هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
16352
نام: سوته دل
شهر: بوشهر دشتی روستای چارک
تاریخ: 1/25/2006 5:42:29 AM
کاربر مهمان
  بسیجیان برای ظهور آقا دعا کنید و برای سلامتی نائب برحقش سید علی
نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو
به منکر علی بگو نماز خود قضا کند.
16351
نام: هبوط
شهر: آسمانیها
تاریخ: 1/25/2006 3:33:39 AM
کاربر مهمان
  هوائی ام ..هوائی ام ..دوباره کربلائی ام ....
=========================
شب است و باز بی تابم - در این اندوه زار .و این باغهای خشک پاییزی ...
شب است و باز بی تابم – در این تاریک دشت ..این بی ستاره ..آسمان ِ سرد ..
و تنها پر شکسته گوشه ی این خانه ی خالی ز شادیها و گوشم تشنه ی صوت منادی ..
به زیر بالهایم برده ام سر را ...چه دلگیر است تمام بغضها از درد های رنگ رنگ جاری رود گناهانم ..شب است و باز بی تابم ...چرا امشب نمی خوابم ...اگرچه مشتی ارزن ..ظرف آبی پیش رویم هست ..دلم جای دگر گمگشته ای دارد ..که سیر است از همین آب و ازین گندم ...چه میشد دست لطفی هم کسی بر شانه ام میزد ....چه میشد مرهم مهری گره با بال من میخورد....و در این شب که با خود داشتم نجوای پنهانی ..به ناگه آتشی ..شوری ..بسان خون به رگهایم دوید و ..چشمهایم دیدو ..خود ناباورانه ..لیک دیدم آن شگفتی را ..
تمام باغها گل میکنند و ...خارها گل میشوند از غنچه های هوش بر از سبزه زاران ...رودها رقصان و جاری
میروند از بستر خشکیده در این نوبهاران ...تمام آسمان سر ریز گشته از چراغانی صدها کهکشان ..از نور افشانی انبوه ستاره..بی شماره ...اوج این حیرت شکفتنها و رستنها ...شنفتنها و گفتنها ..صدای دلنوازی میرسد از پشت دیدنها ..صدایی چون صدای باد در رقص شالیزار ..صدایی چون موجها بر آبی دریا ..صدایی آشنا ...
هرچند گوشم دیرگاهی هست نشنیدست این آواز زیبا را ...صدای دلنواز بالهای گرم پرواز کبوترها را ..کبوتر در کبوتر چون سپیده در سپیده ..بال در بال از سپیداران شتابان میگذشتند و سرود شوق میخواندند ..و خواندم با صدای مرتعش از شوق شادیها ...شبیه بلبلان و طوطیان و قمریان .. مثل قناریها - کمی آرامتر شاید دلم آرام گیرد از تماشاتان ...مرا هم میشود با خود برید آن سو ..به آن بالا ..به آنجایی که معراج پریدنها و رفتنهاست ..ولی گفتند با چشمان مالاما ل از هستی ...که پر بگشا و خود برخیز از شاخه ....
گفتند پر بگشا و خود برخیز از شاخه ..بیا با ما که در این شب .. در این رحمت بدون بال و پر هم میتوان پرواز کرد ورفت تا اوج تماشا ..بیا با ما که با هم بال بگشاییم با ما تا که جَلدِ آستان آسمان گنبد زرد رضا باشیم ....اگرچه بال و پر بسته – اگرچه زخمی و خسته – ولی منهم پریدم – پرگشودم – تا که دیدم بیکرانی را – شکوه گنبد وگلدسته های آسمانی را – تمام آرزویم را – نه تنها ماه – نه خورشید وتمام اختران گَردی در این صحن و سراهایند ...تمام آسمان چون کاسه ی خالی که در دست گداهایند ....اما در میان خیل انبوه گدایان
دردمندان دوایش ..خوش هویدا بود نقش دلرباتر از بهشت و باغهایش ...بین کاشی کاری دیوارها و طاقهای آبگین گونش ...نشستم روی سقاخانه اش در ازدهام بالهای پرنیان پوش فرشته در فرشته ..و احساس کبوتر بودنم را تازه فهیمدم ..و بستم رشته پرواز خود را با هزاران زائر دیگر به قفل پنجره فولاد آن هرچه محکمتر ...و گفتم ای کران تا بیکران صحن و رواقت ...زائرم کردی و غمها را زدودی از وجودم ..زبانم . آشیانم . آب و نانم داده ای بگذارم اینجا بال و پر گیرم ..در اینجا این وسیع نور قاصد گردم این زوّار عاشق را –همان دشت شقایق را – بگو تا نامه بر باشم - ...ز بام خود هوایم کن ..برای یک سفر امشب دعایم کن ..
دعایم کن که تا کرب و بلا پر گیرم و بوسم دوباره خاک سرخی را ..که بوی سیب سرخ می آید ازآن شش گوشه ی روشن ...
هوائی ام ..هوائی ام ..دوباره کربلائی ام ....
16350
نام: سورنا
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 1/25/2006 3:12:12 AM
کاربر مهمان
  یا حبیب قلوب العارفین
سلام
محبوبه عزیزم!اولا خوش آمدی.ثانیا دیدگاهت در مورد مشکلات دنیوی نشون می ده ان شاءالله عاقبت به خیری.از ته دل-باهمه نالایقیم-باب الحوائج و امام حسین رو شفیع قرار می دم که برای شما و همه جوونها و همه جوونمردها مثل علی داداش زهرا شفاعت کنند.که تمام حوائج اخروی و دنیویتون برآورده به خیر بشه.
*** بازمانده، دلاور مهربان!من ایمان دارم اگه شما موندید برای اینه پیش خدا اینقدر ارزش دارید که هر دو جهاد را نصیب شما کرده،جهاد حسینی و زینبی برا این موندید که کار زینبی کنید،آنهم اینطور که پیداست به نحو تاثیر گذاری انجام میدید.همون کاری که خروش و بعضی عزیزان دیگر انجام میدن.خدا با شماست.ومن جدا غبطه می خورم به جوانی شما که با جهادفی سبیل الله طی شد-البته هنوز هم جوان هستین!-
بیاین همه واسه هم دعا کنیم.
ملتمس دعاتون_سورنا_از نزدیک کربلا
16349
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 1/25/2006 3:05:14 AM
کاربر مهمان
  سلام

