، پس تربت سرخي برايم آورد.] سبط ابن الجوزي روايت كرده چون حسين(ع) به زمين كربلا رسيد پرسيد: اين زمين چه نام دارد؟ گفتند: كربلا و نينوا هم به آن گفته ميشود كه نام دهي است در آن. حسين(ع) گريست و فرمود: كرب است و بلاء. ام سلمه به من خبر داد كه جبرئيل نزد رسول خدا(ص) بود و تو با من بودي، پيغمبر فرمود: بگذار پسرم را، پس تو را گرفت و در دامن خود گذارد. جبرئيل گفت: او را دوست ميداري؟ فرمود: آري. گفت: امّت تو او را خواهند كشت و اگر بخواهي زميني را كه در آن كشته ميشود به تو نشان ميدهم. پس جبرئيل زمين كربلا را به پيغمبر(ص) نشان داد. چون به حسين گفته شد اينجا زمين كربلا است آن را بوئيد و فرمود: اين است زميني كه جبرئيل به پيغمبر خبر داد كه من در آن كشته ميشوم. و در روايت ديگر است كه يك مشت از آن را برداشت و بوئيد. نظير اين حديث را، ابن سعد در طبقات، از واقدي نقل كرده است. (تذكرة الخواص/259 و 260) ابو حنيفه دينوري ميگويد: چون حسين(ع) و اصحابش وارد كربلا شدند، و حرّ و سپاهيانش برابر آن حضرت ايستادند، و مانع از سير و رفتن آنها شدند؛ حرّ گفت: در همين مكان فرود آي زيرا فرات نزديك است. حسين فرمود: اين مكان چه نام دارد؟ گفتند: كربلا. فرمود: صاحب كرب و بلا است. پدرم وقتي به صفين ميرفت، گذارش به همين مكان افتاد و من با او بودم، ايستاد و از اسم اين زمين پرسيد. پس خبر دادند او را به اسم آن، فرمود: اينجا خواب
|
|
16479 |
نام:
دلتنگ كربلا
شهر:
دور از كربلا
تاریخ:
1/28/2006 3:14:09 PM
کاربر مهمان
|
انا الله و انا اليه راجعون
عمويمان نيز از ميانمان رفت
عجبب دنياي پستي
|
|
16478 |
نام:
همدرد
شهر:
هموطن
تاریخ:
1/28/2006 3:12:27 PM
کاربر مهمان
|
به نام خداي مهربان و بسيار مهربان
سلام خدمت همه بچه هاي با صفاي حرف دل
مدتيه كه وقتي ان لاين ميشم سريع ميام و صفحه حرف دل رو ميخونم با بچه ها انس گرفتم و به اين صفا و صميميت غبطه ميخورم .اميدوارم همه باهم درجهت قرب الهي حركت كنيم
و اما اين دفعه مطلب مينويسم فقط به خاطر خواهر گلم زهرا خانوم از تنهائي ولي به همه عرض كنم كه من بلد نيستم مثل خروش و سورنا و عبدالفاطمه و بقيه دوستان شيوا و روا بنويسم من قلم خوبي ندارم فقط حرف دلم را مينويسم
و اما خواهر گلم زهرا جا ن من خيلي حرف براتون دارم نميدونم چطوري بنويسم چي بنويسم فقط خدمتتون عر ض كنم كه خواهر نازنينم خودت را نباز ميدونم غم بسيار بر دل داري ميدونم و دركت ميكنم چون خودم هم از قبيله درد هستم و حال شما را ميفهمم
من هم غم از دست دادن برادر دارم برادري كه شهيد راه عشق گرديد ، غم پرپر شدن عزيزانم جلوي چشمم و چه عزيزاني پدر مادر و خواهر م كه ازهمه بيشتر دوستش دارم عاشقشم البته اين سه عزيز در قيد حيات هستند ولي دارن جلوي چشمم پرپر ميشن از علتش بهتره نگم يعني نيمتونم بگم فقط دارن پرپر ميشن خودم هم هي چي بگم ....خدارا شكر بيماري مادر زادي دارم بازهم ميگم خدارا بي نهايت شكر البته بيماري تا به حال اذيتم نكرده ولي عاقبتش معلوم نيست چي بشه ...توكل به خدا .
