هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
15732
نام: محمد
شهر: قم
تاریخ: 1/7/2006 9:48:17 PM
کاربر مهمان
  سلام
15731
نام: منتظر
شهر: شیراز
تاریخ: 1/7/2006 9:45:12 PM
کاربر مهمان
  سلام
شهادت امام محمد باقرعلیه السلام شکافنده علم دین را به همه بچه های حرف دل تسلیت می گویم.
هدا خانم از آمریکا امیدوارم به خاطر نزدیکی روزعرفه به لطف خداوند این مشکل شما هم حل شود
15730
نام: هدا
شهر: امریکا
تاریخ: 1/7/2006 7:01:40 PM
کاربر مهمان
  salam be hame. babam inja azam shaki ye chon 2 in keshvare gharib darsamoon oon tori nist ke khodesh mikhad. har chi mikhahim mikhare, har kar begim mikone...vali mage kharidan base? mage eshgh mohemtar nist? 5 sale injam, vali delam tu irane...mikam biyam iran...vatanam...dooset daram...kaash ke madar bozorgam zende bood..chon age bood, alan unja boodam...iran=eshgham.
15729
نام: فرخ
شهر: اروميه
تاریخ: 1/7/2006 4:22:43 PM
کاربر مهمان
  از كجا شروع كنم ...
در دوران جنگ دانش اموز بودم وبه خوبي بمب ابران را تاسال۶۵ تجربه كردم در همان سال وارد دانشگاه رشته راديولوژي شدم و از روز اول بجاي درس در تخليه مجروح كار كردم يا د دارم تمامي شهداي بمب ارانهاي اروميه در سالهاي ۶۵و۶۶ وياد دارم شهداي شيميائي سردشت ياد دارم حاج عمران ياد دارم شهادت شهيد كاوه و.......
بعدازآن در رشته عمران درس خواندم ودر كارهاي سازندگي بودم بخدا سوگند تا به امروز نتوانستم به خودم جرات بدهم وبه كسي اين موارد را بگويم
ولي حال تازه بدورانها مدعي همه چيز
خوشا بحال آنه كه رفتند
15728
نام: ف
شهر: تهران
تاریخ: 1/7/2006 4:22:18 PM
کاربر مهمان
  فصل عطش است یاد شما
شکر و شیر و بستنی است
ذل ما ظرف بلور
به یاد دوست شکستنیست
15727
نام: ایمان
شهر: تهران
تاریخ: 1/7/2006 4:11:04 PM
کاربر مهمان
  الهی جوانان را به عشق خود برسان
15726
نام: بي نام
شهر: غر يب
تاریخ: 1/7/2006 3:54:21 PM
کاربر مهمان
  خدايادعاهاي ما رامستجاب كن وهمه را به ارزويشان برسان امين
15725
نام: بازمانده
شهر: متولد تهران
تاریخ: 1/7/2006 3:39:31 PM
کاربر مهمان
  حسینی ها عرفه یادتون نره
**بابا درد داری ؟ داروهاترو خوردی ؟ میخواهی بلندت کنم ؟ بزار کپسول
اکسیژن را عوض کنم ، نفست سخت میاد ، میخوای دادش صدا کنم ببریمت
بیرون ؟ اسپری هات رو تازه گرفتم بزار یکیشرو بیارم ، تنهایی زورم نمیرسه
بابا بلندت کنم .
مامان بیا ! باز حال بابا بد شده زنگ بزن دادش بیاد ببریمش دکتر .....**
گاهی یک ان خودمان را بجای خانوادهای این عزیزان بگذاریم ، چه
میکشند چند ساله که میکشند ، سختر از اونها برای اون جانباز، که یک
روزی با پیکری استوار تو خط مقدم جلو عراقیهای کار کشته رو میگرفت
وهر خطری را بجان میخرید.
هر چند وقتی اخباری کوتاه یا متنی در مجله ای یا سایتی شنیده میشه که
......جانباز شمیائی دوران دفاع مقدس بعد از سالها درد ورنج جان به جان
افرین تقدیم کرد.
و وقتی به عکس این عزیزان توجه کنید بیست سال از سن واقعیی پیر تر
دیده میشوند.چقدر سخته هم پدر باشی وهم نباشی هم زنده باشی وهم نباشی.
ویا ان مادری که منتظر بود بچه اش نوجوان و جوان بشه روحش تازه میشد
با دیدنش ، وقتی برای اسلام و خدا اونرو به جبهه فرستاد ، کمترین حقش
این بود که جسدش را ببینه بره سر خاکش گریه کنه تا دلش اروم بگیره ،
ولی تا امروز نمیدونه جوانش کجاست ، بین شهدای گمنامه یا هنوز تفحصی ها
پیداش میکنند.
بیایید در روز وشب عرفه، اول برای اونها دعا کنیم ، همیشه براشون دعا
کنیم ، از خدا براشون رنج کم و صبر زیاد بخواهیم ........
15724
نام: بی قرار
شهر: تهران
تاریخ: 1/7/2006 3:33:26 PM
کاربر مهمان
  سلام!
شهادت پنجمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت امام محمدباقر(ع) بر همه ی شما حرف دلیهای عزیز تسلیت باد.

۱.برادر عزیزم بازمانده جان و سورنای خوبم!
عزیزان!
همه ی درد من همینه که از عموی شهیدم هیچ خاطره ای ندارم اصلا" ندیدیمش ...اما دو سال پیش وقتی رفتم شلمچه حضورش رو کاملا" حس کردم....
۱۳ سال ازش خبری نبود...فقط میتونم بگم تابوتی که روی شونه هام حس میکردم خیلی سبک بود...خیلی...
۲.برادر گلم سیدمحمدحسین عزیز!
آقا حکایتی که نوشتی عالی بود.
۳.در ضمن من هم دوم...خروش عزیز که نفر اول برای دعا کردن نوبت گرفت...خب منم بعدیش دیگه.
برادر کوچیکتون بی قرار
15723
نام: صبح
شهر: آفتاب
تاریخ: 1/7/2006 3:29:01 PM
کاربر مهمان
  بسم رب الشهداء والصديقين

باز دلم هواي شلمچه كرده است

و باز هواي دل باراني است

باز در دلم غوغا است

آخر دي ماه است دي ماه

دي ماه است

آه خداي من

چه ميگذرد چه ميشود

دي ماه است و كربلاي پنج

يازهراسلام الله عليها

دي ماه است و عروج عاشقانه ياران

دي ماه است و سيد مجتبي ، علمدار عزيز را ميگويم عاشقي از ديار حسين و زهرا

دي ماه است و سيد حسين علم الهدي و يارانش

دي ماه است و لحظه هاي سرخ عاشقي

دي ماه است و اين دل شوريده دلي كه بي تاب است بي تاب ياران خميني عزيز.


بي تاب پروانه هائي كه خبر دار شدن را در نيامدن ديدند

دي ماه است و سربند سرخ يا حسين

دي ماه است و جدائي برادر از برادر

جدائي، كه براي آخرين بار در شب عمليات برگشت و برادر را ديد و وقتي علتش را جويا شد .....

آه چه بگويم .....

من غريب خلوت تنهائيم .........

اين دل تنگم غصه ها دارد

گوئيا ميل كربلا دارد .

يا حسين ...........
<<ابتدا <قبلی 1579 1578 1577 1576 1575 1574 1573 1572 1571 1570 1569 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1574&mode=print