زهرای تنهایم ، از غریبی برادر و غربت خود گفتی و آتش بر دل سیاهم نشاندی . بی رخصت یاران و بی خداحافظی بار بسته بودم که از سرزمین حرف دل کوچ کنم ، بنایم خداحافظی بود اما کلامت سینه سوخته ام را گداخته تر کرد. برای آخرین بار نسخه دلم را پیچاندم که اینبار تنها برای تو و به خاطر تو که زینبی برای برادر از خدای خویش تمنا کنم وصال زهرا را با علی
زهرای تنهایم که تنهاییت را باور کردم ترا به خدا قرار دل بگیر و از حسین زهرا ، علی را طلب کن . نازنین خواهرم زینب را به تن تبدار سجاد قسم بده شاید که دل سوخته خانوم زینب به حرمت برادر دست محبت بر سر تو و علی بکشد . زهرا جان آرام بگیر نازنینم - آرام بگیر
بار خدایا به خداییت که جز تو سروری بر دلهامان حاکم نیست ، قرار دل تنهای زهرا ،
علی را به او بازگردان
بار خدایا علی به جرم لیاقت محکوم گردیده ، علی به جرم وفاداری خود را تبعید کرده، علی به جرم عاشقی طعم دوری از عشق را متحمل شده
بار خدایا ترا به نام علی قسم که علی را به زهرای سینه سوختمان بازگردان و در نوای غریب کربلا شادی را میهمان قلعه تبدار حرف دل گردان
بار خدایا ترا به نام زهرا قسم که دیدگان اشکبار زهرا را به تن دور از درد برادر روشن گردان
بار خدایا روزی را رسان که علی در قلعه حرف دل بکوبد و خود بگوید که به آغوش خواهر بازگشته است .
بار خدایا تو را به خداییت قسم ............
/*********************************************/
بگذار ساده بگويم ، ساده بخوانم،
درد دلى آغاز كنم كوتاه با محرم اسرارم .
مولاى من!
زندگى سخت است
چون پرنده‏اى پر شكسته مى‏مانم درون قفسى با ميله‏هاى آهنى گناه .
گويا نمى‏توانم آزادى خود را ببينم .
با تمام وجود به صداى دلم پناه مى‏برم ، همچون پرنده‏اى كه تنهايى‏اش را با صدايش پر مى‏كند
سكوتم را مى‏شكنم و نام مباركت را بر زبان مى‏آورم
تا شايد نام و ياد تو وسيله‏اى براى آزادى من به سوى باغى باشد كه آمال هرمسلمان باخدايى است.(شفاعت مى‏طلبم)
یا ابا عبدالله!
چه مى‏شود تو واسطه‏اى بين ما و معبود باشى ؟
تا شايد خداوند به خاطر وجود پاك و بى‏آلايشت ، ظهور مهدى (عج) و عدالتش را قريب بفرمايد .
چه میشود ؟؟؟؟؟؟
/*********************************************/
طبلها میكوبند، سنجها بیقرارى میكنند و اشكها بیتاب رهایی اند، گودخانه چشم ديگر تاب دريای غم نمی آورد و موج موج اشك بر صورتم روان میشود. پلكها را میبندم تا شايد شورش دلم را مرهمى گذارم.
اما صداى العطش... العطش... از فراسوى تاريخ بر جانم چنگ میند. چه نزديك است پژواك مويه هاى كودكان بیقرار نينوا!
چه بینوايم كه توان دست يارى آقا را ندارم. دستها را بالا میبرم. به آسمان نگاه میكنم. ظهر خونينى است. خورشيد به سختى میتابد. اشك خورشيد چون تيغه هاى فلزى برنده بر رويمان كه نه، بر روحمان می نشيند.
تا ساعتى ديگر، تاب نمى آورم. سراسيمه برمیخيزم. از كوچه ها میگذرم. هيچ كجاى شهر غريبه نيستم. هرجا پا میگذارم در خيمه آقايم و بوى خاك كربلا بر مشام جانم مینشيند اما آرام ندارم. صداى امواج زخمه بر تار دلم میزند، دلم زير بار سنگينى محرم میشكند و بانوى مصيبتكش را صدا میزنم و به آسمان مینگرم.
زينب بیقرارتر از رعد آسمانى، كودكى را در آغوش میگيرد، زخمى را مرهم میگذارد، تيرى از گلوى مجروحى بيرون میكشد و يال ذوالجناح را نوازش میكند.
چشم برمیگيرم. به لشكريان بی امامى مینگرم كه پيمان همدلى با
16348
نام: مهیا
شهر: ایرانشهر
تاریخ: 1/25/2006 2:58:33 AM
کاربر مهمان
  خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن .غمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن .تو خود گفتی که در قلب شکسته جای داری اکنون شکسته قلب من به عهد خود وفا کن
16347
نام: امیرک
شهر: هرجایی که دل خوشه
تاریخ: 1/25/2006 2:46:01 AM
کاربر مهمان
  دوستان در عین تمام مشکلات
شادشادشادشادشادشادشادشاد باشید. چرا؟
چون خدا شما را بسیار دوست دارد./امیرک
شاد بودن وبانشاطی از اوصاف مومنین است .
همیشه لبخند به لب داشته باشید./امیرک
16346
نام: خروش!
شهر: همين دور و برا
تاریخ: 1/25/2006 2:44:49 AM
کاربر مهمان
 