زهراي عزيز اينها فقط چند تائي از دردهايي است كه من بر دل دارم البته اينا فقط دردهاي جسماني نيست دردهاي ديگر بماند دردهاي روزگار دردهاي بار گران مسئوليتي كه بر دوش من وشماست در قبال جامعه دردهاي .....
عزيز من غصه نخور .. من هم گاهي اوقات مي برم خسته ميشم ....
زهرا جان ميدونم درد شما هم مثل من درد نان و اب نيست به قول شاعر دردشما "درد مردم زمانه است " و دردهاي ديگر كه ناگفتني است
من هم حاجاتي دارم كه سالهاست از خدا ميخوام ولي خب مصلحتش نبوده .
من هر موقع ميبرم و ديگه دارم نااميد ميشم يادم ميافته كه دنيا محل گذره البته ميدونم اينا رو خودت بهتر از من ميدوني ولي من دارم حرف دلم را ميزنم .
زهرا جان وقتي يادم ميافته اين دنيا ميگذره و من يه روزي توي قبرم تنهاي تنها ميشم و من ميمونم و اعمالم اصلا بي خيال غصه ميشم
وقتي يادم ميافته بانويمان حضرت زهرا سلام الله عليها و حضرت زينب چقدر درد و غم كشيدند با خودم ميگم مگه دردمن ازاونابيشتره ويا مگه من پيش خدا عزيزترم و اون وقته كه روح تازه اي ميگيرم .
زهرا جان اينها همه هيچه ميگذره خدا كنه ادم شرمنده شهدا و امام شهدا نشه خدا كنه ادم عاقبت به خير بشه و مشكلات ذره اي در ايمانش و تقواش خللي وارد نكنه همون طور كه در مورد شما خلل وارد نكرده و به ياري خداوند نخواهد كر د انشا ءالله .
زهراي عزيزم نميدونم تا چه حد تونستم حرف دلم را بهت بزنم و تا چه حد مطلب را رسوندم ولي دست اخر ازتون عذر خواهي ميكنم چرا كه اين صحبتها نزد شما تكرار مكررات و توضيح واضحات بود .
خب حالا خواهش ميكنم جان اين همدرد بخند بخند و بخند
غصه را رو فراموش كن
انشا ءالله خدايار و ياورشما وبرادرتون هست
يادمون نره كه هيچ كسي مهربان تر ازخدا نيست و ميدونه داره چه كار ميكنه اون بهترين برنامه هارو براي بنده هاش داره پس ما چرا غصه بخوريم
اميدوارم خداوند به شما صبر جميل عطا فرمايد
ارادتمند بچه هاي با صفاي حرف دل :يه همدرد
از همه التماس دعا دارم .
|
|
16477 |
نام:
بی قرار
شهر:
تهران
تاریخ:
1/28/2006 2:25:22 PM
کاربر مهمان
|
سلام!
۱.ناشناس عزیز!
شما بزرگوار هستی...ببخش بر برادر کوچیکت که متاسفانه بعضی وقتها دنیا اونقدر مشغولش میکنه که دوستان خوبش رو از یاد میبره...اما نه از روی عمد ....می دونم که من رو می بخشی و دوباره به حرف دلمون صفا میدی.
۲.خواهر خوبم پانیذ خانم بهنام جان و غریب قریب عزیز!
از اینکه بعد از مدتها پیامتون رو میخونم خیلی خوشحالم...امیدوارم دیگه از این غیبت ها نداشته باشید.
۳.بازمانده ی عزیز!
آقا مگه این دنیا ولمون می کنه!!!
نمی ذاره بیشتر در خدمت شما و رفقای گل حرف دلی باشیم(عجب نامردیه ها....)
۴.حسین آقای کیمیا!
می دونستم برمی گردی....سیدمرتضی به این راحتیها رهامون نمی کنه(شاید هم ما...)
