اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
16082 |
نام:
زهرا
شهر:
تهران
تاریخ:
1/18/2006 3:51:17 AM
کاربر مهمان
|
ای کاش اینهمه تردید نداشتم ای کاش برای یافتن راه چراغی داشتم ایکاش کسی درست را به من الهام میکرد. ایکاش از عاقبت آنچه می خواهم اکنون انجام دهم آگاهی داشتم.ای کاش می دیدمم آنچه را که باید ببینم قبل از آنکه وقت بگذرد و راهی برای جبرانش نباشد. واقعا" در مسایل کنونی چطور می توان راه را یافت؟
|
|
16081 |
نام:
محمد رضا
شهر:
تهران
تاریخ:
1/18/2006 3:47:59 AM
کاربر مهمان
|
لطفا اگر ایمیل دارید در قسمت ایمیل بنویسید تا حرف دلتون شاید بجایی برسه.من خودم از تواین سایت ۵تادوست پیدا کردم از جمله حسین پلنکی ومریم نمیدونم چیچی
|
|
16080 |
نام:
علی علوی
شهر:
تهران خراب شده
تاریخ:
1/18/2006 3:37:30 AM
کاربر مهمان
|
بنام خدا در پاسخ به آقای خروش
نازنين آمد و دستي به دل ما زد و رفت
پرده خلوت اين غمكده بالا زد و رفت
كنج تنهايي ما را به خيالي خوش كرد
خواب خورشيد به چشم شب يلدا زد و رفت
درد بي عشقي ما ديد و دريغش آمد
آتش شوق در اين جان شكيبا زد و رفت
خرمن سوخته ما به چه كارش ميخورد
كه چو برق آمد وبر خشك و ترما زد و رفت
رفت و از گريه توفاني ام انديشه نكرد
چه دلي داشت خدايا كه به دريا زد و رفت
بود آيا كه ز ديوانه خود ياد كند
آنكه زنجير به پاي دل شيدا زد و رفت
سايه آن چشم سيه با تو چه مي گفت كه دوش
عقل فرياد بر آورد و به صحرا زد و رفت
آقای خروش اگر چنین شده ای آنگاه مخاطب منی .
نازنین = اشاره به شهید آوینی است که
شمس تبریزی قلب من شد و بعد از ۱۲ سال حالا مرا رها کرد و باعث عصبانیت من شد اما رها کردنش مانند این است که پدری پسر خود را به میدان پر رنج و زحمتی چون سربازی بفرستد پس این پسر باید با هوشیاری دل به پناه گاهی محکمتر یعنی خدا ببندد
ضمن انکه احترام پدر را نگه دارد و اینچنین نباید در آوینی توقف کرد .
|
|
16079 |
نام:
علی علوی
شهر:
تهران خراب شده
تاریخ:
1/18/2006 3:33:52 AM
کاربر مهمان
|
بنام خدا در پاسخ به آقای خوشرو
نازنين آمد و دستي به دل ما زد و رفت
پرده خلوت اين غمكده بالا زد و رفت
كنج تنهايي ما را به خيالي خوش كرد
خواب خورشيد به چشم شب يلدا زد و رفت
درد بي عشقي ما ديد و دريغش آمد
آتش شوق در اين جان شكيبا زد و رفت
خرمن سوخته ما به چه كارش ميخورد
كه چو برق آمد وبر خشك و ترما زد و رفت
رفت و از گريه توفاني ام انديشه نكرد
چه دلي داشت خدايا كه به دريا زد و رفت
بود آيا كه ز ديوانه خود ياد كند
آنكه زنجير به پاي دل شيدا زد و رفت
سايه آن چشم سيه با تو چه مي گفت كه دوش
عقل فرياد بر آورد و به صحرا زد و رفت
آقای خوشرو اگر چنین شده ای آنگاه مخاطب منی .
نازنین = اشاره به شهید آوینی است که
شمس تبریزی قلب من شد و بعد از ۱۲ سال حالا مرا رها کرد و باعث عصبانیت من شد اما رها کردنش مانند این است که پدری پسر خود را به میدان پر رنج و زحمتی چون سربازی بفرستد پس این پسر باید با هوشیاری دل به پناه گاهی محکمتر یعنی خدا ببندد
ضمن انکه احترام پدر را نگه دارد و اینچنین نباید در آوینی توقف کرد .
|
|
16078 |
نام:
مهتاب
شهر:
شهرري
تاریخ:
1/18/2006 3:22:30 AM
کاربر مهمان
|
من نمي دونم چه كار كنم ؟
|
|
16077 |
نام:
میرزانیا
شهر:
کردستان - سنندج
تاریخ:
1/18/2006 2:59:15 AM
کاربر مهمان
|
شهادت چنین شخصیتهای ممتازی بی شک ضربه ای جبران ناپذیر به امنیت این مملکت بلاخص به پیکره سپاه می باشد . آیا چنین شخصیتهای مهمی ارزش یک بار تست بدنه و از همه مهمتر موتور و سیستم ایمنی هواپیما را ندارد . سپاهی که مملکت را با سلاح خون و شهادت از دست ابرقدرتها گرفت این چنین باید به خاطر یک سهل انگاری در برابر ملت شهید پرور سر تعظیم و افتخار فرود آورد . ما ایرانیها در کل جزو زنتیک ذاتی ما میباشد تا کسی نمیرد قدرش را ندانیم . برادر صفوی فرمانده محترم کل سپاه به خاطر دست بریده حضرت عباس هم که شده به برادران اهل تسنن پاسدار نظری بیفکن . چون به حقیقت ما از هر دو طرف ضربه می خوریم هم از طرف سپاه پاسداران و هم از طرف کومله و دمکرات .
|
|
16076 |
نام:
عبدالفاطمه
شهر:
همین نزدیکی
تاریخ:
1/18/2006 2:32:41 AM
کاربر مهمان
|
یا عزیز و یا کریم
سلام مهربونای حرف دلی!