مسئول محترم فني سايت
ســــــــــلام

مصيبت وارده را از صميم قلب ، تسليت مي گم.
از خداوند بزرگ براي آن عزيز از دست رفته ، رحمت واسعه الهي و براي شما و همه بازماندگان ، صبر و اجر مسئلت دارم.
ارادتمند شما ……خروش!


16345
نام: محمد ناطقی
شهر: خمین
تاریخ: 1/25/2006 2:40:18 AM
کاربر مهمان
  به خدا نگوئیدمشکلات بزرگی دارید
به مشکلاتتان به گوئید خدای بزرگی دارید
16344
نام: شهید گمنام
شهر: جزیره مجنون
تاریخ: 1/25/2006 2:34:28 AM
کاربر مهمان
 
خدايا ما را ببخش
ما قدر اين دسته گل ها را نمي دانيم

http://www.aviny.com/News/84/11/02/13.aspx
16343
نام: محبوبه
شهر: برازجان
تاریخ: 1/25/2006 2:08:46 AM
کاربر مهمان
  خانم سورنا
من از شما می خواهم برای من از صمیم قلب دعا کنید از امام حسین وحضرت ابوالفضل برایم شفاعت طلبید
خیلی التماس دعادارم.
دعا کنید مشکلم حل شود.دعا کنید عاقبت به خیر شویم........
اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
<<ابتدا <قبلی 1641 1640 1639 1638 1637 1636 1635 1634 1633 1632 1631 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1636&mode=print