داداش کوچیکتون بی قرار
|
|
16476 |
نام:
علی
شهر:
اصفهان
تاریخ:
1/28/2006 2:24:12 PM
کاربر مهمان
|
مداهی
|
|
16475 |
نام:
مسعود اسلامیان
شهر:
اصفهان
تاریخ:
1/28/2006 1:57:37 PM
کاربر مهمان
|
سلام
خروش گرامي
ما كه شما را كه تنها فقط به اتكا حرف يك نفر به قضاوت رفته اي نخواهيم بخشيد
شما كه الحمد لله جبه رفته اي بايد بدوني كه ما چي ميگيم ودر عين حال بنده از هيچ پناه بنده اي نميترسم كه بخواهم حرفهام را توجيه وتفسير كنم
ما تكيه شهدا هم رفته ايم تخت فولاد هم رفته ايم وهرجا كمالي از هر هنرمندي هم بوده رفته ايم وديده ايم
اگر از لحاظ روانشناسي به حرفهاي بنده نگاه كنيد خواهيد ديد كه بنده نتنها زهرا خانم را تحقير نكرده ام بلكه اعتماد بنفس واميد را برايش مثال زده ام
خدا كه از تقصير شما نگذرد كه به تنهاي قضاوت كرديد
|
|
16474 |
نام:
بازمانده
شهر:
.....
تاریخ:
1/28/2006 1:39:05 PM
کاربر مهمان
|
با سلام
نمیدانم چی بنویسم ، اخه ذلم جنس دیگه داره هیچ وقت هم نمیگیره ، ولی وقتی فکرش را میکنم که با این همسنگران زود رنج اگر در یک خط و خاکریز بودیم چه میشد؟
درود هزاران درود به ان همسنگرانم که از هیچ چیز دلشون نمیشکست و بد ترین مواذ اولیه را میگرفتند و با ان بهترین را پس میدادند ، مثل برادر گلم علی این همه سال درد را کشیده ...... خواهر گلم زهرا جان ما را هم دعا کن !! من به علی افتخار میکنم ، وقتی نمیشود باید رفت قران هم میفرماید مگر زمین خدا وسعت نداشت که هجرت کنید؟؟؟؟بگزار تا حق را با چاقوی مصلحت ذبح کنند ، هیچ کس نمانده انها هم خواهند رفت و شاید برسد روزی که دور اجساذ شهدا دیگر حیوان وحشی نباشد!!!
برادر عزیزم خروش : من برایت از خداوند اجر جلیل طلب میکنم و امیدوارم در راه مبارکت استوار باشی.
برادرم دکتر مسعود من در حق دوستی و حق طلبی شما شک ندارم ، و همینطور اینکه از بازماندهای گردان دفاع مقدس هستید ، من در ان حد نیستم که .....اما پیشنهاد میکنم حداقل در این مورد اخر تجدید نظر کنید ، ظمنا منظور از کد عکس در قسمت نظرات وبلاگ شما چیست که نمیشود پیام گذاشت.
گمشده ، ناشناس ، عبذالفاطمه ، کیمیا ،و همه وهمه ما انتظار داشتیم تا اخر خط با هم باشیم ، منتظر حضور سبزتان هستیم.
سورنا و بیقرار عزیز کم پیدائید (شوخی.....)
التماس دعا
|
|
16473 |
نام:
حسین کیمیا
شهر:
تبریز مجبورم لعنت بر دل
تاریخ:
1/28/2006 1:17:24 PM
کاربر مهمان
|
درود و سلام بر همگی
تقدیر ثمره محبت و اقبال نیست بلکه حاصل انتخاب ماست، ما هر روز سرنوشت خود را با افکاری که در سر داریم می سازیم، یک فکر اگر پیوسته در سر باشد ما را به کنش وا می دارد، کنش نیز هنگامی که تکرار شود به عادت تبدیل می گردد و این عادت های ماست که شخصیت ما را شکل می دهد و این شخصیت ماست که سرنوشتمان را تعیین می کند.
از هر چیزی خلاقیت بیافرین، از بدترین بهترین بساز. این همان چیزی است که آن را هنر زندگی کردن می خوانند و اگر آدمی روی زمین یافت شد که هر لحظه و هر مرحله از زندگیش را به زیبایی، عشق و طرب گذراند، طبیعتاً مرگ او نیز قله نهایی مجاهدت است و دلیلی ندارد که واپسین تلاش ها – یعنی، مرگش – به زشتی آنچه که هر روز بر همه رخ می دهد، باشد.
هیچکس حق ندارد وظایف خود را فدای تمایل دل خویش کند، اما دست کم باید این حق را به دل داد که هنگام عمل به وظایف خویش خوشنود نباشد.
بارها گفته ام الان هم میگم.
هیچ کس نمی تواند ما را بهتر از خودمان فریب دهد .
(یاحق)
|
|