خدایا! از در مهربانیت بر با من در آمدی ومن باز از در نیاز بی حد!
اله من! خدای من! می بینی و می شنوی چه بر روزگار دل عبدالفاطمه می آورند!؟ خدایا! می گویند عید ولایت است و حال که باید سرور وشادمانی میهمان دل کنم، یاد گفتن حرف دل علی(ع) با چاه در نظرم جلوه گر می شود، مگر می شود شقاوت کوفیان و مدینیان یادم رود!؟؟؟ مگر می شود عبدالفاطمه از ولایت بشنود و اشک بر این وسعت مظلومیت وبزرگی و اقتدار نریزد !؟
خدای من! اله تنهایی هایم که بی تو چونم کرده است! زهرا ی عزیز از تنهایی باز این دل به آتش عشقی کهن درونم به پا کرد، کدامین عشق!؟ آرزوی بودن در مرز لبنان و فلسطین! خدایا! می بینی!؟ باز ندای رفتن برادری دیگر به آن دیار خرابم می کند!
خدایا! عبدالفاطمه مانده در یک قدمی شناخت وسیر و سلوک و رموز آن! نه دنبال سلوکم که به دنبال توأم. خدایا ! خودت خوب می دونی که مرا با بهشت کاری نیست، خودت می دونی تاب بودن در جهنمت می آورم، ولی تاب نادیده گرفتن از درگاهت را هرگز! خدایا مگر عذاب جهنم غیر از این است که جهنمیان تو را از دست می دهند و در فراق تو می سوزند در آتشی این چنین دنیایی که سوختن دنیایی تمامی دارد و سوختن در فراق تو................
خدایا! روزهاست که غریبم و دور از درک تو! خدایا! تو در کنارمی، از من به من نزدیکتری، راه که میروم و دمی که بر می آورم محال است شکر تو نگویم، خدایا! از غیر تو در دل داشتنم هراس است!
اله من! می ترسم ازآن روز که فراموشت شوم! نه! استغفرالله ربی واتوب الیه .............. زبانم بریده باد اگر از درگاهت نا امید گردم!
خدایا! می دانی در دلم چه می گذرد و جز یک آرزو حاجتی ندارم، خدایا از دعا کردن عاجزم!!! چرا که کار خدایی کردن هنوز در وسع عبدالفاطمه نمی بینم! دعا یعنی اینکه تو هم کاری خدایی کنی، مثل اینکه خطای بنده ای بپوشانی و به خدایت بگویی: اله من! من از خطای بنده ات چشم پوشیدم تو نیز از گناه من وفلانی درگذر ، این است دعا کردن!!!
الهی! درد است بر جانم افکنده می شود! دردی نه تلخ که شیبرین تر از شهد!
زهرای عزیز! شما را به نام مقدستان که نام بانویم است و عشق علی (ع) ! به برادرم بگو که برادر عبدالفاطمه را آرزویی چون شما در دل است، اگر راه لبنان رفتید و نسیم قدس از مرز فلسطین مشام جانتان نوازش داد، بدانید بنده ای حقیر در این گوشه ی خاکی دنیا چشم انتظار دیدین یاری است که صدای مظلومیت از فلسطین می شنود!
ای خدا! زهرا خانم! مرا چه به خواستن که توانم نیز می رباید!! شرمنده که چنین خواسته ای کردم! می توانی این خواسته را نادیده بگیری که طاقت اینگونه رفتن ندارم!
خدایا! این اشک ها برگیر ، برگیر که مرا کاری به دنیای مبارک بزرگان توان رفتن نیست، برگیر که درد برادرزهرای تنهایی مرا بس است، چگونه شکر این همه شیرینی برآورم!؟؟؟
زهرای عزیز! به برادر بگو! که بنده ای حقیر به نام عبدالفاطمه اگر لایق باشد حاضر است گوشه ای از این درد را بر جان برگیرد
اگر لایق بودم زهرا خانم! .............. اگر لیاقت داشتم، می دانم که............
خدایا! امید بر کرم و مهربانیت باز خودخواهترم می کند!
در پناه خدای بزرگ- یا زهرا(س)
|
|
16075 |
نام:
منیر
شهر:
تهران
تاریخ:
1/18/2006 2:32:33 AM
کاربر مهمان
|
وخداوند عشق را افرید
و او بود به من اموخت
چگونه عشق ورزیدن را
وچگونه
مشقت عشق کشیدن را
ومن اکنون عاشقم
عاشق چون اویی
که به من اموخت عاشق شدن را
|
|
16074 |
نام:
عبدالعاصی
شهر:
دنیا
تاریخ:
1/18/2006 2:28:43 AM
کاربر مهمان
|
یااله العاصین توبه میکنم دستم را بگیر تابایم نلغزد
|
|
16073 |
نام:
لیلا ی غریب
شهر:
اصفهان
تاریخ:
1/18/2006 2:20:37 AM
کاربر مهمان
|
سلام خدا
************************
************************
خدایا پنا هم باش ...اون موقعی که جر تو پناهی ندارم
و دیروز خیلی خوب خودتو به من نشون دادی
به خاطر دیروز ممنونم
خدایا مراقب داداش رضای من باش
|
|